اندیشه های یک مدیر ایرانی
تحلیل ، بررسی ، نقد و هم اندیشی علمی - تخصصی  
قالب وبلاگ
لینک دوستان



گاهی اوقات برای اینکه بتوانید دوباره متولد شده و مدلی قوی‌تر و باهوش‌تر از خودتان شوید، باید اول کمی از درون فرو بریزید.

برای همه پیش می‌آید که در طول زندگی خود کسی که دوست دارند، به او نیاز دارند، یا چیزی که تصور می‌کردند برایشان می‌ماند را از دست بدهند. اما همین از دست دادن‌هاست که ما را قوی‌تر کرده و به سمت فرصت‌هایی برای رشد و شادی در آینده هدایت می‌کند.

در زیر درس‌های از زندگی برایتان عنوان می‌کنیم که کمکتان می‌کند با درکی بیشتر به جلو پیش روید.
۱. شما آن چیزی نیستید که در گذشته برایتان اتفاق افتاده. گذشته شما هر چقدر هم که دردناک بوده باشد، آینده، روشن و پاک در مقابلتان است. شما دیگر عادت‌های گذشته‌تان نیستید. دیگر شکست‌های گذشته‌تان هم نیستید. دیگر آن چیزی نیستید که روزی دیگران با شما رفتار می‌کردند. شما همان چیزی هستید که همین الان تصور می‌کنید هستید. درست همان چیزی که همین الان مشغول انجام آنید.۲. به چیزهایی فکر کنید که دارید، نه چیزهایی که ندارید. شما همانی هستید که هستید و همان چیزهایی را دارید که همین الان دارید. آنقدرها هم نمی‌تواند بد باشد چون اگر غیر از این بود قادر به خواندن این مقاله در این لحظه نبودید. مسئله مهم این است که یک فکر مثبت پیدا کنید که الهام‌بخش شماست و به شما برای پیش رفتن در زندگی انگیزه می‌دهد. به این فکر بچسبید و روی آن تمرکز کنید. ممکن است تصور کنید که چیزهای زیادی ندارید یا اصلاً هیچ چیز ندارید، اما ذهنتان را دارید که می‌تواند به شما انگیزه دهد. برای پیش رفتن در زندگی همین برایتان کافی است.۳. دست و پنجه نرم کردن با مشکلات بخش طبیعی رشد و پیشرفت است. بخشی از زندگی و رشد کردن تجربه، مشکلات غیرقابل‌انتظار است. آدمها کارشان را از دست می‌دهند، بیمار می‌شوند و گاهی در تصادفات رانندگی جان خود را از دست می‌دهند. وقتی جوان‌تر هستید و همه چیز خوب پیش می‌رود، تجسم این واقعیت تلخ کمی دشوار است. هوشمندانه‌ترین و گاهی سخت‌ترین کاری که در چنین موقعیت‌هایی می‌توانیم انجام دهیم این است که عصبانی شویم. باید بدانید که این خشم احساسی فقط همه چیز را بدتر می‌کند. و این اتفاقات بد آنقدرها هم که به نظر می‌رسند بد نیستند و حتی اگر اینطور باشند، فرصتی برای قوی‌تر شدن به ما می‌دهند.۴. اشکالی ندارد که برای مدتی از هم بپاشید. لازم نیست همیشه وانمود کنید که قوی هستید و هیچ نیازی نیست که مدام ثابت کنید که همه چیز خوب پیش می‌رود. همینطور نباید نگران باشید که بقیه چه فکری می‌کنند. اگر لازم است گریه کنید، اشک ریختن عملی کاملاً سالم است. هر چه زودتر این کار را بکنید، زودتر خواهید توانست دوباره لبخند بزنید. و لبخند زدن همیشه به معنی خوشحال بودن فرد نیست. گاهی اوقات به این معنی است که آنقدر قوی هستند که در مواجهه با مشکلاتشان لبخند بزنند.۵. زندگی شکننده، ناگهانی و کوتاهتر از آن چیزی است که تصور می‌کنید. ممکن است فردایی نباشد. همین الان یک نفر مشغول ریختن برنامه‌ای برای فردای خود است بدون اینکه بداند همین امروز می‌میرد. ناراحت‌کننده است اما واقعیت دارد. پس سعی کنید از زمانتان هوشمندانه استفاده کنید و قدر زندگی را بدانید. هر لحظه از زندگی هدیه‌ای است از جانب خداوند برای شما. سعی نکنید با مشغول کردن خود به مسائل ناراحت‌کننده آن را هدر دهید. وقتتان را صرف چیزهایی کنید که شما را به سمت مقصدی که در نظر دارید پیش می‌برد.۶. گاهی اوقات شکست خواهید خورد. هرچه سریعتر این مسئله را قبول کنید، سریعتر می‌توانید در زندگی پیش بروید. هیچوقت نمی‌توانید ۱۰۰٪ مطمئن شوید که کاری موثر خواهد بود اما می‌توانید ۱۰۰٪ مطمئن باشید که هیچ کاری نکردن هیچ تاثیری نخواهد داشت. کاری انجام دادن حتی اگر اشتباه باشد بسیار کارامدتر از هیچ کاری نکردن است. پس، از منطقه امنتان بیرون بیایید و امتحان کنید. یا موفق می‌شوید و یا یک درس زندگی می‌گیرید. در هر دو حال برنده خواهید بود.۷. شما ظرفیت ساختن خوشبختی خود را دارید. احساسات تغییر می‌کنند، آدمها تغییر می‌کنند، و زمان پیش می‌رود. می‌توانید به اشتباهات گذشته‌تان بچسبید یا اینکه آنها را رها کرده و خوشبختی خود را بسازید. لبخند یک انتخاب است نه معجزه. اشتباه نکنید و صبر نکنید تا کسی یا چیزی به سراغتان بیاید و شادتان کند. خوشبختی واقعی از درون شما به وجود می‌آید.۸. خودتان را از نظر احساسی از مشکلاتتان جدا کنید. شما بسیار بزرگ‌تر از مشکلاتتان هستید. شما یک موجود زنده هستید که بسیار پیچیده‌تر از همه مشکلات شخصی‌تان در کنار هم است. و این یعنی شما بسیار قوی‌تر از آن هستید. شما توانایی تغییر دادن آنها را دارید.۹. مشکلتان را بزرگ‌تر از چیزی که هست نکنید. نباید بگذارید یک ابر سیاه همه آسمانتان را بپوشاند. خورشید همیشه در حال تابیدن روی قسمتی از زندگی‌تان است. گاهی‌اوقات باید احساستان را فراموش کرده و به این فکر کنید که لایق چه چیزهایی هستید.۱۰. هر اتفاقی که می‌افتد، یک درس زندگی است. هر آدمی که با او برخورد می‌کنید، هر چیزی که می‌بینید، همه، بخشی از تجربیات آموزنده شما از زندگی هستند. یادتان نرود که درس بگیرید، مخصوصاً وقتی اوضاع آنطور که شما می‌خواهید پیش نمی‌رود. اگر کاری که می‌خواستید را پیدا نکرده‌اید یا رابطه‌تان آنطور که می‌خواهید نیست، فقط به این معنی است که چیزی بهتر از آن، بیرون منتظر شماست. و درسی که گرفته‌اید اولین قدم برای پیش رفتنتان است.۱۱. به هر مشکل مثل یک تکلیف مدرسه نگاه کنید. از خودتان بپرسید، «این موقعیت چه درسی می‌خواهد به من بدهد؟» هر موقعیتی در زندگی ما درسی برای آموختن دارد. بعضی از این درس‌ها اینها هستند: قوی‌تر شوید. شفاف‌تر ارتباط برقرار کنید. به غریزه‌تان اعتماد کنید. عشقتان را ابراز کنید. ببخشید. بدانید چه زمان فراموش کنید. چیزی جدید را امتحان کنید.۱۲. همه چیز تغییر می‌کند اما فردا دوباره خورشید از همان جای قدیمی طلوع خواهد کرد. خبر بد: هیچ چیز دائمی و ماندگار نیست. خبر خوب: هیچ چیز دائمی و ماندگار نیست.۱۳. دلسرد شدن و پیش رفتن دو چیز متفاوت هستند. زمانی می‌رسد که از دنبال کردن آدمها یا تلاش برای حل مسائل خسته می‌شوید اما این دلسرد شدن نیست، این انتهای کار نیست. این یک آغاز تازه است. این درک این مسئله است که شما به افراد خاص و چیزهای خاص و مشکلاتی که برایتان به وجود می‌آورند نیاز ندارید.۱۴. خودتان را از افراد منفی دور نگه دارید. هر زمان که منفی‌های زندگی را از خودتان دور کنید، جا برای مثبت‌ها باز خواهد شد. زندگی بسیار کوتاه است که بخواهید وقتتان را با آدمهایی بگذرانید که خوشبختی و شادی را از شما می‌گیرند. از افراد منفی دوری کنید زیرا آنها اعتمادبه‌نفس و عزت‌نفس شما را از بین خواهند برد. خودتان را با افراد مثبتی مشغول کنید که بهترین‌ها را در شما می‌بینند.۱۵. هیچ رابطه کاملی وجود ندارد. چیزی به اسم یک رابطه کامل و ایدآل وجود ندارد. مسئله طریقه برخورد دو طرف با نواقص و عیب‌های دیگری در رابطه است که آن را ایدآل می‌سازد. ۱۶. خودتان را هم باید دوست داشته باشید. یکی از دردناک‌ترین مسائل زندگی گم کردن خودتان در فرایند دوست داشتن یک نفر دیگر و فراموش کردن این است که خودتان هم فردی خاص هستید. آخرین باری که کسی به شما گفت شما را برای همانی که هستید دوست دارد چه زمان بوده است؟ آخرین باری که کسی به شما گفت که کاری را خوب انجام داده‌اید چه زمان بوده است؟ یا آخرین باری که کسی شما را جایی برده است که می‌داند آنجا بودن خوشحالتان می‌کند؟ آخرین باری که آن «کس» خودتان بوده‌اید چه زمان بوده؟۱۷. اجازه ندهید دیگران برایتان تصمیم بگیرند. گاهی اوقات باید طوری زندگی کنید که برایتان مهم نباشد دیگران درموردتان چه فکری می‌کنند و به خودتان ثابت کنید که بهتر از آن چیزی هستید که آنها تصور می‌کنند.

۱
۸. خشم شما را از بین می‌برد، نه آنها را. دیگران را ببخشید و بگذرید، حتی اگر به دنبال طلب بخشش از شما نباشند. این کار را برای آنها انجام ندهید، برای خودتان انجام دهید. کینه‌ورزی از بین برنده خوشبختی است. این استرس اضافی را از زندگی‌تان بیرون بیندازید.۱۹. شما تنها نیستید. همه مشکلاتی دارند. از نگرانی برای یکی از دوستانتان نتوانید بخوابید. مشکل برای جمع و جور کردن خودتان بعد از اینکه کسی ناراحتتان می‌کند. احساس کمبود بخاطر اینکه کسی آنقدر دوستتان نداشته که با شما بماند. ترس امتحان کردن چیزی جدید به خاطر ترس از شکست. هیچکدام از اینها به معنی دیوانه یا ناکارآمد بودن شما نیست. فقط به این معنی است که شما یک انسان هستید و مثل بقیه انسان‌ها برای درست کردن خودتان به کمی زمان نیاز دارید. شما تنها نیستید. هرچقدر هم که درمورد موقعیتی که در آن گرفتار شده‌اید احساس ترس و ناراحتی کنید، خیلی‌های دیگر هم آن بیرون وضعیتی مشابه شما دارند. ۲۰. هنوز خیلی چیزها دارید که باید برای آنها قدردان باشید. بااینکه دنیا پر از درد و ناراحتی است اما پر از آدمهای شجاعی هم هست که بر آنها غلبه می‌کنند. گاهی‌اوقات باید اتفاقاتی که افتاده را فراموش کنید و قدردان آن چیزهایی باشید که هنوز وجود دارند و به آینده بنگرید که چه چیزهایی برایتان به ارمغان خواهد آورد. حتی اگر شرایط سخت شود، باید به آینده نگاه کنید. همین دیشب گرسنه نخوابیده‌اید، جایی برای خوابیدن داشته‌اید، لباس امروز صبحتان را خودتان انتخاب کرده‌اید، به آب آشامیدنی سالم، امکانات پزشکی و به اینترنت دسترسی دارید، می‌توانید بخوانید و ...باید یادتان بیندازد که برای چیزهایی که دارید شکرگزار باشید.۲۱. به امید درونی‌تان پر و بال دهید. یک فقدان، نگرانی، بیماری، آرزوی بر باد رفته یا هر چیز ناراحت‌کننده دیگر، زخم درونی‌تان هر چه که باشد، لطفی در حق خودتان بکنید و یک لحظه در روز هم که شده مکث کنید، دست‌هایتان را روی قلبتان بگذارید و بلند بگویید، «امید اینجا هنوز زنده است».۲۲. حقیقت تلخ بهتر از دروغ شیرین است. باید بتوانید همه چیز را همانطور که واقعاً هست ببینید نه آنطور که آرزو دارید یا دوست دارید باشد. ۲۳. سخت می‌توان گفت تا چه اندازه به پیروزی نزدیک شده‌اید. وصل کردن نقطه‌ها به هم و جلو رفتن تقریباً غیرممکن است اما وقتی به عقب نگاه می‌کنید، معنا و مفهوم پیدا می‌کند. موفقیت همیشه نزدیک‌تر از آنچه که هست نشان می‌دهد و خیلی ناگهانی وقتی اصلاً انتظارش را ندارید، از راه می‌رسد.۲۴. به دست نیاوردن چیزی که می‌خواهید حکمتی دارد. خیلی وقت‌ها نرسیدن به چیزی که می‌خواهید برایتان شانس می‌آورد زیرا مجبورتان می‌کند همه چیز را دوباره ارزیابی کنید و درهای جدیدی از فرصت و اطلاعات به رویتان گشوده خواهد شد.۲۵. خنده بر هر درد بی‌درمان دواست. گاهگاهی به خودتان بخندید. در هر موقعیتی که هستید، نکته‌ای خنده‌دار درمورد آن پیدا کنید. خوشبینی آهنربای شادی است. اگر مثبت بیندیشید، چیزها و آدمهای خوب به سمت شما کشیده خواهند شد.۲۶. اشتباه کردن خیلی مهم است. همه ما اشتباه می‌کنیم. اجازه می‌دهیم دیگران از ما سوءاستفاده کنند و خیلی چیزها را کمتر از آنچه که واقعاً شایسته‌مان بوده پذیرفته‌ایم. اما اگر به آن فکر کنید، از انتخاب‌های بدمان درس گرفته‌ایم و حتی بااینکه خیلی چیزها را دیگر نمی‌توانیم درست کنیم، اما الان دیگر برای آینده‌مان خیلی بهتر می‌دانیم. حالا قدرت بیشتری برای شکل دادن به آینده‌مان داریم. یادتان باشد، شکست، بر زمین افتادن نیست. شکست روی زمین نشستن است وقتی که فرصت بلند شدن داشته باشید. ۲۷. نگران بودن اتلاف انرژی است. نگرانی مشکلات فردا را از بین نمی‌برد فقط قدرت شما را نابود میکند. ۲۸. حتی وقتی جلو رفتن سخت است، قدم‌های کوچک رو به جلو بردارید. مخصوصاً در زمان‌هایی که چیز جدیدی امتحان می‌کنید، خیلی مهم است که مدام خودتان را به جلو هل دهید. چون شتاب حرکت  از همه چیز مهمتر است. حتی اگر با سرعت لاک‌پشت حرکت کنید، بالاخره به خط پایان خواهید رسید. زیرا هر قدم، شما را از جایی که دیروز بوده‌اید جلوتر می‌برد.۲۹. همیشه کسانی خواهند بود که از شما خوششان نمی‌آید. نمی‌توانید برای همه کس همه چیز باشید. هر کاری هم که بکنید، همیشه کسی خواهد بود که متفاوت با شما فکر کند. پس روی کاری که قلباً می‌دانید درست است تمرکز کنید. چیزی که بقیه درمورد شما فکر می‌کنند و به زبان می‌آورند، آنقدرها مهم نیست. آنچه که مهم است احساس خودتان نسبت به خودتان است.۳۰. بدون کسی که فکر می‌کردید خیلی به او نیاز دارید، بسیار بهتر عمل می‌کنید. واقعیت تلخ این است که، بعضی آدمها فقط زمانی کنارتان می‌مانند که به شما نیاز داشته باشند. وقتی دیگر برای رسیدن به اهدافشان مناسب نیستید، ترکتان می‌کنند. خوشبختانه اگر بتوانید با آن کنار بیایید، می‌توانید خیلی راحت این افراد را از زندگی‌تان بیرون کرده و دوستانی عالی را کنار خود نگه دارید که بتوانید همیشه روی آنها حساب کنید.۳۱. فقط با خودتان رقابت می‌کنید. هر زمان متوجه شدید که خودتان را با یکی از همکارانتان، همسایه، دوستتان یا یک فرد مشهور مقایسه می‌کنید، دست نگه دارید. باید درک کنید که شما متفاوت هستید و توانایی‌هایی متفاوت دارید، توانایی‌هایی که این افراد ندارند. وقت بگذارید و لحظه‌ای به همه توانایی‌های فوق‌العاده‌ای که دارید فکر کنید و برای آنها شکرگزار باشید.

۳۲
. نمی‌توانید همه اتفاقاتی که برایتان می‌افتد را کنترل کنید. اما می‌توانید واکنش خودتان به آنها را کنترل کنید. زندگی همه آدمها نقاط مثبت و نقاط منفی دارد، اینکه شاد باشید یا نه بستگی به این دارد که روی کدام نقطه از زندگی‌تان متمرکز هستید. بعنوان مثال، آیا سرما خورده‌اید؟ این یک ویروس موقتی است که هیچ خطری برای سلامتی‌تان ندارد. یک مسابقه بسکتبال را از دست دادید؟ می‌توانید عصرتان را کنار دوستانتان خوش بگذرانید. پس‌اندازتان در  بازار بورس افت کرده‌ است؟ دوباره بالا خواهد آمد و علاوه بر این، خیلی عالی است که آنقدر خوش‌شانس هستید که توانسته‌اید پولی پس‌انداز کنید درحالیکه بقیه افراد به زور خرجشان را با دخلشان جور می‌کنند. ۳۳. زندگی آسان نیست. اگر انتظار داشتید اینطور باشد، موجب ناامیدی خودتان خواهید شد. رسیدن به هر چیز باارزشی در زندگی نیازمند تلاش است. پس هر روزتان را با این آمادگی شروع کنید که مسیری بیشتر از دیروزتان را بدوید و سخت‌تر بجنگید. از اینها گذشته، دقت کنید که تلاش‌هایتان با اهدافتان هم‌خوان باشند. آسان نیست اما در آخر ارزشش را خواهد داشت.
۳۴. آینده‌تان پاک خواهد بود.
هرچقدر هم که گذشته‌تان آلوده بوده باشد، آینده‌تان هنوز حتی یک لکه ندارد. زندگی هر روزتان را با تکه شکسته های دیروزتان شروع نکنید. به عقب نگاه نکنید مگر اینکه چشم‌اندازی زیبا باشد. هر روز یک شروع تازه است. هر صبح که از خواب بیدار می‌شویم، اولین روز از باقی عمرمان است. یکی از بهترین راه‌ها برای گذشتن از مشکلات گذشته این است که همه توجه و تمرکزتان را روی کاری جمع کنید که خودتان در آینده برایش متشکر خواهید بود.۳۵. اسیر نشده‌اید. فقط لازم است که بعضی چیزها را دوباره یاد بگیرید. همه ما شک و تردیدهایی داریم که به ما احساس اسارت می‌دهد. اگر به توانایی خود برای گرفتن یک تصمیم مهم شک داشته باشید، این را در نظر بگیرید: مطمئناً اگر پرنده‌ای با بال‌های سالم در قفسی گرفتار شود، به توانایی خود برای پرواز کردن شک خواهد کرد. شما هنوز بال‌هایتان را دارید، اما عضلاتتان برای پرواز ضعیف شده‌اند. آنها را تمرین دهید و آرام بکشید. به خودتان زمان دهید. مطمئناً می‌توانید دوباره پرواز کنید.۳۶. هر چیز در زندگی دو جنبه دارد. یک دلیل خوبی وجود دارد که چرا نمی‌توانیم انتظار داشته باشیم لذت را بدون احساس درد تجربه کنیم؛ شادی بدون ناراحتی؛ اعتماد بدون ترس؛ آرامش بدون بیقراری؛ پیشرفت بدون دلسردی؛ زندگی دو روی سکه دارد نه یکی.۳۷. همیشه حق انتخاب دارید. شرایط هر چه که باشد همیشه حداقل دو انتخاب پیش رویتان است. اگر نتوانید چیزی را از نظر فیزیکی تغییر دهید، می‌توانید فکر خودتان را نسبت به آن تغییر دهید. می‌توانید در تاریکی بنشینید یا اینکه نور درونی‌تان را پیدا کنید و تکه‌های قوی از خودتان را که قبلاً نمی‌دانستید وجود دارند پیدا کنید. یک بحران را می‌توانید دعوتی برای یاد گرفتن یک چیز تازه ببینید. ۳۸. وقتی در تاریکی هستید، دیگران را به داخل راه بدهید. شاید نتوانند شما را از دل تاریکی بیرون بیاورند، اما نوری که موقع ورودشان با خود داخل می‌آورند می‌تواند نشانتان دهد که در کجا است.۳۹. اگر سوالات منفی بپرسید، پاسخ منفی دریافت خواهید کرد. هیچ پاسخ مثبتی برای «چرا من؟» «چرا من نه؟» «چی میشد اگه؟» وجود ندارد. آیا به کسی اجازه می‌دهید که سوالات ناراحت‌کننده‌ای که بعضی اوقات از خودتان می‌پرسید، کسی از شما بپرسد؟ مطمئناً خیر. پس از این سوالات دست بکشید و آنها را با سوالاتی مثبت که شما را به سمت جهتی مثبت هدایت کند جایگزین کنید. مثلاً «من از این تجربه چه درسی گرفتم؟» «من روی چه چیزهایی کنترل دارم؟» «برای جلو رفتن چه می‌توانم بکنم؟»۴۰. پایان یک شروع تازه است. با خودتان بگویید، «گذشته عزیز، بخاطر همه درس‌هایی که به من دادی متشکرم. آینده عزیز من آماده‌ام!» چون یک شروع عالی همیشه در نقطه‌ای اتفاق می‌افتد که فکر می‌کردید پایان همه چیز است.





منبع : سايت مردمان (پورتال جوانان ايراني)

موضوعات مرتبط: مقالات علمی
[ جمعه بیست و پنجم بهمن ۱۳۹۲ ] [ 14:30 ] [ محسن احمديان ]

در این مقاله ۱۱ مورد از معروف‌ترین صفات ژاپنی‌ها را عنوان می‌کنیم.

۱- ادب
می‌توان گفت ژاپنی‌ها مودب‌ترین ملت دنیا هستند. چیزی که باید به آن دقت کنیم این است که مفهوم «ادب» در کشورهای مختلف متفاوت است. منظور از «ادب» در این مقاله به فلسفه آسیای شرقی از ‫کنفوسیوس، هارمونی اجتماعی، برمی‌گردد.
کنفوسیوس می‌گوید:
«دولت وجود دارد، وقتی که شاهزاده، شاهزاده است، وزیر وزیر است، وقتی پدر پدر است و وقتی پسر پسر است.»
به عبارت دیگر، هر فرد باتوجه به کسی که با او در ارتباط است، موقعیت اجتماعی متفاوتی دارد: بعنوان بچه در ارتباط با والدین و بزرگتران. بعنوان بزرگتر در ارتباط با خواهر و برادرها، دانش‌آموزان و دیگران.
آموزش هارمونی اجتماعی به خوبی در جامعه ژاپنی بهتر از هر کشور آسیای شرقی دیگر، حفظ شده است (کره نیز هارمونی اجتماعی بسیار قوی دارد اما کمی با ژاپن متفاوت است). 
۲- وقت‌شناسی
شکی نیست که ژاپنی‌ها وقت‌شناس‌ترین ملت دنیا هستند. (البته ممکن است بعضی از آنها اینطور نباشند، اما وقت‌شناس بودن یکی از هنجارهای بسیار قوی اجتماعی در ژاپن است).
به قطارهای ژاپن نگاه کنید. ۵ دقیقه دیر رسیدن در ژاپن برای خیلی از ژاپنی‌ها مثل حکم اعدام دادن به آنهاست. اما در مالزی حتی اگر قطاری یک ساعت دیر برسد چیزی مثل حکم اعدام نخواهد بود.
۳- مهربانی
خیلی‌ها ژاپنی‌ها را بخاطر رفتار دوستانه، ملاحظه‌کار بودن و مهربان بودنشان تحسین می‌کنند. ژاپنی‌ها همیشه حواسشان قبل از خودشان به دیگران است و از همه مراقبت می‌کنند. 
حتی در دنیای آکادمیک فلسفه، طرز تفکر ژاپنی (جمع‌‌گرایی) درمقابل طرزفکر امریکایی (فردگرایی) قرار می‌گیرد.
۴- سخت‌کوشی
ژاپن ازلحاظ طولانی بودن ساعات کاری در رده دوازدهم جهان قرار دارد. درواقع، اضافه‌کاری‌هایی هم در بین ژاپنی‌ها وجود دارد که در اسناد رسمی قید نمی‌شود. ژاپنی‌ها همیشه نماد سخت‌کوشی بوده‌اند.
۵- احترام
ژاپنی‌ها یک هنجار اجتماعی “内と外” (روابط داخلی و بیرونی) دارند. آنها سعی می‌کنند در برخورد با روابط بیرونی خود (غریبه‌ها) همیشه با احترام و ادب رفتار کنند. حتی در روابط داخلی (خواهر و برادرها و دوستان) باز با احترام رفتار می‌کنند.
۶- خجالت
ژاپنی‌ها گاهی اوقات افرادی خجالتی خوانده می‌شوند. این می‌تواند بخاطر فرهنگ «هارمونی اجتماعی» آنها باشد. البته ژاپنی‌های زیادی هم هستند که با غریبه‌ها خجالتی نیستند اما اکثریت آنها اینطور می‌باشند.
۷- هوش
از دیدگاه غربی‌ها، آسیایی‌ها باهوش خوانده می‌شوند. بعنوان مثال، آنها در ریاضیات، زبان، بیزنس و امثال آن بسیار خوب هستند. 
یکی از دلایل باهوش خوانده شدن ژاپنی‌ها مهارت شنیداری آنهاست. ژاپنی‌ها قبل از اینکه حرف خودشان را بزنند، بسیار با دقت به حرف‌های دیگران گوش می‌دهند. فرایند گوش دادن باعث می‌شود حرف خودشان بسیار جامع‌تر و کامل‌تر باشد.
۸- کار گروهی
اولویت ژاپنی‌ها گروه است نه فرد. به عبارت دیگر، ژاپن نماد بسیار خوبی از جمع‌گرایی است که از جنبه‌های بسیاری با کشورهای فردگرا متفاوت است. 
۹- رسمی بودن
ژاپنی‌ها بخاطر هنجار هارمونی اجتماعی در روابط اجتماعی خود بسیار رسمی برخورد می‌کنند. فقط در روابط داخلی خود است که می‌توانند کمی غیررسمی باشند (اما در عین‌حال رفتاری توام با احترام دارند).
۱۰- پاکیزگی
 دستشویی‌های ژاپن از هر کجای دیگر در دنیا تمیزتر است. به سختی می‌توانید تکه آشغالی کنار خیابان ببینید زیرا هیچکس در ژاپن زباله‌های خود را در خیابان نمی‌اندازد.

۱۱- بی علاقگی به قدرت و تمایل زیاد به خدمت
ژاپنی ها دغدغه رسیدن به قدرت ندارند و هیچگاه از قدرت برای رسیدن به منافع شخصی و کسب ثروت سوء استفاده نمی کنند و اگر احساس کنند پست و مقامی که به آنها داده شده است از عهده و توانایشان خارج است به سرعت استعفا داده و بخاطر قصور و اشتباهاتشان در کمال خضوع و خشوع عذر خواهی می کنند و هرگز تقصر را به گردن دیگران نمی اندازند و در جهت جبران اشتباهات خود تلاش می کنند و مسئولیت آن خطاها را بطور کامل می پذیرند. ژاپنی ها تمای سعی خود را می کنند تا کشورشان پیشرفته تر و توسعه یافته تر شود.
تحقیقات این مقاله نشان می‌دهد که مردم دنیا تصویر بسیار خوبی از ژاپنی‌ها دارند. در کنار صفاتی که در بالا عنوان شد، می‌توانیم به صفات «صادق» و «جدی» بودن نیز از خصوصیات ژاپنی‌ها اشاره کنیم. 
شما ژاپنی‌ها را با چه خصوصیات دیگری می‌شناسید؟




منبع : سايت مردمان ( پورتال جوانان ايراني )

موضوعات مرتبط: مقالات علمی
[ یکشنبه بیست و نهم دی ۱۳۹۲ ] [ 12:30 ] [ محسن احمديان ]


سیستم‌دار کردن یا طبقه‌بندی کردن کار به چه معنی است؟ خیلی‌ها درمورد آن حرف می‌زنند و خیلی‌ها هم به دنبال آن هستند اما آیا واقعاً می‌دانند که معنی واقعی آن چیست؟ ما می‌خواهیم ابتدا شما را با مفهوم اصلی سیستم‌دار کردن کار آشنا کنیم و اولین قدم برای ایجاد یک بیزنس موثر و کارامد را برایتان توضیح دهیم.
سیستم‌دار کردن کارتان یعنی داشتن نگاهی انتقادی به کارهایی که تا الان انجام داده‌اید، کارهایی که برای برآوردن وعده‌های کاری‌تان باید انجام دهید و ایجاد یک برنامه برای مرتبط کردن شکاف بین این دو. نتیجه نهایی اینکه، سیستم‌دار کردن کارتان به این معنی است که شما توالی‌هایی منطقی از اتفاقاتی ایجاد می‌کنید که برای شکل‌گیری یک سیستم باید کنار هم جمع شوند. و کار شما متشکل از سیستم‌های مختلفی خواهد بود که همه آنها به طور مجزا و مستقل عمل می‌کنند ولی برای کارایی کلی بیزنس شما به یکدیگر متکی هستند.
به سیستمیک شدن کارتان از این دید نگاه کنید: بیزنس شما به خودی خود «سیستم مادر» است که زیرمجموعه‌هایی دارد مثل بازاریابی، فروش، رشد محصولات، مدیریت، مالی و از این قبیل. در هر یک از این زیرسیستم‌های اصلی نیز، فرایندهای مختلفی وجود دارد که به یکدیگر مرتبط هستند و برای جلو بردن عملکرد کلی سیستم به یکدیگر متکی می‌باشند.
خوب، باید از کجا شروع کنید؟ اولین قدم مهم و لازم برای این منظور ۵ جنبه دارد که هر یک را در زیر بررسی می‌کنیم:
مشخص کنید که مسائل و چالش‌های اصلی در کارتان کجاست. اینها بزرگترین نقطه‌های مشکل‌ساز در کار شما هستند و شما را تا جایی خسته می‌کنند که حتی مجبور می‌شوید شب‌ها هم تا صبح بیدار بمانید. مسائل و چالش‌ها لازم نیست حتماً دقیق و خاص باشند و می‌توانند مسائل کلی را نیز در بر بگیرند.
حالا که فهمیدید مسائل و مشکلات اصلی کارتان کجاست، باید لیستی از همه چیزهایی که در کار شما درست پیش نمی‌رود، تهیه کنید. این لیست کمی دقیق‌تر و با جزئیات بیشتر است.
اینجا جایی است که به اطلاعاتی که گرد آورده‌اید سیستم می‌دهید و درواقع آنها را طبقه‌بندی می‌کنید. از مشکلات و مسائل اصلی بعنوان تیتر استفاده کنید و مشکلات دقیق‌تر و خاص‌تر مرتبط را زیر هر تیتر بنویسید. شایان ذکر است که گفته می‌شود در هر فرایند سیستم‌دار کردن، فرایند چرخه عمر مشتری نیز باید در نظر گرفته شود تا ببینید چطور می‌توان آن را طبقه‌بندی کرد و این می‌تواند سیستم ارجح شما برای بررسی باشد.
کار بعدی که باید انجام دهید این است که چرخه‌عمر مشتری را برنامه‌ریزی کنید زیرا این مهمترین مسئله و شاهرگ حیاتی کار شماست. می‌خواهید بدانید که دقیقاً چه بر مشتریان شما می‌گذرد. پس از اول شروع کنید، شاید با یک تحقیق مشتری، از طریق فروش، از طریق پیگیری و … نکات مربوطه را روی ورقه‌های یادداشت چسب‌دار نوشته و به دیوار بزنید. نگران پیدا کردن قسمت‌های مشکل‌دار کارتان نباشید زیرا بعداً نوبت به آن می‌رسد و خیلی راحت می‌تواند حواس شما را از داشتن یک تصور مشخص و واضح از جایی که الان هستید، پرت کند.
بعد باید نقش‌ها و مسئولیت‌های هر فرد در کارتان را مشخص کنید، حتی خودتان بعنوان صاحب شرکت. این برای مشخص کردن خطوط مسئولیت لازم است و می‌تواند به تعیین انتظارات بعدی از کارهایی که افراد مختلف باید انجام دهند کمک کند. یکی از بهترین روش‌ها برای این منظور این است که فکر کنید به صورت روزانه، هفتگی، دو هفته یکبار و ماهانه چه کارهایی انجام می‌دهید. اگر کارمندان یا پیمانکارانی دارید که برای شما کار می‌کنند، از آنها بخواهید که نقش خود و کارهایشان را نوشته و مشخص کنند.
تا اینجا قدم اول برای سیستم‌دار کردن بیزنس خود را به اتمام رسانده‌اید. این قدم مهم برای تحلیل وضعیت کنونی کارتان، برایتان مشخص خواهد کرد که روی چه نقاطی باید تمرکز کنید، نقاط ضعفتان را به شما نشان داده و لیستی از کلیه کارهایی که باید انجام شود را در اختیارتان قرار می‌دهد. همچنین چرخه عمر مشتری را هم برایتان تعیین می‌کند که پایه سیستم‌سازی راهبردی را می‌سازد. ازآنجا که برای مشخص کردن مشکلات، مسائل و واقعیت کنونی بیزنس خود وقت گذاشته‌اید، خیلی راحت‌تر خواهید توانست راه‌حل‌هایی برای بهبود شراییط کارتان و کارآمدتر کردن آن پیدا کنید.



منبع : سايت مردمان ( پورتال جوانان ايراني )

موضوعات مرتبط: مقالات علمی
[ دوشنبه بیست و سوم دی ۱۳۹۲ ] [ 21:20 ] [ محسن احمديان ]
 
 
دنیای کار و تجارت همیشه در حال تغییر و رشد و به دنبال راه‌های جدیدی برای ارتقای کیفیت خود، بالا بردن کارایی و دست یافتن به سود بیشتر است. بیزنس‌های مختلف برای موفقیت در این زمینه همیشه به دنبال راه‌هایی برای نظم دادن به اطلاعات و ارتباط با مشتریان احتمالی و شراکت با بیزنس‌های دیگر است. سیستم‌های IT یا فناوری اطلاعات به بیزنس‌ها برای این منظور کمک می‌کند و در شرکت‌های بزرگتر IT آنقدر اهمیت دارد که بخشی جدا و متعلق به خود دارد. 

IT چیست؟

IT مخفف فناوری اطلاعات است و سیستم‌های IT به کامپیوترها و نرم‌افزارهایی گفته می‌شود که بیزنس از آن برای رسیدن به اهداف خود و تکمیل استراتژی‌هایش استفاده می‌کند. سخت‌افزارهایی مثل دسکتاپ، لپ‌تاپ، تلفن‌همراه و اسکنرها بخش‌های مهم از IT هستند اما ارزشمندتر از اینها خود نرم افزارها هستند. بعضی بیزنس‌ها برنامه‌های IT خودشان را می‌سازند و بعضی‌ هم نرم افزارهایی که توسط دیگران ساخته شده است را خریداری می‌کنند. بیزنس‌های کوچک هم از برنامه‌های رایگان استفاده می‌کنند.

ارتباط

یکی از مهمترین کارهای سیستم IT تسهیل ارتباطات است. وقتی یک سیستم IT راه‌اندازی می‌شود، برای ارتباط بین کارمندان، مشتریان و سایر بیزنس‌ها از آن استفاده می‌شود. ایمیل، شبکه‌های اجتماعی و کنفرانس تلفنی همه بخشی از یک سیستم IT موثر است. یک سیستم خوب ارتباط را آسان کرده و موانع فاصله‌ای را از میان برمی‌دارد.

بازاریابی

بازاریابان تبلیغات و برند می‌سازند اما برای کار کردن نیاز به اطلاعات دارند. سیستم‌های IT این اطلاعات را فراهم می‌آورند. بازاریابان از سیستم‌های IT برای جمع‌آوری اطلاعات مربوط به چیزهایی که مشتریان می‌خرند، دلیل خرید آنها و کارهایی که برای تشویق آنها برای خرید بیشتر یا بالا بردن وفاداری مشتری می‌توان انجام داد، استفاده می‌کنند. این برنامه‌های تحلیلی می‌توانند پیچیده باشند و از طریق برنامه‌های IT ساخته می‌شوند. طراحی‌های گرافیکی و کمپین‌های تبلیغاتی نیز از طریق سیستم‌های IT ساخته می‌شوند.

مدیریت اطلاعات

سیستم‌های IT بر ساختار پایه اطلاعات در بیزنس تاثیر می‌گذارند. اگر مدیری می‌بایست به فایلی دسترسی پیدا کند، به کدام قسمت کامپیوتر نگاه می‌اندازد؟ به دنبال چه می‌گردد؟ آیا برای دسترسی پیدا کردن به آن فایل به رمز عبور نیاز دارد؟ کارمندان جزء شرکت چطور؟ سیستم IT تصمیم می‌گیرد اطلاعات چطور سازماندهی شوند و چه پروتکل‌های امنیتی برای آن به کار ببندد. سیستم‌های IT همچنین حجم اطلاعات و فرایندهای کاری را کنترل می‌کنند.

حسابداری

سیستم‌های IT برای آسان کردن وضعیت مالی شرکت و اینکه حسابدارها چطور این اطلاعات را در اختیار اعضای دیگر شرکت قرار می‌دهند، نرم‌افزارهای حسابداری را کنترل می‌کنند. یک سیستم IT خوب به حسابدار این امکان را می‌دهد که اشتباهات را بررسی کرده، برنامه‌های تحلیلی اتوماتیک را اجرا کرده و برگه‌های اطلاعاتی و جداول مفیدی برای افراد مناسب در موقع خاص بفرستد .
 
 
 
منبع : سایت مردمان ( پورتال جوانان ایرانی )

موضوعات مرتبط: مقالات علمی
[ دوشنبه نهم دی ۱۳۹۲ ] [ 12:30 ] [ محسن احمديان ]


سوءتفاهمات و مشکلات ارتباطی یکی از متداول‌ترین منابع کشمکش در محل‌کار است و درصورت وجود سبک‌کاری متناقص در یک محل، مشکلات میان‌فردی شدت می‌یابند. تفاوت‌های نسلی، سبک مدیریت فردی، سابقه تحصیلی و اختلاف فرهنگی همه می‌توانند منبع سوءتفاهمات در محل‌کار باشند.
بااینکه بروز کشکمش در محل‌کار امری غیرقابل‌اجتناب است، اما نیازی به خراب کردن روزتان یا بالارفتن استرس تان نیست. این راهکارها را امتحان کنید تا محل کارتان محلی با استرس کمتر و بازده بیشتر باشد:

۱. شکایاتتان را به طور مشخص عنوان کنید. «من هیچوقت به جلسات دعوت نمی‌شوم» به اندازه «فکر کنم می‌توانستم ایده‌های خوبی در جلسه پنجشنبه گذشته مطرح کنم» موثر نخواهد بود.
۲. درمقابل وسوسه درگیر کردن خودتان در کشمکش‌هایی که مستقیماً به شما ارتباط ندارد یا تحت مسئولیت شما نیست، مقابله کنید. حتی اگر یک نفر به طور واضح اشتباه می‌کند، بگذارید خودش هر طور که دوست دارد مشکل را حل کند.
۳. سعی کنید کشمکش‌ها را شخصی نکنید. به جای تفکر «من در مقابل تو» تفکر «ما درمقابل مشکل» را پیش گیرید. این روش نه تنها حرفه‌ای‌تر است، بلکه بازده کار را افزایش داده و به نفع شرکت است.
۴. با روی باز به نظرات دیگران گوش دهید و چیزی که شنیده‌اید را منعکس کنید. این مهارت باعث می‌شود سوءتفاهم کمتری پیش آمده و طرف مقابلتان احساس کند حرف‌هایش شنیده شده و درک می‌شود. قبل از اینکه نظر خودتان را توضیح دهید، سعی کنید حرف طرف‌مقابل را طوری دیگر توضیح دهید تا مطمئن شوید درست متوجه شده اید. 
۵. همیشه بالادستی‌ها را برای حل مشکلات درگیر نکنید. ممکن است باعث شود تصور کنند که خودتان قادر به حل حتی کوچکترین مشکلاتتان نیستید.
۶. اگر نیاز به داشتن گفتگویی طولانی‌تر است، ابتدا زمان و مکان موردنظر برای حرف زدن را تعیین کنید. روبه‌رو شدن با همکارتان وقتی مشغول کار یا درگیر ارباب‌رجوع است، درست نیست. زمانی را انتخاب کنید که هر دو شما آزاد باشید تا بتوانید خیلی خوب بر روی مشکل و راهکارهای آن تمرکز کنید. سعی کنید این مکان بیرون از محل‌کار و دور از همکارانی باشد که موضوع به آنها بی‌ارتباط است. 
۷. شکایاتتان را به آنهایی که به طور مستقیم مربوط به کشمکش موجود در محل‌کار است محدود کنید. تخریب شخصیت اصلاً کار جالبی نیست. یادتان باشد، باید بتوانید رابطه‌کاری‌تان را حفظ کنید تا رابطه‌ شخصی‌تان را و نظر شما درمورد شخصیت یک همکار مسئله‌ای نامربوط است. 
۸. وقتی کشمکش فقط یک کشمکش نیست را تشخیص دهید. اگر کشمکشی در محل‌کار بخاطر مسائل جنسی، نژادی یا قومیتی است یا اگر کسی درست رفتار نمی‌کند، باید بدانید که این یک کشمکش نیست، بلکه تعرض است. وارد عمل شده و موضوع را با رئیس بخشتان در میان بگذارید.
۹. اگر کنترل مشکل از دست خارج شد، یا اگر مسئله بیش از حد احساسی است که بتوان با گفتگوی متقابل آن را حل کرد، از یک واسطه کمک بگیرید. در این مرحله، حتماً رئیستان باید از جریان مطلع باشد. می‌توانید از یک شخص سوم در شرکتتان کمک بگیرید یا از مشاور متخصص استفاده کنید.
۱۰. همه چیز فقط بخاطر شما نیست. ممکن است فکر کنید که مشکل بخاطر شماست اما ممکن است همکارتان روز بدی داشته سات. قبل از اینکه بخواهید به او جواب دهید، کمی فکر کنید. شاید خیلی وقت‌ها سکوت بهترین پاسخ باشد.




منبع : سايت مردمان ( پورتال جوانان ايراني )

موضوعات مرتبط: مقالات علمی
[ جمعه بیست و نهم آذر ۱۳۹۲ ] [ 12:30 ] [ محسن احمديان ]




دوست داشته باشید یا نه، شرایط سخت در زندگی پیش می‌آید. ممکن است کارتان را از دست بدهید، در تجارتتان شکست بخورید، یا دچار بیماری شوید. این شرایط سخت هر چه که باشد، خیلی مهم است که امیدتان را از دست ندهید. باید امید داشته باشید که از این شرایط سخت عبور می‌کنید. اگر اینطور نباشد، فقط خودتان را ناامید و دلسرد خواهید کرد. وارد چرخه شومی می‌شوید که رویکرد منفی‌تان اوضاع را حتی بدتر کرده و منفی‌تر خواهید شد.

نباید اجازه دهید این اتفاق برای شما بیفتد. خودتان را برای شرایط سخت آماده کنید تا وقتی برایتان پیش آمد راحت‌تر برخورد کنید.

برایتان می‌گوییم که چطور در شرایط سخت امیدتان را از دست ندهید:
۱. ایمان داشته باشید.

برای از دست ندادن امید، باید ایمان داشته باشید. باید باور داشته باشید که همه چیز در آخر درست خواهد شد.

باید باور داشته باشید که کنترل زندگی شما به دست خداست و او برنامه‌های خوبی برای شما دارد. هرچقدر که موقعیت کنونی‌تان سخت به نظر برسد، باید به او اعتماد کنید؛ حتی اگر نفهمید همه چیز چطور پیش خواهد رفت. بعد از مدتی، طوری که اصلاً متوجه نمی‌شوید، همه چیز درست خواهد شد.
۲. «چرا»یتان را به خاطر آورید.

وقتی در شرایط سخت هستید، باید به خاطر داشته باشید: چرا کاری که در وحله اول انجام می‌دهید را انجام می‌دهید؟ دنبال چه هستید؟ به خاطر آوردن «چرا»یتان قدرت کافی برای ادامه راه را به شما می‌دهد زیرا آن دلیل شما را به جلو می‌راند. آنهایی که “چرایی” برای زندگی کردن دارند، هر “چطوری” را می‌توانند تحمل کنند.

دو نکته اینجا وجود دارد:

۱- در هر کاری که می‌کنید، همیشه یک علت داشته باشد. به عبارت دیگر، اگر چرایی ندارید، آن کار را انجام ندهید.
۲- همیشه علت آن کار را به خاطر داشته باشید. آن را جلو ذهنتان نگه دارید که فراموشش نکنید.

یک علت برای اینکه موثر باشد، باید بزرگتر از خودتان باشد. یک علت «خودمحور» اثر نخواهد کرد. باید چیزی باشد که رضایت درونی شما را برآورده کند نه اینکه پاداش بیرونی داشته باشد. باید الهام‌بخش باشد.
۳. دورتان را با کسانی پر کنید که حمایتتان کنند.

پیش آمدن موقعیت‌های سخت، شرایط بسیار دشواری است اما تحمل آن به تنهایی حتی سخت‌تر هم می‌شود. شما به گروهی افراد مثبت در اطرافتان نیاز دارید که بتوانند از شما حمایت کنند. باید بخشی از جامعه‌ای شوید که همدیگر را تشویق و ترغیب کند. اگر تا امروز اینطور نبوده است، از این به بعد به دنبال آن باشید. نباید منتظر بمانید تا شرایط سخت اتفاق بیفتد و بعد به دنبال چاره باشید چون ممکن است دیر شود.
۴. به دیگران کمک کنید.

یکی دیگر از فواید بودن در جامعه خوب این است که باعث می‌شود به دیگران فکر کنید. شما را مجبور به کمک به دیگران می‌کند و درنتیجه به دیگران فکر خواهید کرد. این موجب می‌شود تمرکزتان از خودتان دور شده و در نتیجه این، موقعیتتان به آن اندازه که تصور می‌کردید بد به نظر نیاید.

خیلی وقت‌ها موقعیتتان به این دلیل بدتر به نظر می‌آید که خیلی به آن توجه می‌کنیم. بخشی از توجهتان را از موقعیت خودتان بردارید و آن را به دیگران معطوف کنید.

***

وقتی در شرایط سخت گیر می‌افتید، به یاد داشته باشید: امیدتان را از دست ندهید. امید لازمه زندگی است؛ وقتی امیدتان را از دست بدهید، بازی را باخته‌اید. علاوه بر این، این مسئولیتی است که در قبال خودتان دارید. پس سعی کنید از مسئولیت شانه خالی نکنید.




منبع : سايت مردمان ( پورتال جوانان ايراني )

موضوعات مرتبط: مقالات علمی، تحلیل و بررسی علمی
[ چهارشنبه بیست و هفتم آذر ۱۳۹۲ ] [ 12:30 ] [ محسن احمديان ]




اگر نتوانید انتقادی فکر کنید، قدرت تفکر خلاقانه نخواهید داشت. و اگر نتوانید خلاقانه فکر کنید، آثار خلاقانه نیز نمی‌توانید تولید کنید و به کپی کردن روی می‌آورید.
برای اینکه بتوانیم خلاقانه فکر کنیم، باید بتوانیم از چارچوب چیزهایی که می‌بینیم و می‌شنویم پایمان را فراتر بگذاریم. باید مشاهده کنیم، سوال بپرسیم و تحلیل کنیم تا بتوانیم دریچه افکار تازه را در ذهنمان باز کرده و تفکرات قدیمی را کنار بگذاریم.
حال ببینیم تفکر انتقادی چیست. تفکر انتقادی به طور کلی به معنی تحلیل جملات و تعیین ارزش آنها برای رسیدن به نتیجه‌گیری است.
در زیر به یک مثال عالی از تفکر انتقادی که به اکتشاف خلاق منجر می‌شود اشاره می‌کنیم:
یک روز یک شخص گفت، «زمین گرد است!»  مردم بدون اینکه به دلایلی که برای ادعایش می‌آورد گوش کنند، او را رد کرده و مسخره کردند، «زمین نمی‌تواند گرد باشد، زمین صاف است. ببین!»
اما آن فرد اظهار داشت که افق انحنای کمی دارد. جهان صاف نبود. او تعصباتش را کنار گذاشته و ذهنش را به تحلیل چیزهایی که همه عمر در سرش فرو کرده بودند، باز کرد. چرا باید آن حرف‌ها را باور می‌کرد؟ چه چیز باعث می‌شد آن حرف‌ها درست باشد؟ چه چیز باعث می‌شد اشتباه باشد؟
او سوالات زیادی پرسید و دلیل و مدرک خواست. حرف‌ها و استدلالات مقامات را بررسی کرد. آن فرد فقط گفته‌های دیگران را رد نکرد. او فرضیاتی را برای اثبات ادعایش مطرح کرد.
او خلاقانه فکر می‌کرد و بعد ارزیابی انتقادی ایده نوآورانه خود، وارد عملی شد که دنیا را تغییر داد.
تفکر انتقادی و تفکر خلاقانه همگام هستند. تفکر خلاقانه به معنی تولید ایده و فرایند است؛ تفکر انتقادی آن افکار را ارزیابی کرده و موجب تصمیم‌گیری منطقی می‌شود.
حال ببینیم برای خلاقانه‌تر فکر کردن چطور باید انتقادی فکر کنیم؟ در زیر چند نکته مفید برایتان مطرح می‌کنیم.
جزئیات کوچک مهم هستند
به کلماتی مثل «امکان داشتن»، «توانستن» و «انجان دادن» دقت کنید. بین انجام احتمالی یا حتمی یک کار مشابه تفاوت زیادی وجود دارد. هیچوقت چیزی را در ظاهر قبول نکنید.
از افراد مطلع سوال کنید
اگر فرد متخصصی برای پشتیبانی از حرف خود استدلال می‌کند، از او سوال کنید. آن فرد چه کفایتی دارد که بتواند نصیحت کند؟ آن فرد برای ادعای حرفش چه اعتباری دارد؟ چرا در مورد آن موضوع خاص صاحب‌نظر است؟
کلی‌گویی‌ها را کنار بگذارید
کلی‌گویی معمولاً اعتبار و ارزش یک استدلال را از همان ابتدا پایین می‌آورد. جملاتی که در آن از «همه‌چیز» و «همه‌کس» استفاده می‌شود را کنار بگذارید. همه یک کار را انجام نمی‌دهند و همه نمی‌دانند. 
مراقب سفسطه‌ها باشید
مراقب سفسطه‌ها و استدلالات غلط باشید. سفسطه بسیار زیرکانه توجه شما را از تفکر انتقادی واقعی منحرف می‌کند. 
گارد نگیرید
یکی از بزرگترین موانع تفکر خلاقانه تعصب است که دشمن تفکر انتقادی نیز هست. ارزش‌ها، احساسات، امیال و تجربیات شما بر اعتقادات و توانایی‌تان برای داشتن ذهنی باز و روشن اثر می‌گذارد. تعصبات را کنار بگذارید و برای فکر کردن به اطلاعاتی که دریافت می‌کنید وقت بگذارید.

حرف آخر: برای قبول کردن درستی حرف دیگران آماده باشید. بحث کردن کار جالبی است اما همیشه به این معنی نیست که حق با شماست. آن کسی که ادعا کرده بود زمین گرد است، تلاش بسیاری کرده بود تا تئوری خود را به اثبات برساند. او به دنبال سند و مدرک برای ایده‌های خود رفته بود و برای روبه‌رو شدن با شکست هم آماده بود.
او برای ایده خلاقانه خود فکر بسیار کرده بود. از روی هوا و هوس حرف نزده بود. قبل از رفتن برای اثبات ادعای خود و گرد بودن زمین، تفکرات انتقادی بسیاری داشته است.
اگر سخنی را از شخصی می شنوید، یا از طریق رسانه ها مانند تلویزیون، اخبار، روزنامه ها، جرائد و اینترنت حرفی به گوشتان می خورد، سربسته و بدون تحقیق و کسب اطلاعات دقیق آنرا قبول نکنید.



منبع : سايت مردمان ( پورتال جوانان ايراني )

موضوعات مرتبط: یادداشت هفته، مقالات علمی
[ سه شنبه پنجم آذر ۱۳۹۲ ] [ 12:30 ] [ محسن احمديان ]



در مناقشات بزرگ همیشه کسانی هستند که نسبت به مشکل، رویکردی غیرمسالمت‌آمیز، جنگ‌طلبانه و خشن پیدا می‌کنند. انگار که باید آنقدر پیش روند تا حتماً به پیروزی برسند. بااینکه معمولاً می خواهند که به شکل قهرمان دیده شوند، اما افراطی‌‌ها جداً می‌توانند از خاموش شدن شعله مشاجرات جلوگیری کنند.

تعریف افراطی‌گری
افراطی‌گری پدیده‌ای پیچیده است، بااینحال پیچیدگی آن کمتر دیده می‌شود. به شکل ساده آن را می‌توان فعالیت‌هایی (اعتقادات، رفتارها، احساسات، اعمال و استراتژی‌ها) از یک فرد  یا گروه بسیار متفاوت با سایرین تعریف کرد. در موقعیت‌های مشاجرات، این یک رویکرد بسیار جدی دیده می‌شود اما برچسبی که به فعالیت‌ها، افراد و گروه‌های افراطی زده می‌شود و تعریف چیزی که در هر موقعیتی «عادی» انگاشته می‌شود، همیشه موضوعی بسیار شخصی، ذهنی و سیاسی است. درنتیجه، توصیه می‌کنیم که در هر بحث و تبادل نظر درمورد افراطی‌گرایان، نکات زیر را به خاطر داشته باشید:

معمولاً یک رفتار افراطی توسط بعضی، اخلاقی و عادلانه به نظر می‌رسد و بعضی دیگر آن را غیراخلاقی و غیرعادلانه می‌بینند. همه اینها به ارزش‌ها، سیاست، معیارهای اخلاقی و ذات روابط آنها با فرد عامل بستگی دارد.
• علاوه‌براین، حس یک فرد به ذات اخلاقی یا غیراخلاقی یک حرکت افراطی‌گری (مثل استفاده نلسون ماندلا از تاکتیک‌های جنگی پارتیزانی در برابر دولت افریقای جنونی) با تغییر شرایط (رهبری، دیدگاه جهانی، بحران‌ها، حساب‌های تاریخی و از این قبیل) تغییر می‌کند. درنتیجه، موقعیت کنونی و تاریخی یک عمل افراطی، نظر ما نسبت به آنها را شکل می‌دهد.
• تفاوت‌های قدرت نیز در تعریف افراطی‌گرایی مهم است. در مناقشات، فعالیت‌های اعضای گروه کم‌قدرت‌تر نسبت به همان اعمال از طرف گروه با قدرت بالاتر، افراطی‌تر دیده می‌شود. علاوه‌براین، اعمال افراطی، معمولاً بیشتر توسط افراد و گروه‌های حاشیه‌ای که  شکل‌های قابل‌قبول‌تری از درگیر شدن در مناقشات را تعصبی و غیرقابل انجام برای آنها می‌بینند، مورد استفاده قرار میگیرند. اما گروه‌های برتر و غالب نیز معمولاً فعالیت‌های افراطی انجام می‌دهند.
• افراطی‌گرایان معمولاً از روش‌های خشونت‌آمیز استفاده می‌کنند، این در حالی است که گروه‌های افراطی در اولویت‌های خود نسبت به تاکتیک‌های خشونت‌آمیز درمقابل غیرخشونت‌آمیز، میزان خشونتی که به کار می‌برند و اهداف موردنظر خود برای خشونت (از زیرسازها تا پرسنل نظامی تا شهروندان و کودکان) متفاوت هستند. همچنین احتمال استفاده از شکل‌های مستقیم و اپیزودیک خشونت در گروه‌های کم‌قدرت‌تر بیشتر است، درحالیکه گروه‌های غالب از شکل‌های ساختاری‌تر و سازمان‌یافته‌تر استفاده می‌کنند.
• بااینکه افراد و گروه‌های افراطی معمولاً بصورت منسجم و بعنوان شرورانی دائمی دیده می‌شوند، خیلی مهم است که بدانیم آنها نیز دچار تعارض درونی شده و تفاوت‌هایی در گروه‌های خود دارند. 
• سرانجام اینکه مشکل اصلی که افراطی‌گرایان در موقعیت‌های تعارضات ایجاد می‌کنند، کمتر بخاطر شدت فعالیت‌های آنهاست (بااینکه خشونت و آسیب دغدغه‌هایی آشکار هستند) و بیشتر بخاطر ذات ناشکیبا، بسته و ثابت رفتارهای افراطی و غیرقابل‌تغییر بودن آنهاست.

افراطی‌گرایی از کجا می‌آید؟
پیشنهاد جاین دوچرتی (Jayne Docherty) برای برخورد با افراطی‌گرایی این است که علت‌های آن و مکانیزم‌هایی که حمایت می‌کند را دریابیم. مکتب‌های فکری مختلفی درمورد منابع افراطی‌گرایی وجود دارند که نقش آنها در ادبیات یکسان نبوده است. در زیر به خلاصه‌ای از بعضی از‌ آنها اشاره می‌کنیم:
۱. افراطی‌گرایی رشد یافته است. این یعنی شرایط بد (فقر، دسترسی ناکافی به مراقبت‌های بهداشتی، تغذیه، آموزش و کار)، انکار نیازهای اساسی انسان (برای امنیت، عزت، هویت گروهی و مشارکت سیاسی)، تجربیات تمام‌نشدنی تحقیر و شکاف عمیق بین آنچه افراد تصور می‌کنند لیاقتشان است و آنچه در واقعیت به دست می‌آورند، منجر به اعمال افراطی می‌شود. این به آن دلیل است که شبکه‌های موردقبول جامعه برای برآوردن نیازها بسته هستند. 
۲. افراطی‌گرایی ساخته شده است. این، دو شکل می‌تواند داشته باشد. یکی اینکه، رهبران سیاسی، که روی شرایط نامطلوب سرمایه‌گذاری می‌کنند، به افراطی‌گرایی پاداش می‌دهند (ارائه پاداش به خانواده مهاجمان انتحاری و تاکید بر مزایایی که در زندگی پس از مرگ به دست می‌آورند) و جنگ‌گرایی را برای معطوف کردن توجه به علت آنها و به دست آوردن قدرت قانونی می‌کنند. دوم اینکه. گروه‌های غالب، در تلاش برای حفظ قدرت و مقاومت دربرابر نیاز به تغییر، اعمال گروه‌های حاشیه‌ای را به نام «افراطی‌» توصیف می‌کنند و پیشگویی ایجاد می‌کنند که اعمال شدیداً افراطی را به این گروه‌ها نسبت می‌دهد.
۳. افراطی‌گرایی یک روزنه خروج احساسی برای احساسات شدید است. تجربه مداوم ظلم، ناامنی، تحقیر، خشم، فقدان و غضب، افراد و گروه‌ها را به سمت اتخاذ استراتژی‌هایی در تعارضات هدایت می‌کند که با این تجربیات مداوم مطابق است. درنتیجه، افراطی‌گراها از استراتژی‌های خشونت‌آمیز و مخرب استفاده می‌کنند، نه به این دلیل که برای رسیدن به اهدافشان لازم هستند، بلکه به این دلیل که تصور می‌کنند حقشان است و حس خوبی به آنها می‌دهد. درواقع وقتی افراطی‌گرایی بعنوان واکنشی درست و مناسب به چنین احساساتی، از طرف گروهی از نظر اخلاقی تایید می‌شود، اعضای آن گروه بخاطر احساس قدرتی که به آنها می‌دهد بیشتر به اعمال افراطی گرایانه روی می آورند.
۴. افراطی‌گرایی یک استراتژی منطقی در بازی بر سر قدرت است. اعمال افراطی‌گرایانه استراتژی موثر برای به دست آوردن و حفظ قدرت در محیطی سلسه‌مراتبی است که در آن منابع اندک و رقابت بر سر قدرت برای برآوردن نیازهای خود بیشتر است. به عبارت دیگر، افراطی‌گرایی موثر است. می‌تواند توجهات را به سمت جنبش خود جلب کند، رقیب را نابود کرده و افراد گروه خود را برعلیه یک دشمن مشترک متحد کند. این یکی از محبوب‌ترین و متداول‌ترین نگرش‌ها درمورد رواج افراطی‌گرایی است.

۵. افراطی‌گرایی از ایدئولوژی‌های آخرالزمانی و فرجام‌خواهانه گرفته شده است. فعالیت‌های افراطی‌گرایانه معمولاً به این دلیل انجام شده یا ارزش گذاشته می‌شوند که با تصورات و دستگاه‌های معنایی وسیع‌تر مطابق هستند. بعضی از این ایدئولوژی‌ها بر مرگ قدرت حاکمِ شَر  و تجلیل از صالحان متمرکز است و درنتیجه بر نابودی دیگری تاکید دارد. چنین دستگاه‌های عقیدتی شامل اینهاست: ساختار خوب درمقابل بد؛ نیاز به پاکسازی نفس؛ تایید روحانی و معنوی خشونت وحشت‌آور؛ و تصویر عملیات انتحاری بعنوان یک عمل برای پاکسازی نفس و عدالت. جوانان معمولاً توسط خانواده‌ها، همسالان، جوامع، دستگاه‌های آموزشی، رسانه‌ها و سیاست‌مداران به قبول این اعتقادات ترغیب می‌شوند.

۶. افراطی‌گرایی یک بیماری روانشناختی است. در این نگرش، به افراطی‌گرایی بعنوان یک بیماری نگاه می‌شود و آن طریقه‌ای از زندگی گفته می‌شود که در آن از خشونت برای ایجاد حس سرزندگی استفاده می‌شود. گریون (Greun) می‌نویسد، «فقدان هویت مربوط به افراطی‌گرایان، نتیجه تنفر نفس خودمخرب است که موجب احساساتی مثل خشم و انتقام نسبت به زندگی خود و تمایل به کشتن انسانیت خود می‌شود.» درنتیجه افراطی‌گرایی نه بعنوان یک تاکتیک و نه ایدئولوژی بلکه یک بیماری روانشاختی دیده می‌شود که موجب نابودی زندگی می‌گردد.
این 6 موضوع درمورد رویکردهای مختلف درباره افراطی‌گرایی سوالات بسیاری ایجاد می‌کند. اول اینکه آیا اینها درواقع پدیده‌هایی متفاوت هستند که نمی‌توان آنها را زیر یک طبقه مشخص «افراطی‌گرایی» دسته‌بندی کرد؟ یا همه اینها فاکتورها یا اجزای یک فرایند هستند که می‌توانند در ترکیبات مختلف کار کرده و منجر به یک عمل افراطی شوند؟ یا شاید جنبه‌های یک فرایند رو به رشد هستند که با شرایط و ایدئولوژی‌های خاص شروع می‌شود و توسط دینامیک‌های سیاسی و احساسی و تاکتیکی مختلف شکل گرفته و منجر به یک وضعیت بسته، حاد و ناشکیبا می‌شود که ممکن است پاتولوژیک باشد. آخر اینکه تصمیم‌گیری درمورد این باید به عهده خواننده گذاشته شود، تصمیمی که کلیه مسائل مربوط به موقعیت درنظر گرفته شود.

عواقب افراطی‌گرایی
روی لویکی (Roy Lewicki) در کتاب خود «افراطی‌گرایی چیست؟» درمورد اینکه چطور زبان می‌تواند یک مشاجره را بهتر یا بدتر کند صحبت می‌کند. افراطی‌گرایی برحسب رویکرد فرد، می‌تواند عواقب مثبت و هم منفی به دنبال داشته باشد. از نقطه‌نظر مثبت، می‌تواند توجه  رقیب فرد، عموم مردم یا جامعه بین‌المللی را به سمت دغدغه‌های پنهان یک طرف جلب کند. همچنین می‌تواند پیام ناامیدی یا تعهد عمیق به یک جنبش را بفرستد. بعنوان مثال می‌تواند گروه پرقدرت‌تری را به مذاکره تشویق کرده یا گروه سومی را به مداخله ترغیب کند. و وقتی شیوع چنین فعالیت‌هایی در یک مشاجره خاص بالا می‌رود، در گروه خود، عادی و حتی ستودنی انگاشته می‌شود و دیگران را نیز به سمت آن جنبش می‌کشاند.
عواقب منفی افراطی‌گرایی متفاوت است. جنایات خشونت‌آمیز انجام‌شده توسط افراطی‌گرایان (مثل بمب‌گذاری‌ها، آدم‌ربایی‌ها و پخش سموم زیستی)، به اهداف و مخالفانشان آسیب می‌رساند. اعمال افراطی‌گرایانه، حتی اگر توسط اقلیت یک گروه انجام شود، معمولاً به کل آن گروه نسبت داده می‌شود و پاسخ و واکنشی شدید از طرف دیگر به دنبال می‌آورد. آخراینکه ایدئولوژی‌ها، اعمال و روابط بین گروهی خصومت‌آمیز افراطی‌گرایان به سخت شدن هویت مخالفان و تعهدات درون گروهی عمیق منجر می‌شود که دلیل تداوم یافتن این دشمنی‌هاست.

رویکردهای مختلف در برخورد با افراطی‌گرایی
مورتون دویچ (Morton Deutsch) درمورد زمان و چگونگی مذاکره با کسانیکه آنها را «شیطان» می‌بینید صحبت می‌کند. رهبران، دیپلمات‌ها، متخصصین نظامی، اشخاص ثالث و سایرین، رویکردهای مختلفی در برخورد با افراطی‌گرایان اتخاذ می‌کنند که از نابودی کلی آنها تا تعامل کلی در نوسان است. انتخاب چنین استراتژی‌هایی معمولاً براساس دیدگاه نسبت به منبع اولیه افراطی‌گرایی، تعیین می‌شود (از بیماری‌های روانی فردی تا شرایط اجتماعی، سیاسی و اقتصادی). اینکه افراطی‌گراها را بازیگرانی تنها بدانیم، کار اشتباهی است. افراطی‌گرایان معمولاً حاشیه‌هایی از چیزهایی هستند که جمعیت بزرگتر قادر به نشان دادن آن نیست. این دوگانگی  به طور خاص در زمان استفاده از خشونت نمود بیشتری پیدا می‌کند. افراطی‌گرایان خشن بخاطر استفاده از خشونت، حاشیه‌ای پذیرفته نشده از جمعیت هستند اما با میل گروه بزرگتر برای به دست آوردن همان اهداف سیاسی در تطابقند.
در زیر به بعضی از رویکردها و استراتژی‌های برخورد با افراطی‌گرایان اشاره می‌کنیم:
• حذف. استفاده از اطلاعات، قانون و قدرت برای شناخت، تعیین محل و نابود کردن افراط‌گرایان یا رهبران اصلی آنها. گاهی‌اوقات برای این منظور نیاز به استفاده از مانورهای قانونی برای مقید کردن منابع اقتصادی و به این وسیله فلج کردن توانایی سازماندهی   کردن و عمل کردن چنین گروه‌هایی دیده می‌شود.

نقطه منفی: بااینکه این رویکرد برای از میان برداشتن مهره‌های اصلی موثر است اما نمی‌تواند با جنبش‌های اساسی و زیربنایی افراطی‌گرایی برخورد کند. این استراتژی‌ها معمولاً توسط بعضی ناعادلانه است و می‌تواند منجر به بروز مقاومت و افراطی‌گرایی بیشتر شود. همچنین، برای نابودی کلی افراطی‌گرایی نیاز به قربانی کردن آزادی‌خواهی مدنی و حقوق بشر خواهد بود.
• تفرقه بینداز و حکومت کن. وقتی یک گروه قادر به نفوذ به گروه افراطی طرف مقابل باشد یا با اعضای دوجانبه آن گروه‌ها ایجاد رابطه کند، می‌تواند بین اعضا شکاف ایجاد کند. چنین تفرقه‌افکنی مخصوصاً وقتی متابعت و اتحاد ستودنی بوده و خیانت توسط اقدامات افراطی‌گرایانه مجازات می‌شود، راه به جایی نمی‌برد.
نقطه منفی: چنین استراتژی‌هایی موجب بالا بردن اتحاد گروه شده و توسط گروه‌های افراطی‌گرا برای به دست آوردن اطلاعات و منابع از حریفان، مورد استفاده قرار می‌گیرد. به همین دلیل، رویکردی موقتی و خیالی برای مقابله با افراطی‌گرایی به شمار می‌رود.

• جداسازی. این استراتژی معمولاً توسط اعضای میانه‌روتر از جامعه‌ای که با تاکتیک‌های اعضای افراطی‌تر خود موافق نیستند به کار گرفته می‌شود. از فاصله انداختن اجتماعی گروه‌های اصلی از اعضای افراطی و محکوم کردن اعمال آنها تا قطع حمایت و پشتیبانی خصوصی را شامل می‌شود.
نقطه منفی: چنین استراتژی‌هایی تعارضات فراگروهی (بین میانه‌روها و افراطی‌ها) را شدت داده و گروه را بی‌ثبات می‌کند. چنین وضعیت آسیب‌پذیری توسط تندروها در تعارضات درون‌گروهی  به چشم یک فرصت دیده می‌شود و درنتیجه وضعیت میانه‌روها را ضعیف‌تر خواهد ساخت.
• همکاری درون‌گروهی برعلیه افراطی‌گرایان. این یک نوع دیگر از استراتژی بالاست که شامل همکاری بین حزب‌هایی که در تعارض درون‌گروهی درگیر هستند می‌شود. هر دو گروه‌ها توافق می‌کنند که افراطی‌گری و تروریسم را بعنوان یک مشکل متقابل ببینند که با همکاری هم می‌بایست برطرف شود. این به طور ویژه در توافقات صلح بین حزب‌ها که تلاش می‌کنند واکنش‌های افراطی‌گرایانه را برچسب بزنند، موثرتر خواهد بود. 
نقطه منفی: چنین استراتژی‌هایی بر مبنای اعتماد و اطمینان دو حزب مخالف برای جدا کردن گروه‌های افراطی خود ساخته می‌شود، اعتمادی که در مرحله ابتدایی فرایند صلح، بسیار شکننده است. اگر با شکست مواجه شود، کل توافق صلح را به خطر خواهد انداخت.
• گسترش عمق دفاع حریف. در موقعیت‌های درگیری‌های طولانی، معمولاً میانه‌روها، تندروها و افراطی‌ها را در هر طرف می‌بینید. این استراتژی تلاشی فعال برای ایجاد شرایطی است که بخش‌های میانه‌روتر را رشد دهد تا اعضای میانه‌رو بیشتری از گروه افراطی‌ها را به سمت شکیبایی کشانده و از تمایل به از بین بردن همدیگر دور کند.
نقطه منفی: ایجاد سخنگویان «کاذب» که مترسک‌هایی بدون هیچ قانونیت سیاسی خاص هستند. در بعضی شرایط خاص این استراتژی می‌تواند ایجاد «میانه‌روی» را بسط دهد. این بازیگران ممکن است فاقد سرمایه سیاسی برای تحت‌تاثیر قرار دادن فرایند باشند. نقص دیگر آن ایجاد یک واکنش افراطی توسط افراطی‌گرایان در گروه و درنتیجه پیچیده کردن ایجاد شبکه‌های موثر ارتباطی و مذاکراتی است. 
• زنجیره‌های مذاکره پنهان. گاهی برای رهبران یک گروه از نظر سیاسی مخرب است که هرگونه تماس رسمی با اعضای گروه افراطی‌گرا داشته باشند. چنین تماسی می‌تواند رهبر مخالف و همچنین اجزای خودی را منحرف کند. درنتیجه، گاهی زنجیره‌های ارتباطی غیررسمی ایجاد می‌شود که در آن رهبر یک گروه با اعضای افراطی گروه خود ارتباط برقرار می‌کند و این کار تا جایی پیش می‌رود که یک زنجیره ارتباطی با اعضای اصلی گروه مخالف شکل می‌گیرد.  
نقطه منفی: این استراتژی‌ که از نظر سیاسی کمی خطرناک است، به قابلیت اعتماد افراد مختلفی از بخش‌های مختلف یک کشمکش بستگی دارد. زنجیره‌ها نیز همیشه درمعرض اشتباهات غیرعمدی هستند. بخاطر حساس بودن این موضوع، اعضای زنجیره‌ها به طور عمدی یا غیرعمدی اطلاعات مرتبط را مخفی کرده، تغییر داده یا سانسور می‌کنند. نگه داشتن این زنجیره‌ها نیز به مدت طولانی میسر نیست.
استراتژی‌های ضد و نقیض. استراتژی‌های ترکیبی وجود دارد که از رویکردهای مختلفی در تلاش برای از میان بردن تهدیدهای جدی‌تر به امنیت به طور همزمان یا در زمان‌های متفاوت یک فرایند صلح استفاده می‌کند.
نقطه منفی: گاهی استفاده از استراتژی‌های حذف، حتی درکنار استراتژی‌های صلح‌آمیزتر، روابط را مسموم کرده و شک را افزایش می‌دهد.
همکاری فراگروهی درون گروه‌های قطبی در کشمکش‌های درون‌گروهی. این رویکرد که معمولاً به ندرت مورداستفاده قرار می‌گیرد، از گفتگو و حل مشکل فراگروهی در تلاش برای برخورد با دغدغه‌های اعضای افراطی‌تر و کاهش ایجاد گروه‌های انشعابی استفاده می‌کند. یک نمونه ارگانیک این استراتژی را می‌توان در ساختارهای سازمان‌یافته‌ای مثل حزب کمونیست ایتالیا در برابر رژیم فاشیست مشاهده کرد. 
نقطه منفی: ایجاد روابط درونی ارتباط باز و آزاد بسیار دشوار است. این استراتژی باید از بیرون مورد حمایت قرار گیرد. همچنین استفاده از چنین درجه صمیمیتی می‌تواند فرد مداخله‌کننده را به یک فعال سیاسی تبدیل کند. بسیاری از متخصصین از چنین گرایشی دوری می‌کنند.
تعامل آشکار و مستقیم. تلاش مستقیم و فعال برای استفاده از مهره‌های اصلی گروه‌های افراطی‌گرا در فرایندهای رسمی صلح‌آمیز، مخصوصاً از طریق تماس اطلاعاتی. گروه‌های افراطی‌گرا در واقع --در بسیاری قسمت‌های جهان-- نفوذپذیر بوده و گاهی تماس‌های محرمانه‌ای می‌توان با آنها برقرار کرد.
نقطه منفی: دغدغه‌های امنیتی مهم. همچنین احتمال و خطر رفتارهای مخرب را (از هر سو) ایجاد کرده که کل فرایند را متوقف می‌کند.
• ایجاد صلح. این رویکرد که هدف آن برخورد با شرایط زیربنایی است که موجب بروز افراطی‌گرایی شده است، نیاز به  فعالیت‌هایی در دو سطح دارد. در سطح اجتماعی کلان نیاز به عمل به سمت موارد زیر را دارد:
- کاهش نابرابری و ظلم
- حفاظت از حقوق بشر
- ضعیف کردن ایدئولوژی‌های افراطی‌گرایی
- کاهش جنگ‌گرایی، نژادپرستی و تبعیض جنسیتی
- دستگاه‌هایی که قدرت سیاسی، شکیبایی درون‌گروهی، همکاری و راهکارهای غیرخشونت‌آمیز را ارتقاء می‌بخشند
- دموکراسی و حکومت مشارکتی
- تقویت جامعه مدنی
و در سطح اجتماعی خُرد، نیازمند موارد زیر است:
- کاهش کلیشه‌ها و تصاویر دشمن
- ارتقای همدردی، محبت و درک درون‌فرهنگی
- ارائه حمایت اقتصادی و اجتماعی برای جوانان
نقطه منفی: دستورکار جاه‌طلبانه اما دلهره‌آور که معمولاً توسط افراطی‌گرایان به علت طولانی‌مدت، زیادی خوشبین و غیرواقعی بودن، رد می‌شود. سرعت کند فرایندهای ایجاد صلح همچنین موجب منحرف کردن بخش‌های جامعه و نه فقط افراطی‌گرایان می‌شود.



منبع : سایت مردمان ( پورتال چوانان ایرانی )


موضوعات مرتبط: مقالات علمی، تحلیل و بررسی علمی
[ چهارشنبه پانزدهم آبان ۱۳۹۲ ] [ 18:30 ] [ محسن احمديان ]


آدم‌های قلدر فقط منحصر به مدارس، اینترنت یا کوچه و بازار نیستند، فقط بچه‌ها، نوجوانان و جوانان هم نیستند که از نیروی فیزیکی و تهدید برای سوء استفاده از دیگران استفاده می‌کنند.
طبق تحقیقی که در سال ۲۰۰۲ انجام گرفت، ۳۵ درصد از نیروی کار امریکا به طور مستقیم قلدری یا «بدرفتاری مداوم توسط یکی از همکاران که شکل آزار کلامی، تهدید، ارعاب، تحقیر یا خرابکاری عمدی در کار» را به خود گرفته، تجربه کرده‌اند -- و ۱۵ درصد دیگر نیز شاهد قلدری در محل‌کار بوده‌اند. حدود ۷۲ درصد از این افراد قلدر، رئیس بوده‌اند!
قلدری در محل‌کار درست شبیه به زمین بازی بچه‌هاست با این تفاوت که در اداره، قلدری می‌تواند بسیار مخرب‌تر و مقابله با آن بسیار دشوارتر باشد.
کسانی که در محل‌کار به قلدری می‌پردازند، احتمالاً همان‌هایی هستند که در مدرسه این کار را با همکلاسی‌هایشان می‌کردند. این افراد نیاز به فشار آوردن به دیگران دارند تا بتوانند از آنها در جهت منافع خود استفاده کنند. در کودکی این کار را می‌کردند و حالا هم که بزرگ شده‌اند دلیلی برای متوقف کردن این رفتار نمی‌بینند.
رئیس‌های قلدر انواع مختلفی دارند. افراطی‌ترین آنها کسانی هستند که به طور مداوم کارمندان خود را آزار داده و می‌ترسانند. خیلی از آنها حتی دست به آزار جنسی کارمندان خود نیز می‌زنند. رفتار آنها آنقدر نفرت‌انگیز است که مستحق پیامدهای قانونی باشد. گروه دیگر از این رئیس‌های قلدر محافظه‌کارتر هستند. قلدری‌های آنها هرازگاهی اما ترسناک‌تر است. یک روز خوب‌اند و یک روز غیرقابل‌تحمل. این رئیس‌ها با تمایل به قلدری در فشار وارد کردن به شما برای محدود کردن خودتان استاد هستند و البته بلد هستند چطور مدرک برای شکایت قانونی دستتان ندهند. مثلاً سعی می‌کنند روی رفتار زشت و تحقیرآمیز خود با جمله‌هایی مثل «اوه، شوخی کردم» یا «چقدر حساسی. خودت میدونی که کارت خوبه» سرپوش بگذارند.

راه‌های زیادی برای قلدری رئیس‌ها وجود دارد. می‌تواند با فریاد زدن بر سر کارمند بخاطر عدم رضایت او باشد. می‌تواند با تهدید کردن مداوم آنها باشد، اینکه همیشه به آنها بگوید که ممکن است کارشان را از دست بدهند. خجالت‌زده کردن آنها با انتقاد مداوم جلو همکاران دیگر، با قرار دادن آنها در یک موقعیت بد، دادن دستوری که ممکن است کار یا اعتبار کارمند را در معرض خطر قرار دهد و گاهی این قلدری‌ها می‌تواند آشکاری کمتری داشته باشد. رئیس ممکن است کارمند را به کل نادیده بگیرد یا دیگر در جلسات از او استفاده نکند.

در زیر به ۲۵ مورد از متداول‌ترین روش‌های قلدری رییس‌ها اشاره می‌کنیم:
۱. اتهام نادرست بخاطر اشتباهاتی که صورت نگرفته است.
۲. خیره شدن، زل زدن، و ترساندن غیرکلامی و نشان دادن دشمنی خود.
۳. کوچک شمردن افکار و احساسات فرد در جلسات کاری.
۴. استفاده از «رفتار خاموش» برای جدا کردن فرد از دیگران.
۵. نشان دادن تغییر رفتار و اخلاق غیرقابل‌کنترل در پیش گروه.
۶. وضع قانون‌هایی که حتی خودش قادر به اجرای آن نیست.
۷. تحقیر یک کار انجام شده کامل و باکیفیت و ایرادگیری بی‌مورد.
۸. انتقاد خشن و مداوم از فرد برای داشتن استاندارد متفاوت با هدف.
۹. پخش کردن شایعات نادرست درمورد فرد.
۱۰. تشویق دیگران برای ضد شدن با کارمند موردنظر.
۱۱. جدا کردن یکی از کارمندان از سایرین، چه از نظر فیزیکی و چه اجتماعی.
۱۲. نشان دادن رفتار غیرمحترمانه که البته غیرقانونی نیست.
۱۳. فریاد زدن، جیغ زدن و پرت کردن اشیاء در حضور دیگران برای تحقیر یک فرد.
۱۴. دزدیدن اعتبار کاری که توسط فردی دیگر انجام شده است.
۱۵. سوءاستفاده از فرایند ارزیابی با دروغ گفتن درمورد عملکرد فرد.
۱۶. اعتراض برای انجام ندادن دستورات.
۱۷. استفاده از اطلاعات محرمانه درمورد فرد برای تحقیر خصوصی یا عمومی او.
۱۸. تلافی کردن بعد از عنوان کردن شکایت از طرف یکی از کارمندان.
۱۹. آزار کلامی براساس جنسیت، نژاد، لهجه یا ناتوانی زبانی.
۲۰. محول کردن کار ناخوشایند بعنوان تنبیه.
۲۱. دستورات غیرقابل‌انجام.
۲۲. ایجاد کمپین بی‌اساس برای اخراج یک کارمند.
۲۳. تشویق فرد برای استعفا یا انتقال برای قرار نگرفتن درمعرض بدرفتاری بیشتر.
۲۴. کارشکنی درمورد هدف کاری یک فرد یا پاداش او.
۲۵. اطمینان یافتن از شکست پروژه یک فرد با انجام ندادن کارهای لازم.

همه این نوع قلدری‌ها مشکل‌ساز هستند. قلدرها هوای محل‌کار را آلوده می‌کنند، رفاقت‌ها را خراب کرده، رضایت کاری را از بین برده و باعث می‌شوند کارمندان تلاشی برای بالا بردن عملکرد کاری خود نداشته باشند. و جای سوال نیست که کار کردن در چنین محیطی  سطح بالایی از استرس و اضطراب در افراد ایجاد می‌کند که زندگی شخصی آنها را نیز دچار مشکل می‌کند.
رفتارهای قلدرانه، چه رئیستان باشد چه همکارتان، روحیه اشتیاق و نوآوری را در محل‌کار از بین می‌برد. مدیریت با ترس هیچ‌وقت موثر نیست؛ برای گرفتن بهترین نتیجه همه چیز باید بر پایه احترام باشد. یک رئیس قلدر می‌تواند بر زندگی خصوصی افراد نیز تاثیر بگذارد زیرا اضطرابی که ایجاد می‌کند بر سلامت فرد تاثیر می‌گذارد. 
در یک تحقیق تاثیر قلدری رئیس در محل‌کار بر وضعیت سلامت افراد بررسی شده است. از شرکت‌کننده‌ها خواسته شد یک لیست ۳۳ موردی را پر کنند که مشخص کرد مهمترین مشکلات سلامتی ایجاد شده در بین افرادیکه در محل‌کار مورد قلدری قرار می‌گیرند عبارتند از: اضطراب (۷۶٪)، از دست دادن تمرکز (۷۱٪)، بر هم خوردن خواب (۷۱٪)، علائم گوش‌بزنگی (۶۰٪) و سردردهای ناشی از استرس (۵۵٪).
قلدری در محل‌کار توسط رئیس می‌تواند تاثیرات و عوارض منفی بسیاری بر کارمندان بگذارد. این قلدری‌ها می‌تواند بر روحیه کارمندان نیز اثر بگذارد--تاجاییکه ممکن است کارمند دیگر دوست نداشته باشد سر کار برود. قلدری می‌تواند موجب بروز افسردگی و تردید نفس شود و اعتمادبه‌نفس کارمند را پایین بیاورد. متاسفانه، این خصوصیات می‌تواند به زندگی خصوصی فرد نیز سرایت کند. اگر در محل‌کار افسرده باشیم، این احتمال وجود دارد که در خانه هم افسرده شویم. رئیس‌های قلدر معمولاً یا تاثیرات منفی رفتارشان بر کارمندان را نمی‌دانند یا اهمیتی برایشان ندارد.
اگر شما هم جزء قربانیان قلدری رئیس در محل‌کارتان هستید، برای برخورد و مقابله با این رفتارها می‌توانید از راهکارهای زیر استفاده کنید:

زود مداخله کنید. به هشدارهای اولیه تغییر رفتار یک رئیس با رفتار ملایم به رفتار خشن، توجه داشته باشید. اگر می‌دانید که رییستان که معمولاً رفتاری معقول دارد، در مواقع استرس به قلدری روی می‌آورد، سعی کنید عوامل استرس او را کاهش دهید. روز بدی داشته است؟ جلسات غیرضروری‌تان را به تعویق بیندازید تا روحیه‌اش بهتر شود. یک مشتری  اعصابش را به هم ریخته است؟ وقتی شک داشتید، اگر یک علامت هشداردهنده مشاهده کردید، از سر راه او خارج شوید. همانطور که نباید صورتتان را کنار دهن یک ببر درنده قرار دهید، از سر راه رئیس عصبانی هم کنار بروید.

محدودیت بگذارید. قربانی نشوید و ساعت‌های غیرمنطقی کار نکنید و رفتار غیرمحترمانه او را نپذیرید. با اینکارها نه به نفع خودتان کار خواهید کرد نه شرکتتان. اینکه بتوانید «نه» بگویید بسیار عالی است و درمقابل رئیس قلدر برایتان اعتبار می‌آورد.
با همکارانتان صحبت کنید. رئیستان قلدری‌ها را فقط در مقابل شما انجام می‌دهد یا با همه همکارانتان همین رفتار را دارد؟ اگر شما تنها قربانی او هستید، ممکن است به این دلیل باشد که کارتان را خوب انجام نمی‌دهید یا شاید هم به یک دلیل شخصی. شاید به این دلیل باشد که رئیستان از شما خوشش نمی‌آید. از همکارانتان مشورت بگیرید تا بفهمید چطور باید در چنین موقعیتی رفتار کنید.
عکس‌العمل مثبت نشان دهید. وقتی رئیس قلدرتان با شما بااحترام رفتار می‌کند، برای مهربانی‌اش از او تشکر کنید. به او بگویید چطور با چنین رفتاری انگیزه‌تان برای کار را بالا می‌برد. خودتان الگوی یک همکار خوب باشید و با او در کمال احترام رفتار کنید. هیچوقت جواب بدی را با بدی ندهید، درمقابل قلدری با قلدری رفتار نکنید.
الگویی خوب باشید. خودتان باید نمونه رفتاری را بروز دهید که دوست دارید رئیستان با شما داشته باشد. کار دیگران را تحسین کنید، اعتبار بدهید و وقتی رئیستان نمی‌تواند عصبانیت خود را کنترل کند، شما آرام باشید. 
با بخش منابع انسانی صحبت کنید. وقتی همه روش‌ها با شکست مواجه شد، می‌توانید با بخش منابع انسانی صخبت کنید و مشکل را درمیان بگذارید. به خاطر داشته باشید که این نکته که آنها به حرف‌هایتان گوش بدهند به این معنی نیست که رئیس را عوض می‌کنند یا طرف شما را  می‌گیرند. این بخش رفتار رئیستان را بررسی کرده و درصورت نیاز وارد عمل می‌شوند. 

اگر رئیستان آزارتان می‌دهد، از کسی حمایت بگیرید. اگر رئیستان واقعاً غیرقابل‌کنترل است و آزارتان می‌دهد از همکاران، سایر مدیران و یا حتی نیروهای بیرون اداره کمک بگیرید. در این فرایند شما نیاز به پشتیبانی دارید. اگر نمی‌توانی مستقیم با رئیس قلدرتان برخورد کنید، به یک مدیر سطح بالاتر مراجعه کنید و مشکلاتتان را عنوان کنید. صادق باشید و نمونه‌هایی از رفتارهای آزاردهنده او را عنوان کنید. با کمک و حمایت بیرونی احتمال رهایی از این وضعیت بیشتر خواهد بود. اگر همه این راه‌ها با شکست مواجه شد، احتمالاً باید به دنبال کار دیگری باشید.

مقابله و برخورد مستقیم با رئیس معمولاً موثر نیست و توصیه نمی‌شود. در تحقیقی که در سال ۲۰۱۲ درمورد استراتژی‌هایی که افراد برای مقابله با این قلدری‌ها در محل‌کار استفاده کرده‌اند و اینکه این روش‌ها موثر بوده یا نه انجام شد، شرکت‌کننده‌ها روش‌های زیر را عنوان کردند:
۱. حدود ۳۸٪ از این کارمندان معمولاً هیچ کاری نمی‌کردند. به عبارت دیگر با این امید صبر می‌کردند که رفتار رئیس به خودی خود بهتر شود. 
تاثیر روش: ۳.۲۵٪
۲. حدود ۷۰٪ از کارمندان برخورد مستقیم به رییس قلدر نشان دادند. 
تاثیر روش: ۳.۵۷٪
۳. حدود ۷۱٪ از کارمندان از بالادست فرد قلدر درخواست مداخله و کمک کردند.
تاثیر روش: ۳.۲۶٪
۴. حدود ۷۴٪ از صاحبان شرکت یا مدیران رده‌بالا درخواست حمایت کردند.
تاثیر روش: ۳.۶۹٪
۵. حدود ۶۰٪ از افراد از انجمن یا اتحادیه مربوطه درخواست مداخله کردند.
تاثیر روش: ۸.۸۴٪
۶. حدود ۴۳٪ از کارمندان یک شکایت‌نامه رسمی به بخش نیروهای انسانی ارائه دادند.
تاثیر روش: ۴.۷٪
۷. حدود ۱۹٪ از کارمندان یک شکایت‌نامه رسمی به مراجع قضایی ارائه دادند.
تاثیر روش: ۱۱.۹٪
۸. حدود ۳۴٪ از کارمندان از یک وکیل خواستند که از جانب آنها به دادگاه شکایت کند.
تاثیر روش: ۱۱.۲٪
۹. حدود ۹٪ یک شکایت مطرح کردند. 
تاثیر روش: ۱۶.۴٪

کارفرما همیشه مسئول همه وضعیت‌ها و موقعیت‌های کاری کارمندان خود است و اگر بخواهد می‌تواند خیلی راحت به قلدری‌های خود پایان دهد. اما هیچ قانونی تنبیهی برای این بدرفتاری‌ها در محل‌کار در نظر نگرفته است. 

نکته آخر اینکه اگر شما هم در محل‌کار خود قربانی قلدری هستید، و کارفرمایتان کاری برای آن نمی‌کند، خودتان باید هر کاری از دستتان برمی‌آید برای خاتمه آن رفتارها انجام دهید. اگر شکست خوردید، حداقل می‌توانید مطمئن باشید که تلاش لازم را برای بهتر کردن اوضاع کرده‌اید. در آن نقطه، انتخاب با شماست که بمانید یا بروید. باید تصمیمی بگیرید که بیشتر به نفعتان باشد.



منبع : سایت مردمان ( پورتال جوانان ایرانی )


موضوعات مرتبط: مقالات علمی
[ جمعه دهم آبان ۱۳۹۲ ] [ 18:15 ] [ محسن احمديان ]

آیا تابحال دچار استرس مالی شده‌اید؟ آماری درمورد تعداد افرادیکه دچار استرس مالی هستند وجود ندارد اما اگر شما هم یکی از آنها هستید، بدانید که تنها نیستید. در این مقاله به چهار علت پایه استرس مالی اشاره می‌کنیم و ۱۰ نکته برای برخورد موثر با آنها عنوان می‌کنیم تا بتوانید زندگی آرام‌تری داشته باشید.

چطور با استرس مالی برخورد کنید

نرخ بالای بیکاری، اجاره‌خانه و پول بنزین مسائلی واقعی هستند که قابل کنترل نیستند اما به شدت بر وضعیت حساب‌بانکی ما اثر می‌گذارند. اما خیلی مهم است که بدانیم استرس چیزی جز واکنش بدنتان به یکسری اتفاقات نیست. کمی به آن فکر کنید. در مواجهه به یک مسئله اورژانسی -- مثل آتش گرفتن خانه‌تان یا نزدیک شدن یک طوفان -- بعضی می‌ترسند و بعضی دیگر کاملاً آرام می‌مانند و کنترلشان را از دست نمی‌دهند. موقعیت برای همه یکسان است اما روشی که هر فرد به آن واکنش می‌دهد متفاوت است.

کاملاً ممکن است که واکنش بدنتان به استرس را آرام کنید تا بتوانید خوب فکر کرده و راه‌حلی پیدا کنید، حتی اگر مسئله‌ای که موجب استرستان شده است از بین نرفته باشد. بااینکه ممکن است نتوانید هیچوقت همه استرس‌های زندگی‌تان را از بین ببرید، کنترل و مدیریت کردن آنها می‌تواند به ارتقاء روابط، سلامتی و حس عمومی تندرستی‌تان کمک کند.

چه چیز موجب استرس مالی می‌شود؟

خیلی‌ها از این مسئله که چه اتفاقی برای پولشان می‌افتد دچار اضطراب می‌شوند. آنها باید ببینند مشکلشان دقیقاً کجاست تا بتوانند موثرترین راه‌حل را پیدا کنند. این اولین قدم است --اینکه بفهمید استرستان دقیقاً از کجا می‌آید. وقتی مسائل را بررسی کردید به چهار دلیل اصلی می‌رسید که چرا افراد درمورد مسائل مالی‌شان دچار اضطراب می‌شوند.

استرس مالی ۱: غرق شدن

اولین علت استرس زمانی است که هزینه‌های زندگی شما از درآمدتان بالاتر برود و نتوانید سرتان را بالای آب نگه دارید. این چیزی است که ما به آن غرق شدن می‌گوییم. مطمئناً می‌توانید حدس بزنید که اگر بطور مداوم بیشتر از آنچه درمی‌آورید، خرج کنید چه اتفاقی می‌افتد. شروع می‌کنید با رفتن زیر بار بدهی کمی به وضعیت مالی‌تان سر و سامان بدهید. و این کار شما را بیشتر و بیشتر غرق می‌کند.

استرس مالی ۲: بقای بی ثمر

دلیل دوم استرس زمانی است که از نظر مالی مشکلی ندارید اما احساس می‌کنید که آب در هاون می‌کوبید. این می‌تواند زمانی اتفاق بیفتد که با درآمدتان می‌توانید قبض‌ها را پرداخت کنید اما همیشه حسابتان صفر است. وقتی نمی‌توانید بالاتر از سطح هزینه‌هایتان بروید و کمی پول پس‌انداز کنید و اندوخته‌ای برای آینده‌تان داشته باشید، می‌تواند موجب نگرانی و استرس مالی شود.

استرس مالی ۳: بدهکاری

دلیل سوم استرس بدهی مالی است -- حتی اگر قادر به پرداخت هزینه‌هایتان باشید و کمی برای آینده‌تان پس‌انداز کنید. داشتن هر مقدار بدهی اگر باعث شود احساس استرس کنید یا  احساس کنید برای پرداخت سررسید پرداخت‌ها به فرد طلبکار منابعتان را هدر می‌دهید، می‌تواند منبع استرس شود.

استرس مالی ۴: پیچیده‌سازی

آخرین علت استرس این است که احساس کنید هزینه‌هایتان کمی پیچیده شده یا از کنترلتان خارج شده است. این زمانی اتفاق می‌افتد که هیچ سازماندهی برای خرج و مخارجتان نداشته باشید، حساب‌های بانکی متفاوتی داشته، هیچ برنامه مالی نداشته باشید و یا لازم باشد برای اولین بار شروع به مدیریت هزینه‌هایتان کنید.

پول و خوشبختی

کاملاً ممکن است که واکنش بدنتان به استرس را آرام کنید تا بتوانید خوب فکر کرده و راه‌حلی پیدا کنید، حتی اگر مسئله‌ای که موجب استرستان شده است از بین نرفته باشد.

خیلی افراد تصور می‌کنند که اگر پول بیشتری داشته باشند، همه استرس‌هایشان ناپدید شده و به خوشبختی خواهند رسید. در بعضی موارد درآوردن پول بیشتر راه‌حل مشکلات مالی است. بعنوان مثال اگر بیکار باشید یا حقوق‌تان مکفی نباشد، احتمالاً تازمانیکه به درآمدی که بتوانی روی آن حساب کنید نرسید، استرستان از بین نخواهد رفت. اما برای خیلی افراد، داشتن پول بیشتر باعث می‌شود سبک‌ زندگی‌شان را طوری تغییر دهند که نه استرس‌شان را کمتر کرده و نه خوشبختی بیشتری برایشان به ارمغان می‌آورد. بنابراین به خاطر داشته باشید که هیچکس از استرس مالی ایمن نیست، نه حتی افراد فوق‌العاده ثروتمند.

۱۰ نکته برای برخورد با استرس مالی

برای اکثر افراد بهترین راه برای برخورد با استرس مالی این است که درمورد خرج و مخارجتان هوشیارتر عمل کنید و دیدگاهتان درمورد وضعیت را تغییر دهید. در زیر به نکات و تکنیک‌هایی برای مقاوم کردن خودتان دربرابر استرس مالی اشاره می‌کنیم:

۱. زبانتان را تغییر دهید. بااینکه ممکن است به نظرتان کلیشه‌ای بیاید اما داشتن یک رویکرد مثبت و استفاده از زبانی مثبت می‌تواند واکنش استرس شما را به مسائل مالی در زندگی‌تان تغییر دهد. مثلاً هیچوقت نگویید که نمی‌توانید درآمدتان را بالا ببرید یا باید مخارجتان را کمتر کنید. درعوض، بگویید من می‌خواهم درآمدم را بالا ببرم و مخارجم را کمتر خواهم کرد. ایجاد تغییر در زبانتان  اولین قدم برای  ایجاد تغییر در نگرش فکری‌تان است.

۲. چارچوب فکری‌تان را تغییر دهید. نگرش شما نسبت به هزینه‌هایتان و حرف زدن درمورد آنها می‌تواند احساس شما را نسبت به آن تغییر دهد. درمقابل، حسی که نسبت به پولتان دارید، به شدت برای نحوه مدیریت و کنترل شما و برخوردتان با چالش‌های مالی اثر می‌گذارد. به خاطر داشته باشید که عمل همیشه مهمتر از فکر و عقیده است.

۳. قدرتتان را بشناسید. به طور کلی، افراد وقتی تصور می‌کنند که موقعیتی خارج از کنترلشان است بیشتر استرس می‌گیرند. به همین علت است که خیلی‌ها برای سفر با هواپیما احساس ناراحتی می‌کنند. درمورد پول خودتان، همیشه قدرت ایجاد تغییر را دارید، از اینرو باید تشخیص دهید که انتخاب‌های مختلفی پیش رو دارید و می‌توانید مشکل مالی‌تان را بهتر کنید.

۴. روی مثبت‌ها تمرکز کنید. به جای اینکه مدام به این بپردازید که چه چیزی درمورد هزینه‌هایتان اشتباه است، به این فکر کنید که باید قدردان چه باشید. ببینید چه جنبه‌های خوبی هم دارد، با مشکلاتتان به آرامی برخورد کنید و تصمیم بگیرید که از مشکلاتتان درس بگیرید. 

۵. در زمان حال زندگی کنید. خیلی اوقات استرس مالی به دلیل فکر کردن به بدترین اتفاق‌هایی است که ممکن است در آینده رخ دهد. شما می‌توانید یک موقعیت را در ذهنتان آنچنان بزرگنمایی کنید که کم‌کم احساس کنید قلبتان درد گرفته و دست‌هایتان شروع به عرق کردن می‌کنند. به خودتان یادآور شوید که شما در زمان آینده زندگی نمی‌کنید--در زمان حال هستید که کنترل کامل روی آن را دارید.

۶. فکر شکست را از خود دور کنید. هیچوقت تصور نکنید که یک مشکل مالی نشانه شکست شخصی یا ضعف است. موقعیتتان هرچه که باشد، به خودتان یادآور شوید که چیزی نیست که میلیون‌ها فرد دیگر در دنیا را تحت‌تاثیر قرار نداده باشد. 

۷. یک وقفه استرسی ایجاد کنید. برای اینکه استرس را به طریقی سالم از ذهنتان دور کنید، یک تصمیم قطعی بگیرید. بازی کردن با فرزندتان یا حیوان‌خانگی‌تان، دویدن یا پیاده‌روی، لذت بردن از یک سرگرمی، تماشای فیلم، گوش دادن به موسیقی یا انجام یوگا می‌تواند کمکتان کند.

۸. کمک مالی بگیرید. حرف زدن با یکی از دوستان عاقل، یکی از اعضای خانواده یا یک متخصص مالی می‌تواند به شما کمک کند گزینه‌ها و راه‌حل‌های خودتان درمورد مشکلات مالی‌تان را بهتر بررسی کنید. کار کردن با متخصص مالی، هوشیارانه‌ترین راه برای افتادن روی غلطک و احساس کنترل و خوش‌بینی بیشتر نسبت به موقعیتتان است.

۹. بدهی‌هایتان را کاهش دهید. اگر بدهی‌ها موجب استرستان شده‌اند، برای ایجاد یک برنامه خرج و مخارج تصمیم جدی بگیرید تا بتوانید بدهی‌هایتان هر چه زودتر پرداخت کرده و خلاص شوید. سعی کنید پرداخت بدهی‌هایتان پایین‌تر از ۴۰٪ درآمد خالص‌تان باشد.

۱۰. انتخاب کنید که ثروتتان را بالا ببرید. استفاده از پولتان برای ساختن یک آینده ایمن مالی به جای خرید کردن با آن، به شما احساس آزادی بیشتری می‌دهد. می‌توانید با خرید چیزهای کمتر که چندان هم به آنها نیاز ندارید و متعهد شدن برای پس‌انداز و کنار گذاشتن حداقل ۱۰٪ درآمدتان، استرستان را کاهش دهید.
 
 
 
 
منبع : سایت مردمان ( پورتال جوانان ایرانی )

موضوعات مرتبط: مقالات علمی، تحلیل و بررسی علمی
[ پنجشنبه بیست و پنجم مهر ۱۳۹۲ ] [ 11:4 ] [ محسن احمديان ]

وقتی درمورد برنامه ریزی شغلی فکر می کنید، چه چیز به ذهنتان می رسد؟ افراد زیادی نمی دانند که برنامه ریزی شغلی چه مفهومی دارد. ما برنامه ریزی شغلی را اینطور معنی می کنیم: "هدفی که در یک زمینه یا شغل خاص فرد آرزوی رسیدن به آن را دارد و برای دست یافتن به آن برنامه و طرح فکر شده ای دارد."


چرا باید هدف شغلی داشته باشیم؟

هدف شغلی به شما کمک می کند تمرکز داشته باشید و تصمیم بگیرید که در زندگی چه میخواهید بکنید. این هدف شما را هدایت می کند، به شما انگیزه می دهد، و به شما کمک می کند به آنچه که می خواهید برسید. هدف شغلی می تواند یک شغل خاص باشد—مثلاً کارمند یا معلم—یا می تواند زمینه خاصی باشد که دوست دارید در آن فعالیت کرده و کار کنید مثلاً آموزش یا حمل و نقل.

هدف شغلی به شما کمک میکند استعدادها و توانایی های خود را کشف کنید و به مهارت هایی در خودتان پی ببرید که فکرش را هم نمی کردید. در هر شغلی که انتخاب می کنید، امکانات مختلفی وجود دارد. هدف شغلی در راه رسیدن به چیزی که از زندگی می خواهید شما را راهنمایی و هدایت می کند.

وقتی یک شغل را انتخاب کردید، باید خیلی خوب درمورد قدم هایی که می توانید در مسیر رسیدن به هدفتان بردارید، فکر کنید.

آینده غیرقابل پیش بینی است. اما با این وجود باز هم میتوانید در زندگی کاری خود هدف داشته باشید و برای رسیدن به آن برنامه ریزی کنید.

انتظارات/نومیدی ها

در کنار هر هدفی، یک نتیجه مطلوب پیش بینی میشود. ما این را توقع یا انتظار مینامیم. انتظارات ما به ما انگیزه می دهد. وقتی بفهمیم هدفمان چیست، احساس لذت و رضایت می کنیم.

همه ما انتظارات و نومیدی هایی داریم. در روند فکر کردن درمورد اهدافمان، باید برای ناامید شدن و شکست خوردن هم آماده شویم.

برنامه ریزی شغلی یک برنامه ریزی برای هدف است که در آن ما برای رسیدن به اهداف خاص کاری برنامه ریزی می کنیم. اما تنها برنامه ریزی شغلی که شما به آن نیاز دارید، برنامه ریزی است که به درد شما و نیازهایتان بخورد.

در برنامه ریزی شغلی ما به دنبال اطلاعات هستیم و به وسیله آن اطلاعات، هدف سازی می کنیم و بعد قدم ها و مراحل لازم برای رسیدن به آن هدف را طرح ریزی میکنیم.

دنیایی که در آن زندگی می کنیم، به طرق مختلف کار می کند. هرچقدر بیشتر درمورد عملکرد آن بدانیم، بهتر می توانیم به اهدافمان برسیم.

برای ایجاد حس رقابت باید تا می توانیم قابل انعطاف باشیم و تا می توانیم مهارت هایمان را توسعه دهیم. اینها از جمله کارهایی است که می توانید انجام دهید: به مدرسه بروید، در سمینارها یا کارگاه های آموزشی شرکت کنید، مجلات و روزنامه های روز را مطالعه کنید، و با افرادیکه در این زمینه اطلاعات دارند صحبت کنید.

وقتی درمورد آموزش یا مهارت حرف می زنیم، منظور فقط چیزهایی مثل سازماندهی یا مدیریت زمان نیست، گرچه اینها نیز خود مسائل بسیار مهمی هستند. اما کنترل استرس، حل مشکل، خطر کردن، و غلبه بر دفع الوقت، به همان اندازه برای رسیدن به هدف مهم هستند.

چرا برنامه ریزی شغلی اهمیت دارد؟

فرض کنیم شما یک زمینه کاری را انتخاب می کنید. برنامه ریزی این نیست که فقط در یک برهه از زمان برای آن کار طرح ریزی کنید، این یک روند مداوم است؛ درواقع، می توانید آنرا یک روند دائم العمر بدانید. ما همیشه در حال رشد و یادگیری هستیم و به این طریق، علایق و نیازهای ما نیز تغییر می کنند. برنامه ریزی شغلی فقط برنامه ریختن برای به دست آوردن شغل دلخواهتان نیست، اینکار به شما کمک می کند در طول زندگی و در مسیر این آموختن ها، تغییر و تعدیل های لازم در زندگیتان را ایجاد کنید.

در برنامه ریزی شغلی شما همه مراحل لازم برای رسیدن به اهدافتان را پیشبینی کرده و محاسبه می کنید. در این روند، همیشه در حال انتخاب کردن هستید. وقتی چیزی را به چیز دیگری ترجیح می دهید و آنرا جایگزین می کنید، به آن ارزش و بهای فرصت گفته می شود. افرادیکه زندگی شغلی موفقی دارند می دانند بازی کار را چطور باید بازی کنند. همانطو که می بینید، برنامه ریزی شلی چیزی فراتر از این است که فقط به فرصت های شغلی مختلف نگاهی بیندازید و سخت کار کنید.

روند برنامه ریزی شغلی را می توان به 6 مرحله تقسیم کرد:

1. ارزیابی خود
2. کشف شغل خود
3. هدف یابی
4. آمادگی شغلی
5. عرضه کردن خود به بازار
6. مدیریت شغلی

برنامه ریزی شغلی یک روند است و همیشه به صورت چرخه ای در حال حرکت است. وقتی می خواهید در زندگی شغلی خود تغییر ایجاد کنید، این روند ممکن است بارها و بارها تکرار شود.

در برنامه ریزی شغلی، باید سعی کنید افرادی را پیدا کنید که می توانند مربی و مرشد شما باشند و به شما در این مسیر کمک کنند. برنامه ریزی شغلی، هیچ تفاوتی با هدف یابی ها و برنامه ریزی های دیگر ندارد. تفاوت آن در این است که شما به طور ویژه روی جدا کردن هدف کار و شغل خود از سایر اهدافتان کار می کنید.

دلیل اینکه اکثر افراد قادر به رسیدن به آرزوها و آمال خود و تبدیل کردن آن به واقعیت نیستند، این است که این آرزوها و آمال را به هدف خود در زندگی تبدیل نمی کنند. هدف، آرزویی است که فرجه و ضرب العجل دارد.

دلایل مختلفی وجود دارد که مردم نمی توانند برای خود هدف سازی کنند. بزرگترین این دلایل این است که آنها نمی فهمند که روند هدف یابی یک مهارت است. همه ما در زندگی خود هدف هایی برای خودمان تعیین و به آن دست پیدا کرده ایم. اما اکثر این اهداف آنقدر بزرگ نبوده اند که زندگی ما را تغییر دهند.

افراد موفق برای خود هدف تعیین می کنند؛ برنامه ریزی می کنند، نقشه می کشند و آنرا دنبال می کنند. تعیین هدف روندی است که نیاز به مهارت دارد. ما هدف های ساده و کوتاه مدت را در ذهنمان ایجاد می کنیم اما اهداف بزرگ و طولانی مدت را باید بنویسیم، ارزیابی کنیم و هر چند وقت یکبار کنترل کنیم. هرچه رسیدن به هدف زمان بیشتری ببرد، با مشکلات، تغییرات و خستگی های بیشتری روبه رو خواهید بود.

هدف یابی به همان اندازه که یک علم است، نوعی هنر است. هرچه بیشتر این روند را بفهمید و مهارت های بیشتری کسب کنید، تغییراتی که در راه رسیدن به آن هدف ایجاد میکنید، بهتر خواهند بود. با دنبال کردن هدفتان میتوانید در خود عزت و اعتماد به نفس ایجاد کنید.

دنبال کردن هدف شما را رشد می دهد و وقتی هدفتان را تعریف می کنید، دیگر آن هدف است که شما را تعریف می کند.

در طول زندگی اتفاقات و پیشامدهای غیر منتظره زیادی برای ما اتفاق می افتد، به همین دلیل وقتی هدفی را برای خود انتخاب می کنیم، باید درک کنیم که ممکن است موانع زیادی در راه رسیدن به آن هدف در مسیرمان قرار گیرد.

موانعی که در راه رسیدن به هدف جلو فرد سبز می شود، معمولاً باعث می شود فرد آن هدف را کنار بگذارد و از آن دست بکشد.

خیلی از افراد فکر می کنند که با نوشتن هدف هایشان روی کاغذ، قابلیت انعطاف خود را از دست بدهند. اهداف سخت و محکم نیستند که وقتی نوشته شوند دیگر نتوان آنها را تغییر داد. هیچ کس نمی داند در آینده چه پیش می آید. چیزی که امروز برنامه می ریزید ممکن است در آینده به کلی تغییر کند.

اما هدفی که خوب روی آن فکر شده باشد می تواند خیلی از موانع و مشکلات ممکن را پیش بینی کند. موانعی که سر راه شما قرار می گیرند، باعث می شود افراد دست از آن هدف بکشند. مثل این می ماند که به سمت یک دیوار شروع به دویدن کنید و یکباره مسیرتان را تغییر داده و از آن دور شوید.

تصور کنید که می خواهید از یک کارمند به مقام مدیر ترفیع پیدا کنید. قبل از اینکه هیچ کاری انجام دهید، از خودتان بپرسید، چرا می خواهم به چنین هدفی برسم؟ ممکن است بگویید، می خواهم به این هدف برسم چون دوست دارم مقام بالاتری پیدا کنم یا می خواهم حقوقم بیشتر شود یا اینکه من فکر می کنم می توانم رهبر خوبی باشم و این به من کمک می کند به هدف بلند مدت خود که دست یافتن به مقام مدیرکل شرکت است برسم.

حالا از خودتان بپرسید، چرا این مسئله اینقدر برای من اهمیت دارد؟ ممکن است بگویید، برای من مهم است چون می خواهم از نردبان ترقی تا اندازه ای که استعدادها و توانایی هایم اجازه می دهد، بالا بروم. بعد از خودتان بپرسید، این چرا برایم مهم است، و ممکن است جواب دهید که چون می خواهم به خودم و دیگران ثابت کنم که قدرت به دست آوردن چیزی که میخواهم را دارم.

باز دوباره از خودتان بپرسید که این چرا برایتان مهم است؟ و این سوال را تا جایی که می توانید ادامه دهید. با این کار شما سعی دارید به دلیل اصلی اینکه چرا می خواهید فلان کار را انجام دهید برسید. اینکار به شما کمک می کند اهداف و قصد خودتان را روشن کنید. به شما کمک میکند انگیزه های خود را بشناسید و تشخیص دهید و بفهمید که واقعاً چه می خواهید. با اینکار می فهمید که راه های دیگری هم برای رسیدن به هدفتان وجود دارد.

گاهی وقت ها آسان است که بگوییم، "من این را می خواهم" درحالیکه ممکن است چیز دیگری را بخواهید. اینکار به شما کمک میکند از تلاش بیهوده در راه رسیدن به هدفی که واقعاً خواست قلبیتان نیست جلوگیری کنید. همچنین به شما کمک می کند انگیزه اصلی خود را بشناسید و بفهمید که واقعاً چه میخواهید.

به طور خلاصه باید بگوییم که خیلی از افراد از کار و شغلی که دارند راضی نیستند. برنامه ریزی شغلی به شما کمک می کند قدرت و توانایی های بالقوه تان را به ماکسیمم برسانید و از کارتان رضایت کامل پیدا کنید.

داشتن یک برنامه کاری شما را روی کارتان متمرکز می کند و به شما انگیزه می دهد. به شما کمک میکند مشکلات و موانعی که سر راهتان ممکن است قرار گیرد را از قبل پیشبینی کنید و ناتوانی ها و ضعف هایتان را بشناسید و در راه بهبود آنها بکوشید.

برنامه ریزی شغلی به شما اعتماد به نفس لازم برای متعهد شدن به کارتان را در شما ایجاد می کند و آن موقع است که شما توانایی تصمیم گیری می دهد و شما را در راه رسیدن به اهدافتان یاری می کند.



منبع : سايت مردمان ( پورتال جوانان ايراني )

موضوعات مرتبط: مقالات علمی
[ یکشنبه سیزدهم مرداد ۱۳۹۲ ] [ 12:30 ] [ محسن احمديان ]

۱. ابتدا بفهمید رفتار خصمانه یا توهین‌آمیز به چه رفتاری گفته می‌شود. نمونه‌ها:

• رفتار پرخاشگرانه یا تهدیدآمیز
• انتقاد مداوم، سرزنش، طعنه یا تحقیر شما، فریاد زدن بر سرتان. استفاده از اینها درمقابل شما، تحقیر اجتماعی
• ارعاب فیزیکی (مثل «آمدن بسمت صورتتان»)
• تخریب وسایل (مثل شکستن چیزها)
• تهدید مستقیم و غیرمستقیم امنیت شما
• خشونت فیزیکی ازجمله هل دادن، ضربه زدن، پرت کردن چیزها به سمتتان، مقاومت دربرابر خواسته‌تان
• رفتار جنسی خشن یا نادرست

۲. بفهمید که هر اشتباهی هم که کرده باشید و هرچقدر هم که طرف مقابلتان عصبانی باشد، هیچوقت مستحق بدرفتاری احساسی یا غیر آن نیستید. اگر وقتی دیگران رفتار توهین‌آمیز با شما دارند به خودتان شک دارید یا خودتان را مقصر می‌دانید، این می‌تواند دلیل خوبی باشد که نزد مشاور بروید تا علت آن را بفهمید.

۳. عواملی که ممکن است شما را دربرابر بدرفتاری آسیب‌پذیر کند مثل سابقه آزار کودکی یا اختلال جدی در خانواده؛ تکرار روابط آزار دهنده؛ شرکت در گروه‌های طردشده که برمبنای نژاد، مذهب، گرایشات جنسی، ناتوانی، ویژگی‌های ظاهری مثل وزن و امثال آن هستند. 

۴. اجازه بدهید بفهمند که مورد بدرفتاری قرار گرفته‌اید. هیچوقت نمی‌خواهیم باور کنیم که کسی که به او اعتماد داریم با ما بدرفتاری کند، مخصوصاً اگر آن رابطه جوانب مثبتی نیز داشته باشد. درک این مسئله که با شما بدرفتاری می‌شود، مخصوصاً اگر این آزارها کم باشند یا به تدریج اتفاق بیفتند، می‌تواند بسیار دشوار باشد.

۵. آگاه باشید که بسیار افراد پرخاشگر فقط با کسانی اینطور رفتار می‌کنند که به آنها نزدیک هستند. برای بقیه ممکن است افرادی بسیار جذاب و فوق‌العاده باشند --و همین ممکن است باعث شود شما تقصیر را به گردن خودتان بیندازید.

۶. غریزه محافظت از خودتان را به کار بگیرید و درک کنید که جلوگیری از آزار و بدرفتاری بیشتر مسئولیت خودتان است. اما قبل از اینکه تصمیم بگیرید چطور پیش بروید، ارزیابی کنید که آیا می‌توانید با آن فرد به طور مستقیم برخورد کنید یا خیر:

• وقتی کسی با این فرد برخورد می‌کند، چه اتفاقی می‌افتد؟ آیا مسئولیتی قبول می‌کند یا فقط حالت دفاعی می‌گیرد و دیگران را به خاطر مشکل مقصر می‌داند؟

• وقتی با او بخاطر رفتارهای توهین‌آمیزش برخورد می‌شود، آیا مشکل را گردن می‌گیرد یا فقط انکار کرده، توجیه می‌کند، قربانی را متهم می‌کند و امثال آن؟

• آیا وقتی با این فرد برخورد می‌شود، قابلیت این را دارد که بی‌اندازه خشن شود؟ آیا عصبانیتش از کنترل او خارج می‌شود؟ اگر اینطور است، آیا این مسئله را مشکل خودش می‌داند؟

• آیا این فرد تابحال شما را مورد تهدید یا‌ آسیب فیزیکی قرار داده است؟ آیا سابقه خشونت دارد؟ آیا سابقه جزایی و قانونی دارد؟ آیا نوعی اختلال درونی جدی در او مشاهده می‌کنید؟

• آیا قبلاً برای تغییر کردن قول داده است؟ آیا برای گرفتن کمک از متخصص، حتی با وجود مشکل جدی خود، مقاومت می‌کند؟

• آیا انگیزه‌ای برای تغییر در او مشاهده می‌کنید؟ 

• آیا به موادمخدر یا الکل اعتیاد ندارد؟ آیا مشکل یا بیماری روحی-روانی یا اختلال رفتاری جدی که تحت درمان قرار نگرفته باشد (مثل اعتیاد به قمار، اختلال غذایی و امثال آن) در او مشاهده می‌کنید؟ ممکن است این مسائل در رفتارهای خصمانه آن فرد موثر بوده و باشد و درنتیجه تازمانیکه تحت درمان تخصصی قرار نگیرد برطرف نخواهد شد.

۷. اگر به نظر می‌رسد که فردمقابل به نیازها و احساسات شما احترام می‌گذارد و تمایل دارد که مسئولیت کارهایش را بپذیرد، معمولاً ارزشش را دارد که با او قاطع برخورد کنید. همچنین تصمیم بگیرید که آیا این رابطه به اندازه‌ای برایتان اهمیت دارد که برای اصلاحش انرژی و زمان بگذارید.

۸. اگر تصمیم می‌گیرید که با آن فرد برخورد کنید، وقت و جای مناسبی برای آن انتخاب کنید و با آرامش برای او توضیح دهید که با فلان رفتار او مشکل دارید. آن رفتار را به طور کامل و بدون انگیزه‌های مربوط به آن، برایش شرح دهید. اگر سعی کرد آن رفتار را با کاری که شما کرده‌اید توجیه کند، متذکر شوید که راه‌های درستی برای ابراز عصبانیت یا بحث کردن درمورد هر مسئله و مشکل وجود دارد. تاکید کنید که بدرفتاری کردن او با شما هیچ توجیه عقلانی را نمی‌پذیرد. اگر مشکل ادامه پیدا کرد، مسائل را براساس مورد (۶) دوباره ارزیابی کنید. 

اگر همچنان احساس می‌کنید که هنوز کار کردن روی آن فرد ارزشش را دارد، محدوده‌هایی مشخص برای خود تعیین کنید، مثلاً «دیگر هیچ انتقاد درمورد وزنم را نمی‌پذیرم» و از عواقبی طبیعی برای آن مثل محدود کردن ارتباطتان با او استفاده کنید. سپس، ببینید آیا شروع به قبول مسئولیت رفتارش می‌کند یا خیر. اگر فرد به بدرفتاری‌های خود ادامه داد، تصمیم بگیرید که تا چه زمان می‌خواهید برای اصلاح او زمان بگذارید.

۹. محافظت از خود دربرابر افراد بدرفتاری که نمی‌توانید مستقیماً با آنها برخورد کنید:

• رابطه شما با این فرد اختیاری است یا کسی است که به هیچ طریق نمی‌توانید با او برخورد نداشته باشید؟ در مورد دوم، به طور جدی ارتباطاتتان را با او محدود کنید تا فقط در مواردی که واقعاً ضروری هستند با او برخورد داشته باشید. در سایر مواقع، خنثی و بی‌ارتباط با او باشید. اگر آن فرد واقعاً بدرفتار است و برخوردهایی نادرست دارد، او را مثل یک تکه از اسباب و اثاثیه محل بدانید که باید از کنار آنها رد شوید. سعی کنید کمی تغییر ایجاد کنید تا دیگر مجبور به دیدن آن فرد نباشید.

• اگر شدیداً با شما بدرفتاری شده است (مخصوصاً آزار جسمی یا جنسی) می‌توانید از پلیس یا شبکه‌هایی که در محل‌های مختلف (مثل محل‌کار) برای شکایات افراد طراحی شده است، استفاده کنید. اگر فرد درنتیجه آن سعی کرد شما را درگیر کند، مثلاً اینکه چرا شکایت کرده‌اید یا سعی کند که دلتان را به دست آورد، به یاد داشته باشید که هیچ بدهی به او ندارید و اصلاً وارد بازی که شروع کرده است نشوید. آماده باشید که در کمال آرامش بگویید، «اصلاً دوست ندارم درمورد این موضوع حرف بزنم» یا «خواهش می‌کنم مزاحم نشو».

۱۰. اگر فرد بدرفتار یکی از نزدیکان، اقوام، دوستان یا شریک‌زندگی شماست، خیلی خوب درمورد اینکه می‌خواهید رابطه‌تان با او را ادامه دهید یا نه فکر کنید. 

• اگر با فرد موردنظر رابطه احساسی دارید، باید بدانید که مطمئناً به مرور زمان همه چیز بدتر خواهد شد و این رابطه ضربه شدید به اعتمادبه‌نفستان وارد خواهد کرد. معمولاً لازم است که سریعاً از چنین رابطه‌ای بیرون بیایید و حتی با او دوستی ساده هم نداشته باشید. اگر فرد به تصمیم شما برای قطع رابطه احترام نگذاشت، درمورد اینکه چطور می‌توانید از خودتان محافظت کنید، مشاوره بگیرید، رابطه را به طور کل قطع کنید و به هیچ وجه برای شنیدن توضیحاتش هم با او ارتباط برقرار نکنید.

• درمورد دوستان و اقوام می‌توانید زیرکانه رابطه‌تان را محدود کنید. به موقعیت‌هایی فکر کنید که فرد در آن با شما بدرفتاری می کند و موقعیت‌هایی که می‌داند چطور باید رفتار کند، مثلاً:

- برای دیدن دوستی که به الکل اعتیاد دارد، فقط صبح‌ها وقت بگذارید.
- اگر فقط در محیط‌های خصوصی‌تر با شما بدرفتاری می‌کند، دیدار با او را به رستوران و محیط‌های عمومی محدود کنید.
- اگر سابقه این را دارید که وقتی با او در ماشین هستید شروع به بدرفتاری کلامی یا بدتر از آن می‌کند (مثل رانندگی بی‌دقت و خطرناک)، همیشه خودتان ماشین ببرید و سوار ماشین او نشوید.

وقتی این محدودیت‌ها را ایجاد کنید، دیگر الزامی برای توضیح «چرا»ی آن ندارید زیرا مطمئناً فقط حالت دفاعی به خود گرفته و احساساتتان را نادیده خواهد گرفت. از هرگونه بحث یا مشاجره با او درمورد محدودیت‌هایی که ایجاد کرده‌اید خودداری کنید. با جملاتی مثل «فکر می‌کنم این روش به نفع من باشد» یا «اصلاً دوست ندارم درمورد این با او بحث کنم» خودتان را برای پاسخ دادن به او آماده کنید.

آماده باشید که آن فرد از محدودیت‌هایی که برایش تعیین کرده‌اید ناراحت شود زیرا مجبور خواهد شد فرد دیگری را برای آزار و بدرفتاری‌های خود پیدا کند. اگر آن فرد به فشار آوردن به شما و تهدیدتان ادامه داد، یا سعی کرد به شما عذاب‌وجدان بدهد، درمورد اینکه به کل با او ارتباط داشته باشید یا نه دوباره فکر کنید. اگر نمی‌توانید از رابطه‌ای که می‌دانید برایتان مخرب است بیرون بیایید، نزد یک مشاور روانشناس بروید و از او کمک بگیرید.
 
 
 
 
منبع : سایت مردمان ( پورتال جوانان ایرانی )

موضوعات مرتبط: یادداشت هفته، مقالات علمی
[ سه شنبه یکم مرداد ۱۳۹۲ ] [ 12:30 ] [ محسن احمديان ]


باور کردن خود یکی از اولین قدم ها به سمت موفقیت است. اگر به خودتان اعتماد نداشته باشید، موفق شدن در کارها خیلی سخت می شود.

مراحل

1. یک شعار برای خود انتخاب کنید و هر روز آنرا برای خودتان تکرار کنید.

2. یاد بگیرید که نظر شما تنها نظری است که اهمیت دارد. افکار و نظرات بی اهمیت دیگران را کنار بگذارید. فقط خودتان هستید که باید واقعیت زندگی را برای خود آشکار کنید.

3. در محل کار، مدرسه یا خانه نظرات خود را بیان کنید. وقتی در ارتباطات خود با دیگران مطیع و سلطه پذیر نباشید آنوقت به خود و نظراتتان اعتماد و اطمینان پیدا می کنید.

4. همه چیز را امتحان کنید حتی اگر ندایی در ذهنتان بگوید که ممکن نیست. حتی کوچکترین پیروزی ها می تواند به شما اعتبار ببخشد و باعث شود دفعه بعدی که با یک مشکل یا هدف روبه رو شدید بیشتر به خودتان اعتماد کنید.

5. رفتارهای دفاعی را کنار بگذارید. وقتی به خودتان می گویید که نمی توانید به یک هدف خاص در زندگیتان برسید، قبل ازاینکه حتی تلاشی کرده باشید اجازه می دهید که شکست بخورید. پس این رفتارها را کنار بگذارید و همیشه متضاد این را به خودتان دیکته کنید.

6. دور و برتان را با افرادی پر کنید که تحسینشان می کنید. وقتی با کسانی هستید که افراد موفقی هستند بیشتر می توانید خودتان را باور کنید. از این افراد کمک بخواهید تا به شما نشان دهند که چطور برای رسیدن به اهدافشان تلاش کرده اند.

7. برای خودتان هدف تعیین کنید. وقتی هدف داشته باشید کنترل در دستان شماست.

8. باید تشخیص دهید که چه موقع به هدفتان می رسید تا به بالا بردن اعتماد به نفستان کمک کند.

9. دلیل شکستتان را پیدا کنید. برای هر کسی پیش می آید که نتواند به هدفی دست پیدا کند اما اگر از شکست هایتان درس بگیرید احتمال موفقیتتان بیشتر می شود.

10. برای قضاوت درمورد موفقیتتان انتظارات واقع بینانه داشته باشید. قبل از اینکه برای دویدن آمادگی جسمانی لازم را پیدا نکرده باشید نباید از خودتان توقع داشته باشید که بتوانید 4 کیلومتر را بدوید.

11. به انتقادات گوش دهید اما اجازه ندهید متقاعدتان کند که کمتر از آن چیزی هستید که واقعا هستید. بعضی منتقدان برای بزرگ تر جلوه دادن خودشان دوست دارند شما را خرد کنند اما خیلی های دیگر هم هستند که توصیه های انتقادی بسیار خوب در اختیارتان می گذارند که به کمک آن می تواند خودتان را ارتقاء دهید.

12. وقت و انرژیتان را به دیگران اختصاص دهید. وقتی اینکار را می کنید، فیدبک مثبت از طرف مقابل دریافت می کنید و احترام آنها را به دست می آورید. با این روش خودتان هم کم کم احترام بیشتری برای خودتان قائل خواهید شد.

13. خودتان را باور کنید تا بهترین باشید.

نکات

·      اجازه ندهید دیگران اعتماد به نفستان را پایین بیاورند.

·       اگر کسی به شما گفت که فلان کار را نمی توانید بکنید، حرفش را باور نکنید.

·      نقاط منفیتان را مثل هدف تیراندازی بدانید و تا می توانید به سمت آنها تیر شلیک کنید. این باعث می شود اعتماد به نفستان بالا رود.

هشدارها

·         قبل از اینکه خودتان را باور کنید باید خودتان را بشناسید. باید بدانید که چه چیز برای شما بهتر عمل میکند.

·         اگر می خواهید به خودتان ایمان پیدا کنید باید خوب با زیر و بم شخصیتتان آشنا شوید.


منبع : سايت مردمان ( پورتال جوانان ايراني )


موضوعات مرتبط: مقالات علمی
[ شنبه بیست و نهم تیر ۱۳۹۲ ] [ 12:30 ] [ محسن احمديان ]


1024x768 Normal 0 false false false EN-US X-NONE FA /* Style Definitions */ table.MsoNormalTable {mso-style-name:"Table Normal"; mso-tstyle-rowband-size:0; mso-tstyle-colband-size:0; mso-style-noshow:yes; mso-style-priority:99; mso-style-qformat:yes; mso-style-parent:""; mso-padding-alt:0cm 5.4pt 0cm 5.4pt; mso-para-margin:0cm; mso-para-margin-bottom:.0001pt; mso-pagination:widow-orphan; font-size:11.0pt; font-family:"Calibri","sans-serif"; mso-ascii-font-family:Calibri; mso-ascii-theme-font:minor-latin; mso-fareast-font-family:"Times New Roman"; mso-fareast-theme-font:minor-fareast; mso-hansi-font-family:Calibri; mso-hansi-theme-font:minor-latin; mso-bidi-font-family:Arial; mso-bidi-theme-font:minor-bidi;}

اخلاقیات بر یک دسته ارزش‌های اخلاقی و معنوی استوار هستند. این ارزش‌ها باید مطلق باشند—یعنی باید طوری آنها را جدی بگیرید تا بر منطق، ضعف، نفس و اشتباهات شخصی هر انسانی غلبه کند. وقتی همه چیز شکست می‌خورد، همیشه به این ارزش‌های اصلی برخواهید گشت تا راهنماییتان کنند. متاسفانه، زندگی به این آسانی‌ها نیست و همیشه در این که چه ارزش‌هایی والاتر شمرده شوند، اختلاف وجود داشته است.

خوشبختانه در دنیای ارزش‌های کاری، رئیستان می‌تواند کمکتان کند. خلاصه اینکه، ارزش‌های رئیستان همان ارزش‌های شما باید باشد (البته در حیطه کاری). آزادی شما برای انتخاب ارزش‌های اخلاقی خودتان محدود است. باتوجه به بالا گرفتن رسوایی شرکت‌ها و کمپانی‌های مختلف این روزها، فکر دنبال کردن ارزش‌های شرکت ممکن است خیلی راحت نباشد. مشکل: به ارزش‌های چه کسی یا چه چیزی می‌توانید اعتماد کنید؟

اگر فراتر از بیزنس‌های موفق و صادق را ببینید، ارزش‌هایی را خواهید دید که امتحانشان را در طول زمان پس داده‌اند. ببینید این ارزش‌ها را چطور می‌توانید وارد سازمانتان کنید و برای پشتیبانی از آنها چه می‌توانید بکنید.

صداقت. ضرب‌المثل قدیمی "بار کج به منزل نمی‌رسد" یا "صداقت بهترین سیاست است" امروز بیشتر از گذشته صحت دارد. خیلی از شرکت‌ها و سازمان‌ها شعار صداقت پیشه بودن دارند. خیلی از کارمندان ادعای صادق بودن دارند اما چه صادق باشید و چه نباشید باید بدانید که گذشت زمان مشخص خواهد کرد که چه کسی صداقت داشته است و چه کسی نداشته است.

تمامیت. تمامیت یعنی قدرت و ثبات. یعنی بالاترین سطح ارزش‌ها و استانداردهای اخلاقی را تمرین کنید. تمامیت، کمال و درستی شخصیت شما و شرکتی که در آن هستید را نشان خواهد داد.

مسئولیت. متهم کردن دیگران، قربانی جلوه دادن خود یا انداختن تقصیر به گردن دیگران شاید موفقیت کوتاه‌ مدت برایتان به دنبال داشته باشد اما سرباز زدن از قبول مسئولیت احترام و یکپارچگی شرکت را مختل می‌کند. افراد اخلاق‌گرا مسئولیت کارهایشان را می‌پذیرند.

کیفیت. کیفیت بالاتر از ساختن بهترین محصول یا ارائه بهترین خدمات است، بلکه باید در کلیه جنبه‌های کاری شما نمود یابد. فردی که کیفیت را تشخیص می‌دهد و هر روز به دنبال آن است، احترام فوق‌العاده‌ای برای خود قائل است، به کاری که انجام می‌دهد می‌بالد و دقت و ظرافتی در کار خود دارد که بر همه چیز تاثیر می‌گذارد.

اعتماد. به دست آوردن اعتماد دشوار است و دشوارتر از آن برگرداندن آن بعد از آن است که از دستش می‌دهید. هر فردی که با شما یا شرکتتان ارتباط برقرار می کند باید به طریقی که کار او را انجام می‌دهید اعتماد و اطمینان داشته باشد.

احترام. احترام فراتر از یک احساس است، بلکه نشان دادن عزت، ارزش و حرمت به چیزی یا کسی است. ما به قوانین احترام می‌گذاریم، همچنین به کسانی که با آنها کار می‌کنیم، شرکت محل کارمان و اموال مربوط به آن و همچنین خودمان.

کار گروهی. دو همکار یا بیشتر در کنار هم یک گروه را تشکیل می‌دهند. این یکی از الزامات بیزنس است که بتوانید در گروه، چه رسمی و چه غیررسمی، به درستی با هم کار کنید.

رهبری. چه تعداد کارمندان درست‌کار و فعالی بوده‌اند که به خاطر رهبری‌های اشتباه شکست خورده‌اند؟ مدیران باید از استانداردهای اخلاقی برای کل شرکت حمایت کنند. یک رهبر باید نمونه و الگوی سایرین باشد.

شهروندی شرکت. یک اصل بنیادی هر شرکت باید فراهم آوردن یک محیط کاری امن، حفاظت از محیط و شهروندانی خوب برای جامعه بودن باشد.

ارزش سهام. هیچ شرکتی بدون سود دوام نخواهد داشت. هر کارمندی باید بفهمد که جای او در سوددهی شرکت کجاست. هدف مشترک همه باید ایجاد یک شرکت قوی و پربازده و پردوام باشد.

امتحان کردن واقعی این ارزش‌ها از نتیجه عمل آنها به دست می‌آید. نیاز به تلاش گسترده و متمرکز کل شرکت دارد، نه فقط اینکه این ارزش‌ها را جزء قوانین درج شده در قرارداد هر کارمند بگنجانند.

اول اینکه، مدیریت باید خود نمونه و الگو باشد. اخلاقیات خوب باید همیشه در بالاترین درجه شرکت دیده شود. هر کارمندی باید بتواند همان ارزش‌هایی که رئیسش اجرا می‌کند را دنبال کند.

دوم اینکه، باید برای گستردن این اخلاقیات و ارزش‌ها در شرکت تبلیغات شود. در هر فروم یا رسانه‌ای این ارزش‌ها باید در غالب پیام اخلاقی عنوان شود. که البته زمانی موفق خواهد بود که خود شرکت آنچه آموزش می‌دهد را رعایت کند.

سوم اینکه، برای هماهنگ کردن و یکدست کردن همه کارمندان باید آموزش صورت گیرد. شرکت نکردن در یک سخنرانی آموزشی یا گذشتن و نگاه کردن به یک پوستر آموزشی نصب شده روی دیوار خیلی راحت است اما وقت گذاشتن برای یاد گرفتن مسائل می‌تواند تاثیر بادوام‌تری داشته باشد.

چهارم اینکه، هم شما و هم شرکتتان باید هدف درازمدت داشته باشید و به آن پایبند باشید. یعنی آموخته‌ها و ارزش‌های خود را به نسل بعدی کارمندان شرکت هم منتقل کنید.

باوجود شکست خوردن بعضی از این قوانین اخلاقی، بسیاری از آنها برای بیزنس‌ها موفقیت به همراه می‌آورند. این ارزش‌ها در کنار هم پایه و اساس یک شرکت و بیزنس پربازده و ایمن را برپا می‌کنند. این 10 ارزش را می‌توانید در دستورکار کارمندان شرکت قید کنید و آموزش‌های لازم را متعاقب آن انجام دهید.



منبع : سايت مردمان ( پورتال جوانان ايراني )


موضوعات مرتبط: یادداشت هفته، مقالات علمی
[ سه شنبه بیست و پنجم تیر ۱۳۹۲ ] [ 12:30 ] [ محسن احمديان ]


در نظام مدیریتی نوین فاکتورهای مهمی در موفقیت یک مجموعه دخیل است که از جمله این فاکتورها وجود شخصی مدیر و مدبر در راس مجموعه به عنوان گرداننده و هماهنگ کننده امور می باشد. تعیین سیاستهای کلی شرکت، نظارت بر حسن اجرای قوانین و راهبری و هدایت افراد تحت امر از وظایف اصلی رئیس می باشد. هرچقدر یک سیستم وسیع تر باشد به همان نسبت مسئولیتهای مدیران افزایش می یابد.


یک مدیر با صلاحیت صرفه نظر از حجم مسئولیت و نوع مجموعه ای که بر آن ریاست میکند باید دارای ویژگیها و خصوصیات زیر باشد:
1- داشتن تخصص

فردی که بر مجموعه ای مدیریت میکند باید دارای دو ویژگی باشد. اول اینکه باید با علوم نوین مدیریت آشنایی کافی داشته باشد و بطور مستمر خود را با جدید ترین روشهای راهبردی و استراتژیک مدیریت بروز کند. دوم باید در زمینه فعالیت مجموعه تحت امرش تخصص داشته باشد و رشته تحصیلیش مرتبط با آن باشد. مثلاً فردی که در زمینه شیمی تحصیل نموده نمی تواند مدیر خوبی در یک شرکت تولید قطعات اتومبیل باشد. داشتن تجربه و سابقه کاری در زمینه مدیریت و رشته تخصصی نیز بسیار حائز اهمیت است.
2- استفاده از نیروی انسانی حرفه ای و متعهد

وجود کارمندانی متخصص، با صلاحیت و شایسته که وجدان کاری داشته باشند و مسئولیتی که به آنها واگذار شده است را با جدیت انجام دهند، میتواند در موفقیت و پیشرفت یک مجموعه نقش بسزایی ایفا نماید. یک مدیر واقعی همیشه سعی می کند افرادی را به خدمت بگیرد که در زمینه تخصصی خود از بهترینها باشند و دو فاکتور سخت کوشی و مسئولیت پذیری از ویژگیهای آنها محسوب گردد. صرف اینکه کسی معتمد، دوست، آشنا یا فامیل است نباید او را به سمتی حساس منصوب کرد. میدان دادن به افراد جدید و کشف استعدادها و منحصر نکردن فرصتها و پستهای شغلی برای برخی افراد خاص نیز از وظایف مهم مدیران فهیم است.
3- گریز از خودکامگی و روی آوردن به مشورت گرایی

عدم استقبال از نظرات کارمندان دیگر، بی توجهی به پیشنهادات، دیکته کردن مطلق دستورات، اصرار بر اجرای بی چون و چرای قوانینی که صحیح به نظر نمی رسند و مورد انتقاد اکثریت است، باعث عدم اعتماد کارمندان و سستی در انجام امور شده و اعتبار یک مدیر را پایین خواهد آورد. در علوم مدرن مدیریتی اصل مشورت و بهره گیری از نظرات دیگران به عنوان مهمترین فاکتور موفقیت بشمار می رود. برخی مدیران تصور میکنند "عقل کل" هستند و این باعث نارضایتی های گسترده در بین کارمندان میگردد.
4- حذف فرهنگ تملق و چاپلوسی

یک مدیر واقعی هیچ گاه به کارمندان اجازه ایجاد و گسترش فرهنگ چاپلوسی، تملق و "بله قربان گویی" در مورد خود را نمی دهد چون می داند این کار فقط به منظور حفظ و یا ارتقای سمت و مسائل مادی است، نه احترام واقعی، و بیشتر به "تظاهر مصلحتی" شباهت دارد. تفهیم اینکه ارتقای شغلی و مالی تنها در صورت انجام صحیح مسئولیتها و تلاش و کوشش بیشتر تحقق خواهد یافت و نه چاپلوسی، وظیفه مدیر میباشد. مدیران قوی اصولاً نیازی به شنیدن چاپلوسی کارمندان خود ندارند مگر اینکه از برخی اختلالات روان پریشی مانند خود بزرگ بینی رنج ببرند.
5- رعایت مساوات، عدالت و تکریم کارمندان

عدم تبعیض اخلاقی بین کارمندان، احترام گذاردن به آنها، تشویق، خودداری از هر نوع توهین و تحقیر، از جمله مشخصات مدیران موفق است. هیچ گاه نباید در ملاء عام فردی را مورد توبیخ قرار داد و به سرعت و بدون در نظر گرفتن واقعیات و تحقیقات کافی حکمی برایش صادر کرد. مسئولیت خواهی باید بطور عمومی باشد و چشم پوشی تبعیض آمیز از کوتاهی برخی کارمندان و نادیده گرفتن قصور آنها، دادن امتیازات بی دلیل و سخت گیری بیش از حد در مورد برخی دیگر انگیزه کار را در اشخاص کاهش خواهد داد. از توهین به عقل و شعور کارمندان و اینکه آنها به دید افرادی بدون درایت و درک درنظر گرفته شوند باید جداً خوددرای شود.
6- پذیرفتن مسئولیت اشتباهات

کسی که هیچ گاه قبول نمیکند که اشتباه کرده است و همیشه سعی دارد اشتباهات و پی آمدهای این اشتباهات را بر گردن دیگران بیندازد هرگز نمی تواند در عرصه مدیریت به کامیابی دست یابد. مهترین وظیفه یک مدیر پذیرفتن خطاهایی است که یا مستقیماً توسط او انجام شده و یا توسط مجموعه تحت امرش. مدیران با صلاحیت بجای طفره رفتن و بهانه آوردن و توجیه کردنهای بی ارزش همیشه از اشتباهاتشان درس میگیردند و از آنها به عنوان "تجربیات ارزشمند" یاد می کنند. اعتراف به اشتباه و عذر خواهی در ملاء عام از خصوصیات مدیران باشهامت می باشد.
7- صداقت در گفتار، تحقق وعده ها

"هدف هیچ گاه وسیله را توجیه نمی کند؛" جمله ای ساده اما بسیار پر اهمیت در علم مدیریت. فردی که صرفاً برای رسیدن به اهداف خود اقدام به دادن وعده های غیر قابل تحقق نموده ( افزایش حقوق، ارتقای شغلی، بیمه نمودن کارمندان ... ) و از دروغ گفتن هیچ ابایی ندارد ممکن است در کوتاه مدت به موفقیتهایی برسد ولی قطعاً در دراز مدت پس از مشخص شدن پوشالی بودن وعده ها، کارمندان اعتماد خود را به کلی از دست داده و دیگر ارزشی برای صحبتهایش قائل نخواهند بود. دادن وعده های منطقی ولو اندک و قابل انجام، بسیار موثرتر است از وعده های پر آب و رنگ اما فریبکارانه. شفاف سازی نیز یکی از عوامل مهم در ایجاد اعتماد است بدین معنی که مدیر نه مشکلات را کوچک نمایی کند و نه دستاوردها را بزرگ نمایی. بهترین سیاست همواره صداقت است.
8- انتقاد پذیری

وقتی کارمندان یک اداره آنقدر با مدیر خود احساس راحتی کنند که بتوانند براحتی و بدون ترس، هرگونه انتقاد منطقی از نحوه عملکرد وی را ابراز نمایند، رابطه ای بسیار محکم و ارزنده بین آنها بوجود خواهد آمد چرا که کارمندان احساس میکنند که انتقاداتشان "شنیده" میشود و دارای اهمیت است و مدیرشان از این انتقادات در جهت رفع نواقص و کاستی ها استقبال میکند. در بحث مدیریت نوین شنیدن انتقادات و نظرات کارمندان و افراد مرتبط با مجموعه به عنوان یک اصل استراتژیک برای پیشرفت مطرح است. محفوظ دانستن حق اعتراض قانونمند و منطقی کارمندان نیز از ویژگیهای یک مدیر با تدبیر است.
9- ارتباط با دنیای خارج

مدیران موفق معمولاً دارای روابط عمومی قوی و قدرت برقراری ارتباط با شرکتهای دیگر و مشتریان و افراد خارج از مجموعه هستند. شاید بارها شنیده باشید که عصر امروز، عصر ارتباطات و انتقال اطلاعات است. یک نظام مدیریت هرچقدر توانایی بالاتری در برقراری ارتباط با دنیای خارج از مجموعه خود داشته باشد، از اعتبار و رتبه بالاتری برخوردار خواهد بود. به هرحال ممکن است برخی از شرکتها و افراد در خلاف سیاست ها و رویکردها باشند و یا حتی به عنوان شرکت رقیب بشمار آیند اما این دلیل بر نداشتن ارتباط و تعامل نمی تواند باشد. یک مدیر متبحر باید به خاطر داشته باشد که "داشتن ارتباط با فردی حقیقی یا حقوقی لزوماً به معنای پذیرفتن دیدگاه های او نیست."
10-  مدیریت اصولی تنش و بحران

اختلاف، تنش، درگیری بین کارمندان، وضعیت های اضطراری، شرایط مالی ناپایدار و بحران ممکن است در هر اداره و شرکتی بوجود آید. این وظیفه مدیر است که با درایت، عدالت و میانجی گری بدور از هرگونه برخورد غیر منطقی و اجحاف در حق کارمندان مسئله را حل و فصل کند و آرامش را به فضای شرکت برگرداند.
11-  عدم اصرار به حفظ پست و مقام

مدیرانی که هدف آنها فقط پیشرفت همه جانبه شرکت است و به چیزی جز موفقیت مجموعه تحت امرشان نمی اندیشند و نسبت به رفع مشکلات تعصب دارند و مشکلات پیش آمده برای کارمندان و مشتریان را مشکلات خود می بینند، زمانی که احساس کنند ناکامی های بسیاری بوجود آمده و دیگر توانایی اداره و گرداندن شرکت را ندارند، هرگز به حفظ سمت خود اصرار نمی ورزند بلکه براحتی و بدون تنش و بصورت داوطلبانه استعفاء داده و مسئولیت را به نفری می سپارند که صلاحیت بیشتری داشته باشد. این موضوع بخصوص در سطوح مدیریتی شرکتهای کلان نمود واضح تری پیدا میکند. مدیرانی که از روی دلسوزی و معیارهای اخلاقی مقام خود را واگذار میکنند ارزش بسیار والایی نزد دیگران پیدا خواهند کرد.
12- برنامه ریزی منطقی برای تحقق اهداف کوتاه مدت و بلند مدت

طبیعی است که هر شرکتی باید دارای برنامه و اهداف باشد. اولاً این اهداف باید در سمت و سوی پیشرفت کلی شرکت باشند و تا حد امکان منافع کارمندان و مشتریان را تامین کنند، ثانیاً لازم است برنامه ریزی برای رسیدن به این اهداف واقع گرایانه و منطقی باشد. مدیران با تجربه، هم در زمینه هدف گذاری و هم در زمینه برنامه ریزی برای محقق کردن آن اهداف بسیار حرفه ای عمل میکنند. آنها میدانند که رسیدن به هر هدفی ساز و کار خاص خودش را می طلبد و نمی توان بدون در نظر گرفتن زمان و با راه حل های بی پایه و اساس و عجولانه و گاه با پاک کردن صورت مسئله به اهداف والا دست پیدا کرد. برنامه ریزی ها و روشهای اجرایی نادرست معمولا نتایج معکوس به دنبال خواهند داشت.
13-  پرهیز از حاشیه سازی

برخی مدیران برای سرپوش گذاشتن بر ناکامی ها و منحرف کردن اذهان کارمندان و مشتریان از آنچه که واقعاً در حال اتفاق افتادن است، اقدام به ایجاد برخی حاشیه سازی ها میکنند تا به این صورت میزان افت و ضرر مالی شرکت را پنهان نگاه دارند. داشتن صداقت و بیان شجاعانه شکست ها و عزم راسخ برای حل مشکلات و جبران ضرر بدون ایجاد حاشیه و طرح نکردن مسائلی که هیچ ربطی به شرکت ندارد، از خصوصیات یک مدیر حرفه ای است.
14-  ظاهر، اخلاق و رفتار مناسب

از آنجایی که نقش یک مدیر در الگو پذیری کارمندان بسیار حائز اهمیت می باشد، داشتن ظاهری آراسته و مرتب، لباسی در شان مدیریت، دقت در گفتار، رعایت اصول اخلاقی و ادب و رفتار پسندیده، اجتناب ناپذیر است. یک مدیر واقعی همیشه با رفتار خوب خود به کارمندان می آموزد که چگونه با همدیگر و با مشتریان برخورد کنند.





منبع : سایت مردمان ( پورتال جوانان ایرانی )

موضوعات مرتبط: مقالات علمی، تحلیل و بررسی علمی
[ جمعه بیست و یکم تیر ۱۳۹۲ ] [ 12:30 ] [ محسن احمديان ]

 

یک کار گروهی می تواند به اندازه کوچک ترین حلقه زنجیر ضعیف و به اندازه کل آن قوی باشد. به همین دلیل است که در هر فعالیتی، برنامه‌ریزی و شرکت‌پذیری کافی هر عضو برای رسیدن به موفقیت اهمیت بسیار بالایی دارد. در دنیایی که دنیای کاملی نیست، کامل بودن هیچ چیزقطعی نیست، اما با برنامه‌ریزی و کار گروهی خوب، یک تیم می‌تواند به بهترین نتایج دست پیدا کند.

در زیر به چند نکته پیرامون برنامه‌ریزی و سازماندهی کردن فعالیت‌های تیمی اشاره می‌کنیم:

·         رهبری خوب انتخاب کنید. یک رهبر یا مدیر لازم نیست همه چیز را بداند و همه کار انجام دهد. مهمترین خصوصیت یک رهبر دانستن توانایی‌ها و ضعف‌های هر عضو تیم و  استفاده از نقاط قوت آنها در جهت نفع کل تیم می‌باشد.

·         کارها و مراحل کار را لیست‌بندی کنید. قبل از شروع هر فعالیت حتماً درمورد جزئیات آن برنامه‌ریزی کنید. برنامه شما باید تمامی کارهای کوچک و مراحل بزرگتر کار را در بر گیرد. لیستی از  آن تهیه کرده و حتماً هر فرد از اعضای گروه باید یک کپی از آن را داشته باشد. رهبر باید بتواند چشم انداز کار را به خوبی به اعضا نشان دهد. اوست که باید بداند هر کار را به چه کسی باید بسپارد.

·         کارها را به افراد واگذار کنید. وقتی لیست کارها مشخص شد، رهبر باید بتواند آن کارها را برحسب توانایی‌ها و مهارت‌های اعضا به آنها واگذار کند. ممکن است کارها به طور یکسان بین اعضا پخش نشود اما باید تقسیم کار منصفانه باشد، طوریکه هر فرد کاری را که در آن مهارت دارد انجام دهد.

·         بطور مداوم در ارتباط باشید. یک مسئولیت بزرگ دیگر رهبر این است که از همه اتفاقات باخبر باشد. او باید بتواند با همه در تماس باشد و اگر گروه بزرگ است با سر‌گروه ها در ارتباط باشد. اعضا نیز باید با هم در ارتباط باشند، مخصوصاً وقتی در کاری به کمک نیاز دارند.

·         از ابزارهای همکاری استفاده کنید. این مورد در مواقعی که اعضای گروه در اکثر موارد آنلاین هستند بیشتر کاربرد دارد. می‌توانید از نرم‌افزارهای شبکه‌ای و ارتباطی برای همکاری آنلاین استفاده کنید. ابزارهای نیز برای همکاری آفلاین موجود است. مزیت این نوع ارتباط این است که می توانید از کلیه منابع موجود برای ارتباط صحیح و جلو بردن کارها استفاده کنید.

·         هدف تعیین کنید، البته حتماً قبل از رسیدن موعد کار باشد. برای تاخیر، غیبت و سایر اتفاقات غیرقابل پیش بینی که می تواند در روند فعالیت ایجاد مشکل کند، آمادگی داشته باشید. خیلی خوب است که اتمام کار را حداقل 20 روز جلوتر از موعد برنامه‌ریزی کنید تا اگر یکی از اعضا به خاطر مشکلی قادر به تحویل کار خود نبود،  بتوانید وقت کافی برای اتمام کار داشته باشید.

·         برنامه پشتیبان داشته باشید. ما در دنیا یا محیطی کامل و ایدآل زندگی نمی کنیم به همین دلیل خیلی وقت ها بدون اینکه بخواهید کارها آنطور که می‌خواهید پیش نمی‌رود. به همین دلیل خیلی خوب است که برای چنین مواقعی یک برنامه پشتیبان داشته باشید. از راه‌ها و روش‌های مختلف برای رسیدن به اهدافتان استفاده کنید.

یک بخش عمده از برنامه‌ریزی و سازماندهی، ارتباط است. همچنین گروه باید آماده هر نوع اتفاق باشد، چه قابل پیش‌بینی و چه غیرقابل پیش‌بینی. درنتیجه، باوجود اینکه یک برنامه دقیق دارید باید برای منحرف شدن از آن درصورت نیاز هم آمادگی داشته باشید. اما آنچه مهم است این است که در هر شرایط به آن نتیجه خاص که در ذهن دارید برسید.

 

 

منبع : سایت مردمان ( پورتال جوانان ایرانی )


موضوعات مرتبط: مقالات علمی
[ دوشنبه هفدهم تیر ۱۳۹۲ ] [ 12:30 ] [ محسن احمديان ]

 

شروع اولین کارتان، تغییر سمت، امتحان کردن شغلی جدید، انتقال یافتن به بخش یا اداره‌ای دیگر، همه اینها می‌توانند تجربیاتی ترس‌آور باشند. جایی که در آن راحت و موفق بوده‌اید را رها کرده‌اید و حالا مجبورید خودتان را دوباره برقرار کنید. به محیط جدید می‌روید، و روز اولتان واقعاً فاجعه است! اما جالب است بدانید که تنها نیستید.
روز اولتان در جایی که کاملاً جدید است با توقعاتتان نمی‌خواند. به آن زمان بدهید. در زیر فقط چند نمونه از متداول‌ترین روزهای اول‌ را عنوان می‌کنیم.
یکی از دوستانم که زن بود و در یک شرکت که پر از مرد بود کار می‌کرد، توسط رئیسش به منشی‌ها معرفی شد تا کسی را داشته باشد بتواند ساعت ناهار را با او بگذراند. حتی یک اتاق یا میز برایش آماده نشده بود و واقعاً حتی جایی را پیدا نمی‌کرد که بتواند کیفش را آنجا بگذارد.
به دوست دیگری فوراً یک پروژه داده بودند بدون اینکه پیشینه کافی درمورد آن ارائه کنند و از اصطلاحاتی که مدیرش استفاده کرده بود حسابی گیج شده بود. واقعاً نمی‌دانست مدیرش از او چه می‌خواهد.
آخر اینکه، به یک کارمند جدید دیگر انبوهی کتاب، رسید و وب‌سایت داده شده بود که مطالعه کند بدون اینکه برایش مشخص کنند چه چیزی مهم است و چه چیزی نیست. آخر روز اول، چشم‌هایش واقعاً تیره و تار شده بود و سرش داشت می‌ترکید.
وقتی می‌خواهید وارد چیز جدیدی شوید، خیلی مهم است که ذهنتان درمورد هر چیز جدیدی که تجربه می‌کنید باز باشد. اگر من درمورد کارم خیلی سریع تصمیم بگیرم، بعد از روز اول می‌بایست آن محل را ترک می‌کردم و اینطوری یک کار فوق‌العاده خوب را از دست می‌دادم.
همه برای مستقر شدن نیاز به زمان دارند، تا بتوانند جایشان را پیدا کنند، درمورد فرهنگ آن محیط اطلاعات پیدا کنند، اصطلاحات و زبان آنجا را درک کنند و بفهمند کی به کی است. لبخند بزنید، تا می‌توانید سوال بپرسید، همه چیز را یادداشت کنید (مخصوصاً اسم‌ها را) و صبور باشید. بفهمید که شرکت و وظایف جدیدتان ممکن است با چیزهایی که در محیط قبلی‌تان داشته‌اید کاملاً متفاوت باشد و دنیای کار با دنیای دانشگاه کاملاً فرق می‌کند.
باید بتوانید این تفاوت‌ها را درک کرده و قبول کنید. هیچوقت نگویید، «وقتی در شرکت قبلی بودم، این کار را جور دیگری انجام می‌دادیم.» همکاری داشتم که این جمله را خیلی تکرار می‌کرد و این باعث می‌شد که بقیه کارمندان به او بگویند که اگر اینطور است به کار قبلی خود برگردد. اگر جای دیگری واقعاً این کار را بهتر انجام می‌دادند، می‌توانید خیلی آرام روش‌های بهتر را به شرکت جدید معرفی کنید.
ارتباطاتتان را قوی کنید. حرفه‌ای باشید. نگاه کنید. راه‌هایی برای شناختن بیشتر همکارانتان پیدا کنید. برای صرف چای به آنها ملحق شوید.
در ظرفی شکلات بریزید و روی میزتان قرار دهید. با این روش با کسانی که برای برداشتن شکلات توقف می‌کنند می‌توانید آشنا شوید. در جلسات شرکت کنید و ببینید تصمیمات چطور اتخاذ می‌شوند. اگر مشکل جدی پیش آمده است، شما هم درگیر شوید. روز دوم من در سر کار مشکل فنی در سیستم تحویل‌دهی ایجاد شده بود که باعث شد همه متخصصان در آنجا جمع شوند. من در آن هفته خیلی بیشتر از چیزهایی که در یک ماه تحت شرایط عادی قرار بود یاد بگیرم، یاد گرفتم!
با هر همکارتان و همچنین رئیستان وقت بگذرانید تا بفهمید چالش‌ها، نقاط قوت و ضعف و فرصت‌های اصلی شرکت کجا هستند. به دست آوردن احترام آنها نیازمند زمان است پس سعی کنید با گوش دادن فوراً کارتان را شروع کنید.
بااینکه تاثیر اولیه در دقایق اول ایجاد می‌شود، به همان آسانی هم از بین می‌روند. تاثیراتی که باقی می‌مانند آنهایی هستند که به حساب می‌آیند و این تاثیرات فوری ایجاد نمی‌شوند. ممکن است بعدها به ترس‌های روز اول فکر کنید و بعد به آن روزها بخندید.
 
 
 
منبع : سایت مردمان ( پورتال جوانان ایرانی )


موضوعات مرتبط: مقالات علمی
[ یکشنبه نهم تیر ۱۳۹۲ ] [ 12:48 ] [ محسن احمديان ]

 

همه ما کوله‌باری از اشتباه داریم که باید از آنها درس بگیریم. همه ما اشتباه می‌کنیم، آن هم خیلی زیاد. بهترین قسمت آن این است که بدانیم اشتباه کرده‌ایم. اگر ندانیم، باز یک اشتباه دیگر کرده‌ایم. می‌خواهیم ببینیم چطور باید با این همه اشتباهاتمان در زندگی کنار بیاییم. برای این منظور، جملات مختلفی را از افراد مشهور درمورد اشتباه کردن برایتان گرد آورده‌ایم. 
یادتان باشد، مهم نیست که اشتباه کرده‌اید؛ مهم این است که از اشتباهتان درس گرفته باشید. 

«افراد باهوش از اشتباهاتشان درس می‌گیرند. اما باهوش‌ترینشان از اشتباهات دیگران.»
-- براندون مال (Brandon Mull)
«یک اشتباه نباید قدرت حکمرانی بر همه زندگی یک نفر را داشته باشد.» 
-- جویس میر (Joyce Meyer)
«بزرگترین اشتباهی که می‌توانید در طول زندگی مرتکب شوید این است که همیشه از اینکه مرتکب اشتباه شوید بترسید.»
-- البرت هوبارد (Elbert Hubbard)
۱) تازمانیکه باور نکنید که شکست خورده‌اید و دلسرد نشوید، هنوز شکست نخورده‌اید. هیچوقت ناامید نشوید. گاهی وقت‌ها اینکه بدانید چه زمان باید دست از ادامه راه بکشید، کدام جنگ را ببازید، خود نیازمند خرد است.
«خیلی وقت‌ها برای اینکه اولویت‌هایمان را ببینیم، باید آنها را از خودمان دور کنیم.»
-- جان ایروینگ (John Irving)
۲) خودتان را برای اشتباهاتی که مرتکب شده‌اید بخشیده، از آنها درس بگیرید و پیش روید.
«اشتباه کردن گناه نیست. داشتن اعتباری که نتوانید هرازگاهی آن را خراب کنید چه ارزشی دارد؟»
-- سیمون الکلس (Simon Elkeles)
۳) از آن اتفاق درس بگیرید و آن را فراموش کنید.
۴) هیچ‌وقت یک اشتباه را تکرار نکنید.
«موفقیت این نیست که هیچوقت اشتباهی مرتکب نشوید. موفقیت در این است که هیچوقت یک اشتباه را تکرار نکنید.» 
-- جرج برنارد شاو (George Bernard Shaw)
۵) قلب و روحتان باید استوار باشد. وقتی می‌بینید در حین و بین یک اشتباه هستید، کنترل ذهنتان را به دست گیرید. قدرت فکر کردن در اشتباهات یک مزیت بزرگ است.
۶) از اشتباهاتتان درس بگیرید و با حس کینه و انتقام برگردید. فقط زمانی که رشد کرده باشید که می‌توانید اشتباهی را جبران کنید.
۷) گاهی اوقات عوض کردن طرز تفکرمان کمک می‌کند. هیچوقت نمی‌توانید با همان طرزفکر قبلی که اشتباهی را مرتکب شده‌اید، آن را اصلاح کنید.
۸) بیشتر اوقات تلاش نکردن برای اصلاح یک اشتباه شما را در همان جای اول نگه می‌دارد. شجاعت لازم برای غلبه بر ترستان و اصلاح خطاهایتان را پیدا کنید.
۹) قدم‌های کوچک بردارید و برای غلبه بر اشتباهاتتان توانایی‌تان را کم‌کم افزایش دهید.
۱۰) در سختی‌ها به دنبال فرصتی برای پیدا کردن خودتان باشید. در همه سختی‌ها فرصت‌های بیشماری برای رشد وجود دارد.
۱۱) برای غلبه بر سردرگمی‌هایتان وارد عمل شوید. علم به شما کمک می‌کند بر سردرگمی‌هایتان غلبه کنید، سعی کنید برای غلبه بر اشتباهتان هم دانش بیشتری درمورد آن موضوع پیدا کنید.
۱۲) صبور باشید و اجازه بدهید زمان بگذرد.
۱۳) بزرگترین اشتباه اکثر ما این است که ناامید می‌شویم و دست از کار می‌کشیم. تازمانیکه  ۱۰۰٪ کارتان را تکمیل نکرده‌اید نباید کنار بروید. اگر نیاز به استراحت داشتید، به خودتان وقفه بدهید اما دست از ادامه راه نکشید. موفقیت شکستی است که برعکسش کرده باشید.
۱۴) دست از فکر کردن بردارید و از فرصت‌ها استفاده کنید. بیشتر اشتباهات فرصت‌هایی عالی برای پیشرفت در اختیارتان قرار می‌دهند.
«اشتباه کردن کاری انسانی و بخشیدن کاری الهی است.»
-- الکساندر پوپ (Alexander Pope)
۱۵) کمال هیچوقت تصادفی نیست؛ بلکه نتیجه تلاش‌های هوشمندانه است.
«اگر ترس از کمال نداشته باشید، هیچوقت به آن نمی‌رسید.»
-- سالوادور دالی (Salvador Dali)

اجازه بدهید نگاهی به گفته‌هایی بکنیم که دیگران بعد از برخورد با اشتباهاتشان و تجربیات مختلف ارائه کرده‌اند:
«کسی که اشتباه نکرده باشد، یعنی هیچ چیز جدیدی را امتحان نکرده است.»
-- آلبرت انیشتین (Albert Einstein)
«آزادی که برای اشتباه کردن در آن آزادی نداشته باشید هیچ ارزشی ندارد.»
-- ماهاتما گاندی (Mahatma Gandhi)
«مطمئن شدن از عقلانیت خود کار دشواری است. سالمترین کار این است که به شما یادآور شوند که قوی‌ترین‌ها هم ضعیف می‌شوند و عاقل‌ترین‌ها هم اشتباه می‌کنند.»
-- ناپلئون بناپارت (Napoleon Bonaparte)
«وقتی راهتان را پیدا می‌کنید دیگر نباید بترسید. باید شجاعت لازم برای اشتباه کردن را داشته باشید. ناامیدی، دلسردی و شکست ابزارهایی هستند که خداوند برای نشان دادن راه به ما از آن استفاده می‌کند.»
-- پائولو کوئیلو (Paulo Coelhi)
«قضاوت خوب از تجربه می‌آید و تجربه از قضاوت بد.»
-- ریتا ماو براون (Rita Mae Brown)
 
 
 
منبع : سایت مردمان ( پورتال جوانان ایرانی )

موضوعات مرتبط: نکته های ناب، مقالات علمی
[ چهارشنبه پنجم تیر ۱۳۹۲ ] [ 12:41 ] [ محسن احمديان ]

 

دیدگاه‌ها و راهبردهای توسعه ابزارهایی هستند که برای ساخت آینده یک ملت و برای برانگیختن پیشرفتی مداوم و هدفمند به آن نیاز است. قدرت یک دیدگاه در توانایی آن برای انگیزه دادن و هم‌تراز کردن اهداف، ارتقای آرمان‌های فردی و فراهم آوردن فرصت برای فعالیت‌های جمعی است. بااینکه راهبردهای توسعه در کشورهای مختلف متفاوت است و به مرور زمان تغییر می‌کنند، این راهبردها تعریفی برای اهداف و اولویت‌‌های پیشرفت اجتماعی-اقتصادی در طولانی‌مدت و راه‌ها، منابع و قالب‌های زمانی اجرای آنها، فراهم می‌آورد. ازاینرو، در اینجا به بررسی اهمیت راهبردهای درازمدت ملی در زمینه پایبندی ملت به ایده‌های مشترک، ارزش‌ها و اهداف توسعه می‌پردازیم.
اطمینان از تعهد ملت به ایده‌های راهبردی
یکی از مهمترین شرایط برای موفقیت یک راهبرد توسعه درازمدت این است که با اصول مالکیت ملی همخوان باشد. بی‌شک، فرایند تدوین و اجرای یک راهبرد ملی می‌بایست توسط دولت با نشانه‌های تعهدی سطح بالا هدایت شود. همچنین، عنصری که به همان اندازه برای اطمینان از مالکیت ملی اهمیت دارد، تعهد به بحث باز و گسترده، در مسائل مربوط به استراتژی توسعه کشور است زیرا بدون پشتیبانی گسترده سیاسی، انتظار موفقیت یک راهبرد توسعه غیرممکن است. مالکیت ملی نیز به این معنا است که یک راهبرد توسعه می‌بایست بر اولویت‌های ملی تمرکز داشته باشد. وقتی اولویت‌های اجتماعی، اقتصادی، محیطی و سایر اولویت‌های یک کشور با یک راهبرد توسعه ملی تلفیق شود، دولت نقش عمده‌ای در ساخت، اجرا و نظارت این راهبرد دارد که درمقابل احتمال موفقیت را بالا می‌برد.
تعریف زمینه جهانی، منطقه‌ای و ملی
یک شرایط بسیار مهم برای ساخت و اجرای یک استراتژی موثر برای توسعه ملی، تحلیل روند جهانی در اقتصاد به شدت وابسته ملی و جهانی است. به همین دلیل، لازم است که زمانبندی نوسانات ادواری غیرقابل‌اجتناب بعدی را در اقتصاد جهانی و بحران بازارهای خاص را برای ارزیابی خصوصیات و عواقب آن برای اقتصاد ملی برآورد شده و از آنها برای راهبرد توسعه ملی استفاده شود.
در نظر گرفتن روند توسعه منطقه نیز به همین اندازه برای شکل دادن و اجرای یک استراتژی موثر در سطح ملی بسیار مهم است. لازم است روندهای توسعه اجتماعی-اقتصادی و اجتماعی-سیاسی و برنامه‌های توسعه سایر کشورهای منطقه بررسی شده و عواقب احتمالی اقتصاد ملی آنها ارزیابی شود.
سیستم اجتماعی-سیاسی هر کشور چندبعدی و چندسطحی است و براساس معیارهای مختلف تقسیم می‌شود -- براساس مجتمع‌ها و بخش‌های اقتصادی، براساس منطقه‌ها و شهرداری‌ها، براساس شیوه‌های اقتصادی -- و با کشورهای خارجی روابطی گسترده و در حال رشد دارند. ازاینرو لازم است که برنامه‌های راهبردی فعالان مختلف و سطح‌های سلسله مراتبی تعدیل شوند: مرکزی، منطقه‌ای و شهرداری؛ ملی و بین‌المللی؛ دولتی و شرکتی و از این قبیل. تعدیل چندبعدی علایق می‌بایست هم حین ساخت راهبرد توسعه کشور و هم حین اجرای آن در نظر گرفته شود.
ارزیابی توسعه و تعریف چالش‌های آتی
بخش عمده ساخت راهبرد توسعه ملی ارزیابی و تحلیل عمیق روندهای توسعه در موقعیت‌های اجتماعی-اقتصادی و اجتماعی-سیاسی کشور طی سال‌های اخیر است. در این فرایند، خیلی مهم است که عوامل داخلی و خارجی که بر شاخص‌های اجتماعی-اقتصادی تاثیر داشته است تحلیل شده و تشخیص دلایل موفقیت‌های به دست آمده و مشکلات کنونی ممکن شود.
تحلیل عمیق نتایج به دست آمده و چالش‌های اخیر و درک روشن اهداف و امور مربوط به توسعه درازمدت کشور، پاسخگویی به این سوال مهم را ممکن می‌سازد: چطور و با چه سیاست‌های دولتی بهترین نتیجه به دست خواهد آمد؟ پاسخ این سوال در قلب راهبرد توسعه است و انتخاب، ترتیب و هم‌ترازی اقدامات دولت را درمورد توسعه تعیین می‌کند.
متمرکز کردن منابع و تلاش‌ها بر اولویت‌های راهبردی
اجرای موثر و کارامد راهبرد توسعه ملی مستلزم متمرکز بودن منابع و تلاش‌های جامعه برای اجرای اولویت‌های راهبردی است. دو جنبه‌ای که مستقیماً بر موفقیت یک راهبرد توسعه ملی اثر می‌گذارد عبارتند از: ۱) برآورد واقعبینانه منابع موردنیاز برای اجرای اولویت‌های راهبردی، و ۲) مطابقت این منابع با توانایی‌های کشور و ساختار اقتصاد کلان. همچنین بسیار مهم است که شرایطی برای بخش خصوصی ایجاد شود که نقش آن در اجرای راهبرد توسعه کشور، از نظر اقتصادی مفیدترین روش برای مصرف منابع آن است.
پایه هزینه و امور مالی هر اولویت و برنامه می‌بایست براساس پیش‌بینی دقیق جریان منابع داخلی و همچنین سرمایه‌گذاری موردانتظار متابع خارجی حساب شود.
تطبیق راهبردها و برنامه‌ها برای تشخیص دیدگاه
با در نظر گرفتن اینکه راهبرد توسعه ملی شامل جوانب مختلف و اولویت‌های توسعه‌ای مختلف است و از برنامه‌های مختلف که همه مستلزم سرمایه‌گذاری هستند تشکیل می‌شود، رمز موفقیت آنها درجه‌بندی این برنامه‌ها و انتخاب کارامدترین اقدام دولتی برای اجرای آنهاست.
درجه‌بندی اولویت‌های راهبردی و برنامه‌های خاص می‌بایست براساس یک ترتیب، ارتباط داخلی و هم‌ترازی این اولویت‌ها و برنامه‌ها باشد. درنتیجه، یک راهبرد توسعه ملی می‌بایست قدم به قدم و تدریجی پیش رود. وقتی اهداف میانی به دست آمدند و توانایی شرکت‌کننده در این فرایند بالاتر رفت، اجرای کار و مرحله بعدی شروع می‌شود. در این فرایند، ایده‌هایی که موثر نبوده‌اند حذف شده و تعدیل‌هایی مطابق با آن انجام می‌شود.
 
 
 
منبع : سایت مردمان ( پورتال جوانان ایرانی )

موضوعات مرتبط: یادداشت هفته، مقالات علمی
[ شنبه یکم تیر ۱۳۹۲ ] [ 12:36 ] [ محسن احمديان ]


جامعه‌شناسان و روانشناسان مختلفی در بررسی ازدواج‌های سالم، ویژگی‌ها و مهارت‌هایی را برای کسانی که می‌توانند روابطی موفق و رضایت‌‌بخش داشته باشند، مشخص کردند. این افراد:


1. فلسفه‌ای سالم از زندگی با ایدآل‌های مشخص دارند.
2. دوستی، احترام ، عشق بین آنها هر روز بیشتر می شود.
3. علایق و فعالیت‌های مشترک زیادی دارند.
4. از همراهی یکدیگر لذت می برند.
5. اعتمادپذیر هستند و می توانند اعتماد کنند، صادق و در عین حال موقعیت‌شناس هستند.
6.  به یکدیگر وابسته اند.
7. از موفقیت‌های همدیگر احساس غرور کرده و همدیگر را از ته دل تحسین می کنند.
8. به کار یکدیگر علاقه‌مند بوده و به آن احترام می گذارند.
9. در تصمیم‌گیری‌ها مشارکت می کنند.
10. سعی می کنند کارهای خسته‌کننده‌ و یکنواختی مثل کارهای خانه را با هم تقسیم کرده و آن را برای هم جذاب کنند.
11. امید و آرزوهایی واقع بینانه مرتبط با اهدافی قابل دستیابی دارند.
12. مسئولیت تصمیمات و رفتارهای خود را می پذیرند.
13. اگر لازمه رسیدن به اهدافشان ادامه تحصیل است، صبورانه ازدواجشان را برای این منظور عقب می ندازند.
14. مشکلات را چالش‌هایی می بینند که باید بر آن فائق آیند.
15. قبل از تصمیم‌گیری نهایی برای انتخاب همسر، حداقل سه مورد دیگر را نیز بررسی و به طرق غیرمخرب برهم خوردن روابط را تجربه کرده اند.
16. می توانند با وضعیت مالی موجود خود زندگی کنند.
17. از ضعف‌های خود مطلع بوده و برای تغییر تلاش موثر نشان می دهند.
18. از انتقاد به طور هوشمندانه‌ای استفاده می کنند اما تعادل را اینطور برقرار می کنند که تحسین‌ها بیشتر از انتقادات باشد.
19. انسان‌هایی «واقعی» هستند.
20. می دانند که روابط رو به رشد به افراد کمک می‌کند به خود مطمئن‌تر شوند.
21. در فعالیت‌های سالم فیزیکی شرکت می کنند--خوب غذا می خورند، ورزش می کنند و به اندازه کافی می خوابند.
22. کمتر از طعنه و کنایه استفاده میکنند، کمتر غر می زنند و شکایت می کنند.
23. از حرف زدن و گوش دادن به هم لذت می برند، حتی اگر در مورد موضوعاتی باشد که باهم اختلاف‌نظر دارند.
24. عشق‌شان جنون‌آمیز و عجله‌ای نیست (بیش از ۶۰ درصد از طلاق‌های زودهنگام به علت ازدواج عجله‌ای است که در آن زوج بسیار جوان بوده، آشنایی زیادی با هم نداشته و مدت زمان نامزدی کوتاه بوده است).
25. همدل هستند و برای برآوردن نیازهای همدیگر تلاش می کنند.
26. با هم فرار نکرده اند (80 درصد زوج‌هایی که با هم فرار می‌کنند، طلاق می‌گیرند).
27. به همان اندازه که دوست دارند در رابطه دریافت‌کننده باشند، دهنده هستند.
28. از دوران نامزدی خود برای آشنایی کامل و رشد هرچه بیشتر عشقشان استفاده می کنند.
29. به دقت مشکلات و مسائلی که برایشان پیش می‌آید را بررسی می کنند، معایب و مزایای همه انتخاب‌ها را در نظر می گیرند. سعی نمی کنند درمورد مسائل مهم رابطه‌شان، با عجله نتیجه‌گیری کنند.
30. با احترام و محبت ازدواج میکنند نه از روی دلسوزی.
31. خانواده‌های همدیگر را باوجود اشکالاتشان، دوست دارند و عزت و احترام خانواده هاي يكديگر را خالصانه و با حسن نيت رعايت مي كنند.
32. خوبي هاي همسر / نامزدشان را بزرگ و بدي هايش را كوچك جلوه مي دهند .
33. از شوخی و شوخ‌طبعی به صورتی درست و غیرمخرب استفاده می کنند.
34. از میزان محبت ارائه شده در رابطه‌شان راضی هستند.
35. سعی می کنند خصوصیات اخلاقی که برای همسرشان آزاردهنده است را تغییر داده و اصلاح کنند.
36. سعی نمی کنند بیش از حد به اشتباهات گذشته بپردازند، نگاهشان به آینده است تا چنین مواردی دیگر پیش نیاید.
37. قدرت بخشیدن دارند و از طرف همسرشان نیز بخشوده می شوند.
38. بر روي اعمال خوب يكديگر متمركز مي شوند .
39. به هيچ يك از اعضاي خانواده خود اجازه نمي دهند حتي تحت عنوان شوخي ، به همسر / نامزدشان بي احترامي شود .
40.در غياب همسر / نامزدشان ، جلوي ديگران از او به خوبي ياد مي كنند.
41. بهترين دوست همسر / نامزدشان هستند.
42. در مواقع سختي پشتيبان و حامي يكديگر هستند .
43.با هم دعوا و مشاجره نمي كنند .
44. همسر / نامزدشان را با ديگران مقايسه نمي كنند .
45. همواره به همديگر مي گويند كه يكديگر را دوست دارند و به وجود يكديگر افتخار مي كنند .

موضوعات مرتبط: نکته های ناب، مقالات علمی
[ دوشنبه بیست و هفتم خرداد ۱۳۹۲ ] [ 12:27 ] [ محسن احمديان ]


همه زندگیتان در یک صفحه روشن و درخشان روی میز کارتان است. اسناد، شماره‌های حساب، پسوردها، فیش‌ها، اطلاعات مالی و … همه آنها به صورت دیجیتال در کامپیوترتان ذخیره شده‌اند.

تنها مشکل این اطلاعات مهم و محرمانه در کامپیوترتان این است که بفهمید چطور می‌توانید امنیت آنها را حفظ کنید. اینجا به ۶ راه برای امن نگه داشتن همه اطلاعاتی که برایتان مهم است اشاره می‌کنیم. دیگر نیازی به مشاوره با خدمات فناوری اطلاعات ندارید.

۱) از رمز عبور استفاده کنید.


گزینه حفاظت رمز عبور را روی کامپیوترتان فعال کنید. به این طریق، وقتی بخواهید لحظاتی کامپیوترتان را ترک کنید، برای دسترسی دوباره به آن، می‌بایست دوباره رمز عبور را وارد کنید. این کمک می‌کند از اطلاعاتی که روی کامپیوترتان است دربرابر کسان دیگری که نباید به آنها دسترسی داشته باشند، محافظت شود.

مرتباً رمز عبورتان را تغییر دهید، نه فقط رمز وارد شدن و دسترسی به کامپیوتر بلکه رمز وارد شدن به هرکدام از حساب‌های آنلاینتان. اگر به طور اتفاقی یک نفر رمز عبورتان را ببیند، می‌تواند دسترسی نامحدودی به کامپیوتر یا حساب‌های آنلاین شما داشته باشد. با تغییر مرتب و مداوم از این خطر جلوگیری می‌کنید.

از یک رمز عبور برای دو حساب مجزا استفاده نکنید. همانطور که ذکر کردیم، ایجاد تغییر مداوم برای رمز عبورتان به محافظت از تمامی حساب‌هایتان کمک می‌کند. وقتی یک نفر یکی از رمزهایتان را بداند، آخر دنیا نیست. اما اگر آن رمزعبور را برای حساب‌های دیگرتان هم استفاده کرده باشید، دیگر دچار مشکل شده‌اید.

رمز عبور می‌تواند راه قابل‌اعتمادی برای محافظت از کامپیوترتان باشد، اما نباید تنها راه شما باشد. آنها خیلی زود دچار مشکل می‌شوند و راه‌هایی هم برای پیدا کردن آنها وجود دارد. پس دقت کنید که مراحل احتیاطی زیر را هم برای محافظت از کامپیوتر و حساب‌هایتان به کار گیرید، و تنها به رمز عبور بسنده نکنید.

۲) یک مرورگر اینترنت متفاوت انتخاب کنید.

امروزه برای انتخاب مرورگر اینترنت گزینه‌های مختلفی پیش روی شماست. مَک مرورگر سافاری را در خود دارد، ویندوز اینترنت اکسپلورر را و گوگل مرورگر کروم، موزیلا، فایرفاکس را دارد و این لیست همینطور ادامه پیدا می‌کند. استفاده از یک مرورگر متفاوت برای یک هدف متفاوت ایده بدی برای محافظت از اطلاعاتتان نیست. ممکن است به تماشای ویدئو علاقه داشته باشید، این کار را مثلاً با کروم انجام دهید. شاید دوست داشته باشید کتاب‌های آنلاین را مطالعه کنید، این کار را با سافاری انجام دهید. برای وب‌گردی‌های روزمره‌تان هم از فایرفاکس استفاده کنید.

همانطور که می‌بینید اسمی از اینترنت اکسپلورر در مثال‌هایمان نیاوردیم. این کار عمدی بود زیرا اینترنت اکسپلورر برای امنیت کامپیوترتان تاحدی تهدید محسوب می‌شود. اگر ویروسی از طریق اینترنت اکسپلورر وارد کامپیوترتان شود، ممکن است تخریب عمومی برای کل سیستمتان به همراه داشته باشد. با استفاده از سایر مرورگرها، اطلاعاتتان را امن‌تر نگه خواهید داشت.

۳) نرم‌افزار آنتی‌ویروس نصب کنید.

این کار را باید به محض خرید کامپیوترتان انجام دهید. سعی کنید ایمن‌ترین نرم‌افزار آنتی‌ویروس موجود را تهیه کرده و آن را روی سیستمتان نصب کنید.

نرم‌افزار آنتی‌ویروس را باید به‌روز نگه دارید. وقتی جدیدترین نسخه نرم‌افزار را داشته باشید، بهترین محافظت از حافظه کامپیوتر و ایمیل‌تان انجام خواهد گرفت. ویروس‌ها راحت‌تر به این دو جا وارد می‌شوند.

اگر نمی‌دانید ویروس چیست، اجازه بدهید برایتان توضیح دهید. ویروس هر چیزی است که برای خراب کردن عملکردهای طبیعی کامپیوترتان به آن فرستاده می‌شود یا باعث می‌شود هکرها به اطلاعات شما دسترسی پیدا کنند. ویروس‌ها هر کاری از خاموش کردن کامپیوتر تا به طور کل از بین بردن حافظه کامپیوترتان می‌توانند انجام دهند تا به همه اطلاعات شخصی و مالی که در کامپیوترتان ذخیره شده است، دسترسی پیدا کنند.

بهترین حمله شما درمقابل یک ویروس: قبل از اینکه اصلاً بتوانند وارد کامپیوترتان شوند، یک آنتی‌ویروس روی سیستمتان نصب کنید. دومین حمله: قبل از باز کردن هر ایمیل، حتماً بگذارید آنتی‌ویروس آن را چک کند. قبل از باز کردن یا دانلود هر ایمیل بگذارید آنتی‌ویروس محتوای آن را چک کند.
۴) یک فایروال نصب کنید.

این یک اقدام طبیعی بعد از نصب نرم‌افزار آنتی‌ویروس است. فایروال به عنوان یک سد عمل می‌کند تا هر نیروی مخرب (بالاخص ویروس‌ها) را از کامپیوترتان دور کند. وقتی ویروسی وارد کامپیوترتان می‌شود، فایروال از انتشار آن جلوگیری کرده و نمی‌گذارد صدمه‌ای به دیگر بخش‌های سیستم وارد کند.

مهمتر از همه اینکه یک فایروال همه محتوایی که وقتی الاین هستید، از شبکه وارد کامپیوتر شما می‌شوند را فیلتر می‌کنند. به هر اطلاعاتی که فایروال آن را مخرب فرض کند، اجازه ورود داده نمی‌شود. همچنین محتوای ایمیل‌هایی که به شما داده می‌شود را نیز بلاک می‌کند.
۵) مرتباً از اطلاعاتتان نسخه پشتیبان تهیه کنید.

اگر اطلاعات مهمی را روی کامپیوترتان ذخیره می‌‌کنید، به طور مرتب از آن پشتیبان بگیرید. بسیاری از سیستم‌های عامل، برنامه‌های داخلی برای پشتیبانی اطلاعات دارند که از اطلاعاتتان به طور روزانه پشتیبان می‌گیرند.

برای گرفتن پشتیبان یک ابزار ایمن انتخاب کنید. یک حافظه خارجی با رابط فایروایر بهترین انتخاب شماست. فایروایر ایمن‌تر از USB است اما همه کامپیوترها فایروایر را پشتیبانی نمی‌کنند. این ابزار خارجی را در محلی ایمن نگهداری کنید، مثلاً یک کمد یا کشوی قفل‌دار. اطلاعات شخصی‌تان را باید کاملاً شخصی نگه دارید و از آن مثل ارزشمند‌ترین دارایی‌تان محافظت کنید.
۶) آماده باشید.

شاید عملی‌ترین این راهکارها، آماده‌سازی خودتان برای یک تخریب شبکه‌ای یا حمله ویروسی باشد. لیستی از خدمات پشتیبان، متخصصین فناوری اطلاعات و برنامه‌های ریکاوری اطلاعات در دست داشته باشید تا اگر اتفاق بدی افتاد از آنها استفاده کنید. این اطلاعات را روی کامپیوتر ذخیره نکنید--چون در واقع اورژانسی به آنها نیاز پیدا خواهید کرد.

اگر اتفاقی افتاد، اقداماتی که برای درست کردن آن انجام داده‌اید را و اینکه موثر بوده‌اند یا نه به خاطر داشته باشید و یادداشت کنید. این اسناد در صورت بروز دوباره مشکلی دیگر کمکتان خواهد کرد.

اگر اتفاق بدی برای کامپیوترتان افتاد نترسید. متخصصین کامپیوتر به همین درد می‌خورند و می‌توانند مشکلتان را حل کنند. و تا زمانیکه نسخه پشتیبان از همه اطلاعاتتان داشته باشید، جای هیچ نگرانی وجود ندارد.

اینکه بدانید چطور اطلاعاتتان را امن نگه دارید اولین قدم در امنیت تکنولوژی و یک راهکار شبکه‌ای کوچک است. اگر اطلاعاتی برایتان مهم است، مطمئناً نمی‌خواهید کسی از آن مطلع شود و به آن دسترسی داشته باشد. پس از نکات این مقاله برای محافظت از اطلاعاتتان استفاده کنید!




منبع : سایت مردمان ( پورتال جوانان ایرانی )


موضوعات مرتبط: مقالات علمی، تحلیل و بررسی علمی
[ شنبه بیست و پنجم خرداد ۱۳۹۲ ] [ 19:11 ] [ محسن احمديان ]


1024x768 Normal 0 false false false
 EN-US X-NONE FA /* Style Definitions */ table.MsoNormalTable {mso-style-name:"Table Normal"; mso-tstyle-rowband-size:0; mso-tstyle-colband-size:0; mso-style-noshow:yes; mso-style-priority:99; mso-style-qformat:yes; mso-style-parent:""; mso-padding-alt:0in 5.4pt 0in 5.4pt; mso-para-margin:0in; mso-para-margin-bottom:.0001pt; mso-pagination:widow-orphan; font-size:11.0pt; font-family:"Calibri","sans-serif"; mso-ascii-font-family:Calibri; mso-ascii-theme-font:minor-latin; mso-fareast-font-family:"Times New Roman"; mso-fareast-theme-font:minor-fareast; mso-hansi-font-family:Calibri; mso-hansi-theme-font:minor-latin; mso-bidi-font-family:Arial; mso-bidi-theme-font:minor-bidi;}

مدیریت چیست؟ مدیرها چه می‌کنند؟ چطور باید مدیریت کنیم؟

اینها سوالات متداولی است که بیشتر ما در حرفه مدیریت بارها و بارها پرسیده‌ایم. در زیر نگاهی پایه‌ای به مدیریت می‌اندازیم.

هنر و علم

مدیریت هم هنر است و هم علم. هنر کارآمدتر کردن افراد بیشتر از آنچه بدون شما می‌توانستند باشند. علم آن در نحوه انجام آن است. مدیریت چهار ستون اصلی دارد: برنامه‌ریزی، سازماندهی، هدایت و نظارت.

کارآمدتر کردن

چهار کارگر بدون داشتن مدیر می‌توانند در یک شیفت 8 ساعته، 6 واحد بسازند. اگر شما را برای مدیریت آنها استخدام کنیم و باز هم همان 6 واحد را بسازند، استخدام شما چه فایده‌ای در بر خواهد داشت؟ از طرف دیگر، اگر با حضور شما بتوانند 8 واحد درست کنند، شما بعنوان یک مدیر دارای ارزش هستید.

همین قیاس را می‌توان در خدمات، آموزش یا هر کار دیگری تعمیم دهیم. آیا پاسخگویی به تماس مشتریان با حضور شما بیشتر خواهد بود؟ آیا میزان فروش با حضور شما بعنوان مدیر بیشتر خواهد شد؟ آیا علم و اطلاعات بیشتری با حضور شما منتقل خواهد شد؟ این ارزش مدیریت است—یعنی گروهی از افراد را کارآمدتر کنید.

اولین مهارت پایه مدیریت: برنامه‌ریزی

مدیریت با برنامه‌ریزی شروع می‌شود. مدیر خوب با برنامه‌ریزی خوب شروع می‌کند. و برنامه‌ریزی خوب از خیلی نقص‌ها و مشکلات جلوگیری می‌کند.

بدون برنامه هیچوقت موفق نخواهید شد. حتی اگر هم موفق شوید به هدفی برسید احتمالاً تصادفی و شانسی بوده است و دیگر تکرار نخواهد شد.

اول باید ببینید هدفتان چیست و بعد بهترین راه‌های رسیدن به آن را پیدا کنید. چه منابعی در دست دارید؟ به چه چیزهایی دسترسی دارید؟ نقاط قوت و ضعف افراد و سایر منابع را مقایسه کنید. آیا گذاشتن چهار کارمند برای یک کار که 14 ساعت طول می‌کشد، هزینه کمتری نسبت به اجاره دستگاهی که قادر به انجام همان کار با یک کارمند در 6 ساعت باشد، دارد؟ اگر بتوانید شروع شیفت کاری را از 8 صبح به 10 صبح جابه‌جا کنید، ایا می‌توانند با شلوغی اول صبح کنار بیایند تا مجبور نباشید یک نفر دیگر را برای شیفت دوم استخدام کنید؟

باید همه اتفاقات احتمالی را بررسی کنید. برای آنها برنامه‌ریزی کنید. بدترین اتفاقات ممکن را پیشبینی کنید و برای آنها هم برنامه‌ریزی کنید. برنامه‌های مختلف را ارزیابی کرده و بهترین آن را که برای شما و کارتان موثرتر خواهد بود، انتخاب کنید.

نکته: یکی از مهمترین ابزارهای برنامه‌ریزی مدیریتی که معمولاً نادیده گرفته می‌شود موثرترین آنهاست. از افراد درمورد نیروی مصرفیشان سوال کنید.

دومین مهارت پایه مدیریت: سازماندهی

حالا که یک برنامه دارید، باید آن را انجام دهید. آیا همه چیز مربوط به گروهتان آماده است تا وسایل لازم آنها سر موقع مقرر به دست آنها برسد؟ آیا هر عضو گروه برای انجام وظیفه خود آمادگی دارد؟ آیا سازمان آماده تحویل گرفتن کار انجام شده توسط گروه را دارد؟

آیا کارمندان آموزشات لازم را دیده‌اند؟ آیا انگیزه کافی دارند؟ آیا تجهیزات لازم برای انجام کار در دسترس دارند؟ آیا قطعات کمکی لازم برای تجهیزات آنها حاضر است؟ آیا مواداولیه سفارش داده شده است؟

مقدمات اجرای برنامه را آماده کنید. دوباره چک کنید تا همه چیز مهیا باشد و همه گروه نقش خود را به خوبی دانسته و از اهمیت نقش خود برای موفقیت جمعی آگاه هستند.

سومین مهارت پایه مدیریت: هدایت

حالا باید دکمه "َشروع" را فشار دهید. به افراد بگویید چه کاری باید انجام دهند. این بخش مثل رهبری یک ارکستر می‌ماند. هر فرد در ارکستر نت موزیک را روبه‌روی خود دارد. همه می‌دانند که کدام قسمت در حال اجرا است و هر قسمت کی باید اجرا شود. رهبر ارکستر برای اجرای موسیقی به هر بخش اشاره می‌کند. کار شما هم همین است. شما به همه موزیسین‌های خود (کارمندان) نت موزیک (برنامه) را داده‌اید. تعداد مشخص از موزیسین‌ها (کارمندان) را در هر بخش جمع کرده‌اید و بخش‌های مختلف را روی صحنه سازماندهی کرده تا موزیک بهترین صدا را داشته باشد (کارتان را سازماندهی کرده‌اید). الان فقط کافی است که با چوبتان ضربه‌ای بزنید، توجه آنها را جلب کنید و بخواهید که شروع کنند.

چهارمین مهارت پایه مدیریت: نظارت

حالا که حرکت آغاز شده است، باید چشمتان به همه چیز باشد. مطمئن شوید که همه چیز طبق برنامه پیش می‌رود. وقتی اوضاع طبق برنامه نبود، باید جلو آمده و برنامه را اصلاح کنید.

مطمئناً مشکلاتی نیز پیش می‌آید. کسی مریض می‌شود. یک قطعه سر موقع نمی‌رسد. یک مشتری مهم ورشکسته می‌شود. به همین خاطر است که برای پیشامدها هم برنامه‌ریزی کرده‌اید. شما بعنوان مدیر باید همیشه از اتفاقاتی که می‌افتد باخبر باشید تا بتوانید اصلاحات لازم را انجام دهید.

این یک فرایند تکرارشونده است. وقتی چیزی از مسیر خارج می‌شود، باید برنامه را اصلاح کنید، منابع لازم برای درست کردن آن را سازماندهی کنید، افرادی که در انجام آن نقش دارند را هدایت کرده و به نظارت تاثیر آن تغییر ادامه دهید.

ارزشش را دارد؟

مدیریت کردن آدم‌ها کار آسانی نیست. اما می‌تواند با موفقیت انجام شود. همچنین می‌تواند تجربه‌ بسیار پرفایده‌ای هم باشد. به خاطر داشته باشید که مدیریت، مثل هر مهارت دیگری، چیزی است که می‌توانید با مطالعه و تمرین آن را تقویت کنید.



منبع : سایت مردمان (پورتال جوانان ایرانی )

موضوعات مرتبط: مقالات علمی
[ سه شنبه بیست و یکم خرداد ۱۳۹۲ ] [ 11:30 ] [ محسن احمديان ]



همه چیز به طرز تفکر شما بستگی دارد


ما در مسیر زندگی هر روز با چالش‌های زیادی روبه‌رو می‌شویم و روش برخورد ما با این چالش‌هاست که باعث می‌شود کسی باشیم که امروز هستیم—اینکه موفق باشیم یا نه. در این مقاله 12 قدم برای رسیدن به موفقیت در همه ابعاد زندگی را به شما معرفی می‌کنیم و در کنار آن سوالاتی از شما می‌‌پرسیم که امیدواریم صادقانه به آن پاسخ دهید زیرا با صداقت است که می‌توانید راهتان را به سوی موفقیت واقعی پیدا کنید.

همه ما با ارزش‌های متفاوتی بزرگ شده‌ایم و بخاطر این ارزش‌ها که بر انتخاب‌هایی که هر روز داریم اثر می‌گذارد، عادات متفاوتی پیدا کرده‌ایم. تاثیرات دوران کودکی و نوجوانی ما بخش عظیمی از زندگی امروز ما را تعیین می‌کند.

سطح درآمد امروز شما مستقیماً با پنج فردی که از همه به شما نزدیکتر هستند و تاثیری مستقیم بر شما دارند مرتبط است، همینطور میزان اعتمادبه‌نفس شما.

در زیر 12 نکته‌ای را بیان می‌کنیم که باور داریم موفقیت را در همه عرصه‌های زندگی شما ایجاد می‌کند، البته به شرطی که به اندازه کافی صادق و فعال باشید و تغییراتی که بعد از خواندن این مقاله به آن می‌‌رسید را در خود ایجاد کنید. بد نیست که چند ورق کاغذ و خودکار کنار دست خود داشته باشید تا پاسخ‌هایتان را روی آن بنویسید.
1. چرا می‌خواهید موفق باشید؟ در این قسمت باید کاملاً دقیق باشید. منظورمان پاسخ‌های عمومی و کلی مثل بیرون آمدن از بدهی‌ها، داشتن زمان بیشتر با خانواده، به دست آوردن پول بیشتر، بالا بردن کیفیت زندگی خود نیست. باید برای این سوال پاسخی دقیق داشته باشید زیرا همین است که شما را ساعت 5 صبح از رختخواب بلند کرده و باعث می شود شب‌ها تا دیرقت بیدار بمانید، همین است که به شما هیجان می‌دهد و باعث می‌شود تلاش و تمرکز بیشتری داشته باشید. 
2. لیستی 5 نفره از مهمترین افراد زندگیتان تهیه کنید، آنهایی که تاثیری مستقیم بر طرز فکر شما دارند (بچه‌ها به حساب نمی‌آیند). آیا این افراد زندگی دارند که دوست دارید داشته باشید؟ آیا دوست دارید درآمد سالانه‌ای همانند آنها داشته باشید؟ آیا ارزش‌های یکسانی با آنها دارید؟ آنها سهمی در زندگی شما دارند یا از زندگیتان دور هستند؟

3. اهدافتان برای هفته آینده، 30 روز آینده، 60 روز آینده، 90 روز آینده، یک سال آینده و 5 سال آینده را یادداشت کنید. اهدافتان باید همه عرصه‌‌های زندگیتان را شامل شود، مثل درآمد، روابط، کار/حرفه/پیشه، سبک زندگی، سرگرمی‌ها، استراحت، مسافرت، و از این قبیل. نباید چیزی را نادیده بگیرید، این خیلی مهم است، تا جایی که می‌توانید دقیق و جزئی‌نگر باشید. وضعیت و موقعیت کنونیتان را فراموش کنید، اینکه در چه کاری هستید یا میزان درآمدتان چقدر است. فکر کنید همه پولی که لازم دارید را در اختیار دارید، حالا زندگی که دوست دارید را طرح کنید. چقدر به چنین زندگی نزدیک هستید؟ برای امکان ‌پذیر کردن چنین زندگی به چه چیزی نیاز دارید؟
4. هر روز 30-15 دقیقه را برای تجسم اهدافتان کنار بگذارید. یکی از بهترین عادات بیشتر زنان و مردان موفق جهان تجسم‌فکری است. باید هر روز زمانی را به خالی کردن ذهنتان از مشغله‌های فکری و متمرکز شدن روی چیزهایی که در زندگی می خواهید اختصاص دهید. خودتان را طوری تجسم کنید که انگار به آنچه می‌خواهید رسیده‌اید. بخاطر زندگی که دارید و افرادیکه در آن هستند، خدا را شکر کنید. چه احساسی دارید؟5. در مقیاس 1 تا 10، خودتان را از نظر سلامت ارزیابی کنید (1 ضعیف‌ترین وضعیت سلامت و 10 سلامت ایدآل). یکی از راه‌ها برای داشتن سلامت ایدآل، انرژی خوب، ذهن متمرکز و طول‌عمر این است که از موادغذایی طبیعی در رژیم‌غذایی خود استفاده کنید. غذاهای فراورده‌ای، پرقند و چرب و استفاده نبردن از همه انواع موادغذایی موجب زوال سلامتی شما خواهد شد. بدن ما از 70% آب تشکیل شده است. آیا در روز حداقل 8 لیوان آب می‌نوشید تا آنچه استفاده کرده و از دست می‌دهید را جایگزین کنید؟ کدام عاداتتان باعث تقویت سلامتیتان و کدام عاداتتان موجب تخریب آن می‌شود؟6. در مقیاس 1 تا 10، وضعیت تناسب‌اندامتان را ارزیابی کنید (1 ضعیف‌ترین وضعیت تناسب‌اندام و 10 تناسب‌اندام ایدآل). اینکه چهار مرتبه در هفته به مدت 30 دقیقه یک نوع ورزش و فعالیت فیزیکی انجام دهید موجب سالم و متناسب نگه داشتن بدن شما خواهد شد (بعد از اینکه اضافه وزنتان را از بین برده یا کمبود وزنتان را جبران کردید). ورزش منظم برای گردش خون، انتقال اکسیژن در خون، حفظ بافت عضلانی، سالم ماندن اندام‌های بدن و عملکرد مغزی و طول‌عمر ضروری است. اضافه وزن یا کمبود وزن دارید؟ اندام ایدآل شما چه فرم و شکلی دارد؟ چقدر به چنین اندامی نزدیک هستید؟ برای اینکه بدنتان را به آن اندام ایدآل نزدیک کنید چه کاری می‌توانید امروز انجام دهید؟7. لیستی از 10 چیزی که در خودتان دوست دارید تهیه کنید. حالا لیستی از 10 ویژگی از خودتان که تصور می‌کنید موجب عقب نگه داشتن شما در زندگی می‌شود مثل تنبلی، غرور بیجا، نداشتن حس مسئولیت‌پذیری، نداشتن تمرکز، مدیریت زمانی ضعیف، تهیه کنید. این ویژگی چطور به شما برای رسیدن به یک زندگی بهتر کمک می‌کنند؟ چطور موجب عقب نگه داشتن شما می‌شوند؟ برای تبدیل این خصوصیات منفی به مثبت چه می‌توانید بکنید؟ برای تبدیل ویژگی‌های منفی خود به مثبت به خودتان قول دهید. دقت کنید که بخاطر داشتن چنین خصوصیاتی خودتان را سرزنش نکنید اما نقش آنها را در زندگیتان ارزیابی کرده و برای تغییر آنها تلاش کنید.8. هر روز از نظر ذهنی روی خودتان کار کنید. بزرگترین دشمن شما، ذهنتان است. معمولاً به هر چه که فکر کنید، اتفاق می‌افتد، ازاینرو عاقلانه است که ذهنتان را با افکار مثبت و اعتمادبه‌نفس پر کنید. هرچه فراوانی و رزق بیشتری در زندگیتان داشته باشید، باز هم مقدار بیشتری از آن را به سمت خود جذب می‌کنید اما اگر ذهنتان مملو از نداشته‌ها و کمبودها باشد می‌توانید حدس بزنید که چه چیزی انتظارتان را خواهد کشید. ثابت شده است که قانون جذب یکی از مهمترین کلیدهای دستیابی به ثروت در همه عرصه‌های زندگی می‌باشد. پس در آن استاد شوید! اعتمادبه‌نفس زمانی می‌آید که برای خودتان و دیگران ارزشمند شوید. این ارزش با تبدیل شدن به بهترین حالتی که می‌توانید باشید به دست می‌آید. دانش ابزاری است که قدرت لازم برای تبدیل شدن به آنچه می‌خواهید در زندگی را به شما می‌دهد. می‌دانید در ذهنتان چه گفتگویی در جریان است؟ هر روز چه پیام‌هایی به خودتان می‌رسانید؟ منفی هستند یا مثبت؟9. یک دفترچه روزانه داشته باشید. وقتی نتوانید برنامه داشته باشید، برنامه‌تان شکست خواهد بود. همه ما 24 ساعت در شبانه‌روز داریم. تفاوت افراد موفق و غیرموفق این است که افراد موفق می‌دانند چطور از زمانشان به بهترین شکل استفاده کنند. سعی کنید اول روی فعالیت‌های درآمدزا تمرکز کنید و بقیه تعهداتتان را حول آن قرار دهید. شناسایی فعالیت‌هایی که در آن خوب هستید و خوب نیستید هم می‌تواند مفید باشد. همه چیز را در دفترچه روزانه‌تان یادداشت کنید مثل ساعت خواب، صبحانه، ورزش، زمان مخصوص خانواده، قرارهای ملاقات، زمان کار، زمان درس، زمان تماشای تلویزیون، و از این قبیل. با بررسی و دنبال کردن همه کارهایی که انجام می‌دهید می‌توانید بفهمید که کجاها وقت تلف می‌کنید. بعد می‌توانید دوباره روی برنامه‌تان کار کنید. آیا زمان‌هایی هست که بتوانید کار مفیدتری در آن انجام دهید؟ آیا انجام کاری در ساعت دیگری از روز می‌تواند کمک کند؟ آیا زودتر بیدار شدن از خواب یا دیرتر خوابیدن در شب مفید است؟ بهترین زمان کارایی شما چه زمان است؟10. به مدت یک هفته هر چیزی که برای آن پول خرج می‌کنید را بررسی کنید، چه به صورت نقدی، چکی، اعتباری، سودی ... وقت آن رسیده که بفهمید واقعاً پولتان کجا می‌رود. همه صورتحساب‌ها و فیش‌هایتان را نگه دارید. عادات خرج کردنتان را یادداشت کنید. بیشتر پولتان را کجا خرج می‌کنید؟ چقدر در ماه بابت بدهی‌ها یا قسط‌ها پرداخت می‌کنید؟ آیا بیشتر از آن مقداری که باید را برای چیزی خرج می‌کنید یا برای چیز دیگری به اندازه کافی پول اختصاص نمی‌دهید؟ 11. برای خودتان الگو در نظر بگیرید. نام 5 نفری که برای موفقیتشان همیشه آنها را تحسین می‌کنید را یادداشت کنید، حال موفقیتشان در هر زمینه‌ای که باشد. لازم نیست این افراد یا گروه‌ها را از نزدیک بشناسید یا حتی زنده باشند. با خودتان متعهد شوید که با این افراد قرار بگذارید (اگر آنها را از نزدیک می‌شناسید) تا بتوانید درمورد رازهای موفقیتشان از آنها سوال کنید. برای آنهایی که از نزدیک با آنها آشنایی ندارید می‌توانید در اینترنت یا کتاب‌ها تحقیق کنید. می‌توانید از این افراد برای حساب کردن بیشتر روی خودتان استفاده کنید، از اشتباهات آنها درس بگیرید، از آنها توصیه و پیشنهاد بخواهید و خودتان را با آنهایی که در راهی مشابه شما هستند مطابق کنید. هیچ وقت دست از یاد گرفتن برندارید. ما در جهانی زندگی می کنیم که مدام در حال تغییر است. یکی از بزرگترین اشتباهاتی که کسی ممکن است مرتکب شود این است که فکر کند می‌تواند به تنهایی موفق شود.12. هیچوقت‌، هیچوقت، هیچوقت دست نکشید! پشتکار رمز کار است. ممکن است روزهایی به هر دلیل دوست داشته باشید که از تلاش دست بکشید. اسیر آن نشوید! اگر با خودتان صادق باشید و همه مراحلی که در بالا ذکر شد را تمرین کنید، مطمئن باشید که موفق خواهید شد!



منبع : سایت مردمان ( پورتال جوانان ایرانی )

موضوعات مرتبط: یادداشت هفته، مقالات علمی
[ جمعه هفدهم خرداد ۱۳۹۲ ] [ 11:15 ] [ محسن احمديان ]


مهم نیست که برای چه شرکت یا در چه صنعتی کار می‌کنید، قوانین برای همه مشاغل یکسان هستند. باید انگیزه داشته باشید، به دنبال نتیجه باشید و وقتی وظیفه‌ای به شما محول می‌شود، برای وارد عمل شدن آماده باشید. اگر آمادگی ذهنی و جسمی لازم را نداشته باشید، زمانی می‌رسد که یک نفر متوجه می‌شود که تعهد کافی برای کارتان را ندارید و این می‌تواند به این معنی باشد که پول کمتری درخواهید آورد یا کارتان مشقت‌بارتر خواهد شد. به همین دلیل است که افراد موفق معمولاً از همان ابتدا عادات کاری خوبی در خود ایجاد می‌کنند که مسیر کارشان را در جهت درست انداخته و آنها را به موفقیت می‌رساند.


چه به تازگی وارد دنیای کار شده باشید یا خیلی وقت باشد که در حرفه‌ای مشغول به کار هستید و دوست دارید پیشرفت کنید، عادات جدیدی که الان در خود ایجاد کنید می‌تواند بعدها موفقیت شما را تضمین کند. اینجا می‌خواهیم به عادت‌هایی که همه رئیس‌ها دوست دارند و عادت‌هایی که از آن متنفر هستند اشاره کنیم. همچنین می‌گوییم که این عادات مثبت چطور بر عملکرد کاری شما تاثیر می‌گذارند.
لیست کار روزانه تهیه کرده و از آن پیروی کنید

هیچ دلیلی ندارد که بدون آمادگی و تمرکز در محل کار حاضر شوید. این قانون شاید خیلی ابتدایی به نظر برسد اما یک واقعیت است: اجرای یک برنامه منظم نیاز به هدفمندی قوی‌تر و راهکار عمل موثرتر دارد. اگر هر روز کارهایی که باید تا پایان روز به انجام برسد را یادداشت کنید، کارتان سازماندهی خوبی پیدا خواهد کرد. همه کارهایی که در لیست می‌گنجانید را یک به یک دنبال کنید و دقیقاً یادداشت کنید که آن کار برای چه کسی است و چه کسی را باید از پیشرفت کارتان مطلع کنید و از آنهایی که در آن کارها با شما همکاری دارد چه انتظاراتی می‌رود. لیست را به دقت اجرا کنید و هدفتان باید این باشد که در هر زمان یک کار را به انجام برسانید. اگر لازم به تنظیم و تعدیل چیزی است، سریع آن را انجام دهید و از عقب انداختن بقیه کارها خودداری کنید.

عادت‌های حرفه‌ای معمولاً نیازمند داشتن یک رویکرد وظیفه‌گرا هستند. چنین رویکردی جریان کار شما را مداوم و استوار ساخته و به شما این امکان را می‌دهد ضرب‌العجل‌هایی واقعبینانه داشته باشید. اگر کارتان سازماندهی داشته باشد، ذهنتان به راحتی کارها را دنبال کرده و کیفیت کلی و رضایت از کارتان افزایش می‌یابد.

وقتی در عادت برنامه‌ریزی روزانه مهارت پیدا کردید، می‌توانید آن را به برنامه‌ریزی هفتگی تعمیم دهید که باعث می‌شود –اگر شنبه‌ها برنامه‌ریزی کنید-- بفهمید 5 روز بعدتان چه نتایجی در بر خواهد داشت. اگر در یک محیط مهلت‌گرا کار می‌کنید، لیست کار روزانه باعث می‌شود همه کارها را به ترتیب اولویت انجام داده و کمکتان می‌کند که دیگر برای اتمام کارها نیازی به آوردن آنها به منزل و اضافه‌کاری نباشد.
10 دقیقه زودتر در محل‌کار حاضر شوید

وقت شناسی یکی از مهمترین عادت‌های حرفه‌ای است که حتماً باید داشته باشید. این امر در محیط کار امری لازم بوده و نشاندهنده مهارت‌های سازمانی و قابل اعتماد بودن شماست. تاخیر داشتن معمولاً منعکس‌کننده سایر نواقص و ضعف‌های کاری است. اگر شما هم جزء آندسته از کارمندان هستید که دیر بر سر کار خود حاضر می‌شوید، ممکن است رئیستان شما را فردی تصور کند ساعت ناهار و استراحت را نیز طول می‌دهد و همیشه آخرین نفر است که سر جلسات حاضر می‌شود (که البته ممکن است صحت نداشته باشد).

بااینکه تاخیرها هرازچندگاهی قابل‌توجیه و درک است اما وقت‌شناسی باید یکی از اولویت‌های کاری شما باشد. هیچوقت بیشتر از 10 دقیقه تاخیر نداشته باشید و حتی سعی کنید 10 دقیقه زودتر در محل‌کارتان حاضر شوید. حتی می‌توانید این قانون 10 دقیقه را برای سایر ضرب‌العجل‌های برنامه‌روزانه‌تان هم به کار ببندید. بعنوان مثال، اگر قرار است کاری را ساعت 4 بعدازظهر تحویل دهید، سعی کنید آن را تا 3:50 دقیقه آماده کنید. هربار که کار را زودتر به انجام برسانید، مطمئن باشید که به یاد رئیستان خواهد ماند و این مطمئناً خیلی بهتر از این است که بعنوان فردی که همیشه تاخیر دارد در یادها بمانید.

اینکه زودتر کارها را به انجام برسانید به این معنی نیست که باید بیشتر کار کنید. نکته اینجاست که قبل از اینکه کاری را شروع کنید باید کمی به ذهنتان استراحت دهید. چند دقیقه را صرف مطالعه، گوش دادن به موسیقی یا یک تماس تلفنی اختصاص دهید. وقتی زمان کار رسید، ذهنتان بازتر و متمرکزتر خواهد بود. بعد از کار، باز هم یک کار مشابه برای استراحت ذهنتان انجام دهید. وقت گذاشتن برای استراحت یکی دیگر از فواید وقت‌شناس بودن است و همه این با 10 دقیقه زودتر در محل‌کار حاضر شدن میسر خواهد شد.
هفته‌ای یکبار یک مقاله مرتبط به کارتان مطالعه کنید

هر چه اطلاعات بیشتری داشته باشید، سریعتر نردبان ترقی را بالا خواهید رفت. یکی دیگر از عادات حرفه‌ای خوبی که باید در خودتان پرورش دهید این است که درمورد کارتان اطلاعات جمع کنید. درمورد اینکه شرکت یا کارخانه‌ای که در آن کار می‌کنید چه تاثیر کلی بر آن صنعت دارد تحقیق کنید و مجلاتی پیدا کنید که اطلاعات شما را به‌روز نگه دارد. اینکه به سراغ چه مجلاتی بروید به کار و حرفه‌ای که در آن مشغولید بستگی دارد.

لازم نیست این مقالات را حتماً در محل‌کارتان مطالعه کنید. یکی از فواید عالی این عادت حرفه‌ای این است که اگر واقعاً عاشق کارتان باشید، می‌توانید در اوقات فراغتتان به مطالعه این مقالات بپردازید. هرچه بیشتر بخوانید، این اطلاعات را بیشتر می‌توانید در کارتان اجرا کنید.

اگر به دنبال چیزی جذاب‌تر از مطالعه مقالات هستید، می‌توانید افکار و نظرات خود درمورد مقالات و نوشته‌های مختلف را نیز یادداشت کنید. این می‌توانید راه خوبی برای به دست آوردن توانایی لازم برای مقاله‌نویسی باشد.
میز‌کارتان را مرتب نگه دارید

میز درهم و برهم و نامرتب نشاندهنده یک ذهن نامرتب است. هیچ چیز بیشتر کاغذهای درهم و برهم و بقایای غذای دیروز روی میز نمی‌واند شلخته بودن شما را نشان دهد. در این مورد هم باید هوشیار باشید. باید بدانید که چه چیزهایی را لازم است نگه دارید و چه چیزهایی را باید دور بیندازید. دقت کنید که همه چیز از پروژه‌های مختلف گرفته تا زباله‌ها باید محلی برای خود داشته باشند. نگذارید کاغذها روی هم تلنبار شوند. برای پروژه‌های کنونیتان پوشه‌های مخصوص داشته باشید و پروژه‌های قدیمی را هم آرشیوبندی کنید.

یک میز مرتب به این معنی است که تلفن‌، کامپیوتر و تقویم شما نباید هیچوقت دور از دستتان باشد. وقتی همه پوشه‌ها مرتب باشند وقتی به دنبال پروژه‌های قدیمی می‌گردید کلی در وقتتان صرفه‌جویی خواهد شد.

مرتب بودن میز کارتان به مرتب بودن دسکتاپ کامپیوترتان هم منتقل خواهد شد. سعی کنید اطلاعات ذخیره‌شده روی کامپیوتر را به دقت منظم و دسته‌بندی کنید و روی دسکتاپ فقط فایل‌ها و برنامه‌هایی را داشته باشید که زیاد به آنها سروکار دارید.
هر روز ایمیلتان را مرتب کنید

هر روز چندین و چند ایمیل به اینباکس شما سرازیر می‌شود که خیلی از آنها اصلاً مورداستفاده‌تان نیستند. ایمیل راه بسیار خوب و راحتی برای برقرار ارتباط است اما خیلی‌وقت‌ها ممکن است ایمیل‌های مهم بین ایمیل‌های غیرضروری گم شوند و از چشمتان دور بمانند. آخرین عادت حرفه‌ای که می‌خواهیم به شما یادآور شویم، سازماندهی کردن اکانت ایمیلتان است.

وسوسه‌انگیز است که به هر ایمیل فوراً جواب بدهید اما این می‌تواند بازده کاریتان را پایین بیاورد. ایمیل‌هایی که برایتان می‌آید را برحسب موضوع و فرستند و درجه اهمیت در پوشه‌هایی از قبل طراحی شده ذخیره کنید. با این روش رسیدگی به آنها ساده‌تر خواهد شد و به هر ایمیل طبق اولویت سر موعد پاسخ خواهید داد.

منظم کردن دفترچه آدرس‌های ایمیلتان را هم فراموش نکنید. این لیست همیشه باید به‌روز باشد تا برای پیدا کردن یک آدرس ایمیل وقتتان برای گشتن بین ایمیل‌های قدیمی تلف نشود.
مسیر حرفه‌ایتان را پیدا کنید

کنار گذاشتن عادت‌های قدیمی سخت است اما این دلیل نمی‌شود که تلاش نکنید و آنها را با عادت‌های بهتر جایگزین نکنید. مدیران شما هم همه از یک جا شروع کرده‌اند و به موفقیت رسیده‌اند و مطمئن باشید که حتماً چند مورد از این عادت‌ها را در زندگی کاری خود به کار بسته‌اند. شما هم سعی کنید همین کار را بکنید و ببینید شما را به کجا می‌رساند. هر نتیجه‌ای هم که در بر نداشته باشد، باعث می‌شود اعتمادبه‌نفس، سازماندهی و نظم بیشتری در کارهایتان داشته باشید.




منبع : سایت مردمان ( پورتال جوانان ایرانی )

موضوعات مرتبط: مقالات علمی
[ دوشنبه سیزدهم خرداد ۱۳۹۲ ] [ 10:48 ] [ محسن احمديان ]


برای بیشتر ما ریسک کردن کار ترسناکی است زیرا همیشه احتمال شکست وجود دارد. به ما یاد داده شده که احتیاط کرده و از ریسک‌های غیرلازم خودداری کنیم. و محافظه‌کارانه و قدم‌قدم تا رسیدن به هدفمان پیش رویم.


بااینکه این رویکرد ایمن‌تر به نظر می‌رسد اما معایبی هم دارد. هیچوقت نمی‌توانید با عقب نگه داشتن خودتان نیروی محرکه و جنبشی ایجاد کنید. درواقع، هرچه زمان بیشتر عقب بمانیم، جلو رفتن برایمان سخت‌تر می‌شود. بدون نیروی جنبشی به سمت جلو، اینرسی ایجاد می‌شود و پیشرفت برایتان فقط در حد یک آرزو می‌ماند.

عامل خطرزا

آیا تابحال متوجه شده‌اید که موفق‌ترین آدمها یک وجه اشتراک دارند؟ نه نفر از هر ده نفر، درجه‌هایی از ریسک کردن در موفقیتشان دخیل بوده است. این افراد موفق به طریقی احساس می‌کردند که برای موفق شدن باید خطر کنند.

باور کنید یا نه، ریسک، اگر از رویکردی درست به آن نگاه شود، آنقدرها هم چیز وحشتناکی نیست. بیشتر افراد از دریچه شکست آن و چیزهایی که از دست خواهند داد، به آن نگاه می‌کنند. اما لازم است از خودمان سوال کنیم، «اگر موفق شد چه چیزهایی به دست می‌آوریم؟»

آیا ارزش ریسک کردن دارد؟

اینجا فرایند ساده‌ای را عنوان می‌کنیم که بفهمید چه ریسک‌هایی ارزشش را دارند. از شش معیار زیر برای تحلیل و ارزیابی موقعیت قبل از ریسک کردن و گرفتن تصمیم نهایی استفاده کنید.

۱) قرار است چه به دست بیاورید؟ در هر ریسکی باید اول به چیزهایی که قرار است به دست آورید و درواقع فواید احتمالی آن فکر کنید. لیستی از این فواید تهیه کنید و تا می‌توانید جزئیات هرکدام را یادداشت کنید. هر فایده ممکن که قرار است به دست بیاورید را در نظر بگیرید. این می‌تواند شامل فواید مالی، احساسی و فیزیکی باشد. بهترین اتفاق ممکن چه خواهد بود؟

۲) چه عواقب منفی احتمالی خواهد داشت؟ درکنار فواید مثبت این ریسک، ممکن است نتایج منفی هم به دنبال داشته باشد. به همین دلیل است که به آن ریسک می‌گویند. لیست دیگری از این نتایج منفی تهیه کنید و باز به همه اتفاقات منفی که ممکن است با آن ریسک بیفتد فکر کنید. آیا می‌توانید با آنها کنار بیایید؟ بدترین اتفاق ممکن چه خواهد بود؟

۳) تعادل، تعادل، تعادل. حالا، این دو لیست را با هم مقایسه کنید و ببینید کدام احتمال بیشتری برای اتفاق افتادن دارد. آیا فواید آن به قدری هست که ارزش داشته باشد وارد ریسک شوید؟ آیا می‌توانید با عواقب منفی آن اگر اتفاق بیفتند کنار بیایید؟ آیا احتمال موقعیت بینابینی که بدون کُند کردن انرژی محرکه شما، احتمال خطر را کمتر کند؟ آیا باید آن را به مراحل مختلف تقسیم کنید تا استراتژی خارج شدن داشته باشید یا باید با هر آنچه که دارید پیش بروید؟

۴) ترس‌هایتان تا چه اندازه واقعی هستند؟ نگاه دیگری به لیست عواقب منفی ریسکتان بیندازید و از خودتان سوال کنید چقدر احتمال دارد به وقوع بپیوندند. اکثر اوقات متوجه می‌شوید که ترس‌هایتان آنقدرها واقعی نیستند--فقط ترس هستند. هر احتمال را به دقت بررسی کنید و ببینید واقعاً تهدیدی جدی است یا فقط ترسی بی‌مورد.

۵) جرات به خرج دهید. بعد از اینکه به دقت مزایا و معایب ریسکتان را بررسی کردید، باید به این نتیجه برسید که این ریسک را انجام بدهید یا نه کمی بیشتر صبر کنید. اگر به این نتیجه برسید که نمی‌توانید با عواقب منفی آن کنار بیایید واقعاً جای خجالت دارد اگر عقب بکشید. یادتان باشد، همیشه می‌توانید همان ریسک را دوباره ارزیابی کنید تا بعدها ببینید موقعیت برای انجام آن بهتر است یا نه.

۶)  حالا از خودتان بپرسید، چرا؟ انگیزه‌تان برای انجام این ریسک چیست؟ آیا با آنچه درست می‌دانید تطابق دارد یا حرص و خودخواهی شما را به انجام آن ترغیب می‌کند؟ درک انگیزه‌هایتان  به شما کمک می‌کند بهتر بفهمید که چه باید بکنید. همیشه باید به سمت «بهتر» حرکت کنید.

۷) خودتان را برای عمل آماده کنید. با عادت کردن به ارزیابی ریسک‌ها به این ترتیب، به خودتان اعتمادبه‌نفس لازم برای جلو رفتن و مقابله با تردیدها را خواهید داد و قاطعانه‌تر به سمت جلو حرکت خواهید کرد. در طولانی‌مدت، اعتمادبه‌نفس و قاطعیت عامل بسیار مهمی خواهد شد. اگر می‌خواهید ریسک کنید، اول باید ذهنتان را برای آن آماده کنید تا احتمال موفقیتتان بیشتر شود.

۸) عقب نکشید! اگر تصمیم گرفتید آن ریسک را انجام دهید، اقدام کنید و پشیمان نشوید. هفت مورد اول مرحله ابتدایی بودند. وقتی وارد عمل شدید، از وسوسه دوباره فکر کردن به ریسکتان و احیاناً پشیمانی دوری کنید. این کار فقط پیشرفتتان را زیر سوال می‌برد. شما وارد بازی شده‌اید و دیگر وقت تمرکز کردن و جلو رفتن است.




منبع : سایت مردمان ( پورتال جوانان ایرانی )

موضوعات مرتبط: مقالات علمی، تحلیل و بررسی علمی
[ پنجشنبه نهم خرداد ۱۳۹۲ ] [ 10:30 ] [ محسن احمديان ]


از نظر اجتماعی مسئول بودن یعنی آدمها و سازمان‌ها می‌بایست با اخلاق و با حساسیت نسبت به مسائل اجتماعی، فرهنگی و محیطی رفتار کنند. تلاش برای برقراری مسئولیت اجتماعی، به افراد، سازمان‌ها و دولت کمک می‌کند تاثیری مثبت بر پیشرفت، کار و جامعه داشته باشند.


مسئولیت اجتماعی فردی برای دستیابی به مسئولیت اجتماعی گروهی

مسئولیت اجتماعی فردی درمقایسه با مسئولیت اجتماعی گروهی مفهومی جدید است اما قدمتی برابر با قانون طلایی "با دیگران طوری رفتار کنید که دوست دارید با شما رفتار شود،" دارد. مسئولیت اجتماعی فردی با ایجاد یک موضع فعال نسبت به تاثیرگذاری مثبت بر دیگران و محیط بیرون از دایره خود بسط می‌یابد. مسئولیت اجتماعی فردی اساس مسئولیت اجتماعی گروهی است زیرا یک اجتماع از افراد  تشکیل شده است و درنتیجه فرهنگ مسئولیت اجتماعی را مشخص می‌کند. این رابطه آمیخته بین مسئولیت اجتماعی گروهی و مسئولیت اجتماعی فردی است. افراد از نظر اجتماعی مسئولیت‌پذیرتر شده و در واکنش به این اجتماع ها باید برای برآوردن نیازهای افراد مسئولیت‌پذیری اجتماعی بیشتری پیدا کنند.

سازمان بین‌المللی استاندارد (ISO) عنوان می‌کند: «در پی افزایش جهانی شدن، ما نه تنها نسبت به آنچه می‌خریم هوشیارتر شده‌ایم، بلکه نسبت به نحوه تولید محصولات و خدماتی که دریافت می‌کنیم نیز آگاهی بیشتری پیدا کرده‌ایم. محصولاتی که از نظر محیطی مضر هستند، کار کودکان، محیط‌های خطرناک کاری و سایر شرایط غیرانسانی نمونه‌هایی از مسائل و مشکلاتی هستند که مطرح می‌شوند. همه سازمان‌ها و شرکت‌ها که به دنبال سود و اعتبار طولانی‌مدت هستند کم‌کم متوجه می‌شوند که باید مطابق با هنجارهای درست عمل کنند.»

افرادیکه مسئولیت اجتماعی دارند از شرکت‌ها و سازمان‌ها تقاضا دارند که مسئولیت‌پذیری اجتماعی بیشتری پیدا کنند.
یک فرد چطور می‌تواند از نظر اجتماعی مسئول باشد؟

مسئولیت اجتماعی فردی اینطور تعریف می‌شود:

«مسئولیت اجتماعی فردی شامل شرکت هر فرد در اجتماعی که در آن زندگی می‌کند می‌باشد که می‌توان آن را به علاقه‌مندی از اتفاقاتی که در جامعه می‌افتد و شرکت فعال برای حل برخی از مشکلات محلی تعریف کرد. هر جامعه زندگی خود را دارد که همیشه در حال تغییر است. و هر کدام از ما می‌توانیم به طرق مختلف در این تغییر شرکت داشته باشیم، مثلاً با شرکت در تمیز کردن خیابانی که در آن زندگی می‌کنیم، با شرکت در برگزاری مراسم‌ها. مسئولیت اجتماعی فردی را می‌توان با کارهای خیریه برای مشکلات و مسائل مهم اجتماعی، فرهنگی و محیطی تعریف کرد. بخشش و کار خیر راه‌های مختلفی دارد، مثل بخشیدن کالاهای مختلف یا از طریق واریزهای نقدی.»

برای مسئول بودن از نظر اجتماعی نه تنها لازم است در فعالیت‌های اجتماعی مثل بازیافت زباله‌ها شرکت داشته باشیم، بلکه باید آن را به شکل یک سبک زندگی درآوریم. فقط با وارد کردن مسئولیت‌پذیری اجتماعی به ارزش‌ها و سیستم اعتقادی شخصی خود می‌توانیم واقعاً از نظر اجتماعی مسئول باشیم.

برای اینکه از نظر اجتماعی مسئول و فعال باشید می‌توانید کم‌کم شروع کنید. ماهی یکبار از مهارت، توانایی‌ها و علایقتان در راه کمک به اجتماع استفاده کنید. دقت کنید که همه مسئولیت‌های اجتماعی چه فردی و چه شرکتی کاملاً داوطلبانه است و بر این ایده استوار است که به جای منفعل بودن نسبت به مشکلات اجتماعی، اقدامی فعال به آن داشته باشیم. مسئولیت اجتماعی یعنی رفتارهای مضر، مخرب و غیرمسئولانه که ممکن است به جامعه، افرادی که در آن زندگی می‌کنند و محیط آن ضرر بزند را از بین ببریم.
جملات و نقل‌قول‌ها درمورد مسئولیت اجتماعی:

«من اعتقاد دارم که زندگی من متعلق به کل جامعه است و تازمانیکه زندگی می‌کنم، وظیفه من است که هر کاری از دستم برمی‌آید برای آن انجام دهم. دوست دارم وقتی می‌میرم همه تلاشم را در جهت بهبود جامعه کرده باشم چون هر چه سخت‌تر تلاش کرده باشم یعنی زندگی بهتری داشته‌ام.» -- جورج برنارد شاو

«انسان عضوی از جامعه، شغل، تمدن یا مذهب است. او فقط یک فرد نیست.» -- آنتوان دو سنت اگزوپری

«هرکدام از ما فردی برای خود و فردی برای جامعه هستیم، همه ما باید خودمان و دیگران را درک کنیم و از دیگران و از خودمان مراقبت کنیم.» -- هانیل لانگ


« همیشه نمی‌توان آینده را برای جوانان ساخت، می‌توان جوانیمان را برای آیندگان ساخت.» -- فرانکلین دلانو روزولت

«هر فرد جایی برای پر کردن در جهان دارد و خیلی مهم است که انتخاب کند آنطور باشد یا نه.» -- ناتانیل هاتورن

«ماشبن فقط به این دلیل ارزش دارد که بیشتر از آنچه مصرف می کند، تولید می‌کند--ارزش خودتان را نسبت به جامعه ارزیابی کنید.» -- مارتین اچ. فیشر

«آدمها به این دلیل خودخواه نیستند که به دنبال منافع خودشان باشند، بلکه با نادیده گرفتن همسایه‌هایشان خودخواه نام می‌گیرند.» -- ریچارد واتلی

«نمی‌توانیم فقط برای خودمان زندگی کنیم. هزاران رشته ما را با انسان‌های دیگر مرتبط می‌کند.» -- هرمان ملویل


منبع : سايت مردمان ( پورتال جوانان ايراني )

موضوعات مرتبط: مقالات علمی
[ چهارشنبه بیست و پنجم اردیبهشت ۱۳۹۲ ] [ 12:44 ] [ محسن احمديان ]



خیلی مهم است که فرق بین انتقاد و قضاوت را بدانیم زیرا بااینکه بعضی افراد این دو را به جای هم استفاده می‌کنند، هرکدام معانی و مفاهیم مختلفی دارد. هر دوی این کلمات دیدگاه منفی کسی را درمورد چیزی یا کسی نشان می‌دهد اما قضاوت تصمیم نهایی آن فرد است و انتقاد به استقبال بحث می‌رود زیرا فرد هم جوانب مثبت و هم منفی یک فرد، اثر هنری، فیلم یا هر چیز دیگر را مطرح می‌کند.


وقتی صحبت از نقد کردن می‌شود، وقتی کسی قصد تحلیل چیزی دارد می‌توان از این واژه استفاده کرد. معمولاً درمورد آثار ادبی، فیلم‌ها، بازی‌ها و پیشنهادات تجاری نقد انجام می‌شود. وقتی از کلمه نقد استفاده می‌شود، بار منفی واژه کمتر است. دلیل آن این است که یک منتقد خوب هم نقاط مثبت و هم منفی یک موضوع را بررسی می‌کند؛ ازاینرو یک منتقد خوب باید عادل بوده و تعصب نداشته باشد.
انتقاد و نقد کردن

انتقاد کردن شکل منفی‌تری از نقد کردن است. وقتی کسی از کسی یا چیزی انتقاد می‌کند،  به جای اینکه هم نقاط مثبت و هم منفی آن را بررسی کند، روی نقاط منفی آن فرد یا چیز متمرکز می‌شود. حتی ممکن است چیز یا کسی که خلاف میلش باشد را، معمولاً به دلایل متعصبانه، کاملاً خرد کند.
قضاوت را هم می‌توان با دید منفی نگاه کرد. دلیل آن این است که وقتی می‌بینیم کسی، فردی دیگر را قضاوت می‌کند، به نظرمان می‌رسد که تصورات او سریع و بی‌فکر است و ناعادلانه و اغلب منفی‌بافانه تصور می‌کند که آن فرد نوع خاصی است و هیچ تلاشی برای شناخت او نمی‌کند. قضاوت کردن معمولاً برای بررسی تبعیضات نژادی و جنسیتی استفاده می‌شود.
قضاوت در دادگاه

قضاوت در دادگاه تصمیمی نهایی و رسمی است. وقتی می‌خواهیم یک قضاوت دادگاهی را توصیف کنیم، این واژه منفی یا مثبت دیده نمی‌شود زیرا تصمیماتی که در دادگاه اتخاذ می‌شود، جایز‌الخطاست اما ساختاربندی‌شده است و درمورد آن خوب فکر می‌شود. یک قضاوت در دادگاه ممکن است به تعهد یا بدهی‌های اتخاذشده با تصمیم دادگاه برگردد یا حتی فرد اصلی که این تعهد یا بدهی را لیست می‌کند.
قضاوت و تصمیم‌گیری

از قضاوت می‌توان بعنوان راهی برای توصیف گرفتن یک تصمیم استفاده کرد. کسی که تصمیمات خوب می‌گیرد معمولاً فردی با «قضاوت بهتر» یا «قضاوت خوب» قلمداد می‌شود. به این ترتیب، از قضاوت می‌توان به جای ارزیابی استفاده کرد. فرد می‌تواند یک موقعیت را با ارزیابی همه انتخاب‌های خود قضاوت کند. بعد از قضاوت یک موقعیت، می‌تواند تصمیم‌گیری کند که چه کاری باید انجام دهد. این یکی از اختیاری‌ترین راه‌های استفاده قضاوت است زیرا وقتی کسی موقعیتی را قضاوت می‌کند، از تمام زوایا آن را برسی می‌کند و بنا بر تصورات قبلی تصمیم‌گیری نمی‌کند.




منبع : سايت مردمان ( پورتال جوانان ايراني )

موضوعات مرتبط: مقالات علمی
[ شنبه بیست و یکم اردیبهشت ۱۳۹۲ ] [ 12:31 ] [ محسن احمديان ]



وقتی به حرفه و آینده‌تان فکر می‌کنید، سعی کنید کارتان و تاثیری که بر طریقه رهبری و مدیریت شما گذاشته است را به خوبی ارزیابی کنید. چه چیز شما را به رهبری قوی‌تر تبدیل می‌کند و چشم‌انداز لازم برای داشتن دیدی بهتر و کمک به دیگران برای موفقیت بیشتر را برایتان فراهم می‌آورد؟ همان دانش و خردی که در شکست‌هایتان نهفته است. قابل درک است که بیشتر آدم‌ها دوست ندارند درمورد شکست‌هایشان حرف بزنند اما همین شکست‌ها به آنها یاد می‌دهد چطور با سختی‌ها کنار بیایند؛ بعنوان مثال، برای اینکه بفهمید چرا بعضی اتفاقات در مسیر حرفه‌ایتان پیش نیامده و یا چرا برخی روابط یا فرصت‌ها دست نداده‌اند.شکست سرانجام از شما یک رهبر می‌سازد.

شکست‌ قوی‌ترین منبع برای آگاهی است. به شما درمورد بقا، بازسازی خود و شرکتتان آموزش می‌دهد.

شما می‌توانید از روی تاریخچه شکست‌های افراد، درمورد آنها آگاهی پیدا کنید. اگر واقعاً دوست دارید از فردی بیشتر بدانید، خیلی ساده از او سوال کنید: بزرگترین شکست‌هایتان چه بوده است و چطور توانستید بر آنها چیره شوید؟ اگر نتوانستند حداقل سه شکست برایتان نام ببرند، مطمئنا یا در طول زندگی خیلی به خودشان فشار نیاورده‌اند و یا برای فواید شکست ارزش قائل نیستند و درنتیجه مغرورتر از آن هستند که شکست‌هایشان را بر زبان بیاورند.

شکست یکی از بهترین عوامل توانمندساز در زندگی است. کمی به آن فکر کنید.  اگر هیچوقت در چیزی شکست نخورید، هیچوقت مجبور به اقدام برای اصلاح یا امتحان کردن راه‌های جدید برای استفاده از فرصت‌هایی که قبلاً قادر به دیدن آنها نبودید، نخواهید شد. در آخر، این کاری که شما با شکست می‌کنید است که شخصیت شما بعنوان یک رهبر را تعریف می‌کند. مثلاً آیا شکست را می‌پذیرید یا سعی می‌کنید راهی خلاق برای پوشاندن واقعیت پیدا کنید؟ آیا از خودتان می‌پرسید در طول این دوره شکست چه چیزهایی آموخته‌اید یا تقصیرها را به گردن کس دیگری می‌اندازید یا از دیگران بخاطر شکست خودتان انتقاد می‌کنید؟

رهبری خوب مثل مدیریت خوب به این بستگی دارد که مسئولیت اعمالتان را بپذیرید. خیلی از بهترین رهبران تاریخ هم گاهی با شکست مواجه می‌شدند، مثل توماس ادیسون، بیل گیتس، والت دیزنی و خیلی‌های دیگر. توانایی آنها برای قابل‌تکیه نگه داشتن خود باعث بقایشان شده و از آنها رهبران بهتری ساخت.

در زیر به ۵ درسی که می‌توانید از شکست بگیرید اشاره می‌کنیم که کمک می‌کند رهبران بهتری شوید.
۱. با شکستتان روبه‌رو شده و از آن درس بگیرید.

به جای فرار کردن از شکستتان یا مخفی کردن آن، برای فکر کردن به آن موقعیت زمان بگذارید. هر چه زودتر با آن موضوع روبه‌رو شده و ارزیابی کنید که چه کارهایی را می‌توانستید بهتر انجام دهید و درس‌هایی که می‌توانید از آن شکستتان بگیرید را مشخص کنید.

اگر افراد دیگری هم در شکست شما دخیل بوده‌اند (چه مستقیم و چه غیرمستقیم)، از آنها بپرسید به شما فیدبک بدهند و فرصت‌هایی که می‌توانید از آن به دست آورید را برایتان مشخص کنند. خیلی زود برنامه‌ای جدید بریزید تا از درس‌هایی که گرفته‌اید استفاده کنید.  
۲. تیم‌تان را تشکیل دهید و بیزنس‌تان را بهتر کنید.

شکست‌ها باعث می‌شود به دنبال راه‌هایی باشید که سیستم‌تان را کارآمدتر کند. برای این منظور باید تیم‌تان را قوی‌تر و یکپارچه‌تر کنید. شکست به شما یاد می‌دهد به چه کسی می‌توانید اعتماد کنید و به چه کسی نمی‌توانید. شکست دیدگاهی واقعی از کسانی که واقعاً پشتتان هستند به شما خواهد داد.
۳. به خودتان اعتماد کنید و تصمیمات بیشتری بگیرید.

اجازه بدهید شکست قوی‌تر و عاقل‌ترتان کند. با این رویکرد وقتی می‌خواهید به سراغ تجارب جدید بروید، دیگر ترسی نخواهید داشت. شکست باید به شما قدرت دهد به خودتان اعتماد کنید و درنتیجه تصمیمات بهتری بگیرید؛ براساس تجارب شکست‌خورده‌تان، بهتر می‌توانید با موقعیت‌های جدید کنار بیایید.

ممکن است قابل درک نباشد اما وقتی بفهمید چرا شکست خوردید ممکن است متوجه شوید که آنقدرها هم از موفقیت دور نبوده‌اید. به‌عبارت دیگر، حالا که برای فکر کردن به اینکه چه کاری باید می‌کردید که از شکست جلوگیری می‌شد، وقت گذاشته‌اید، در موقعیت قدرتی قرار می‌گیرید که به شما این امکان را می‌دهد به غرایز خود اعتماد کنید. همچنین به شما اجازه می‌دهد در ارتباطاتتان از منابع بیشتری استفاده کنید. کم‌کم فرصت‌ها را با وضوح و تمرکز بیشتری را خواهید دید.

خیلی‌ها وقتی با اختلالاتی که شکست ایجاد می‌کند روبه‌رو می‌شوند خیلی زود دست کشیده و ناامید می‌شوند. اگر به خودتان اجازه دهید که در زمان سختی‌ها به درستی مدیریت کنید، شکست می‌تواند به شما امید دهد.
۴. شانس دوم در اطراف شماست.

شکست آخر زندگی نیست. فقط یک علامت هشدار و بیدارباش برای فرصت بعدی است. یادتان باشد، فرصت مادر موفقیت است. هیچوقت نباید فراموش کنید که فرصت‌های دوم در انتظار شما هستند. با این دید، شکست به شما این امکان را می‌دهد که فرصت‌ها را با دید بازتر ببینید. حال می‌توانید فرصت‌هایی که در پیرامونتان وجود دارد را تشخیص دهید.

بعد از هر شکستی یک فرصت جدید پیش می‌آید. هیچوقت این را فراموش نکنید. اینکه شما این فرصت جدید را چطور ارزیابی کنید، به شما برای غلبه بر سختی‌ها کمک می‌کند.
۵. قدردان مسئولیت‌های رهبری‌تان باشید.

شکست چشمان شما را برای دیدن مسئولیت‌هایتان بعنوان یک رهبر باز می‌کند. باعث می‌شود به وظایفتان، تاثیرتان روی دیگران و کارتان به طور کل فکر کنید. باعث می‌شود بخواهید با پیدا کردن راه‌های جدید و خلاقانه برای ارتقای مهارت‌هایتان، رهبری بانفوذتر باشید.
وقتی می‌خواهید برای هفته‌تان برنامه‌ریزی کنید، نسبت به مسئولیت‌هایتان هوشیارتر باشید و با کمک نکات ۴-۱ برای استفاده از هر فرصت تلاش کنید.



منبع : سايت مردمان ( پورتال جوانان ايراني )

موضوعات مرتبط: مقالات علمی
[ یکشنبه پانزدهم اردیبهشت ۱۳۹۲ ] [ 10:30 ] [ محسن احمديان ]


چطور می توان به شک و تردید به خود و ترس از اشتباه کردن غلبه کرد؟ تردید به خود، درکنار انتقاد از خود، راه ما به سمت جاده پذیرش خود را مسدود خواهد کرد.


با غلبه بر شک و تردید و انتقاد نسبت به خود، خودآگاهی را در خود تقویت می کنیم.

نیروی تفکر منفی به روشنی در تردید ما نسبت به خود و ترس از اشتباه کردن دیده می شود. این تفکرات چنان حس ناراحتی در ما ایجاد می کند که باعث میشود تصور کنیم ایجاد تغییر موجب خجالت و پریشانی بیشتر می شود.

مسیر زندگی خوب و معقول ابزارهای زیادی برای تغییر در اختیار ما قرار می دهد.

این مقاله به چند سوال گیج کننده درمورد غلبه بر تردید به خود و ترس از اشتباه کردن می پردازد.

۵ راه ساده برای غلبه بر تردید به خود

همه ما هر روز با بمبارانی از فرصتهای مختلف برای انتخاب کردن روبه رو هستیم. بعضی از این تصمیمها را می توانیم بدون سوال کردن اتخاذ کنیم.

اما گاهی اوقات گرفتن تصمیمات پیچیده تر سخت است. عوامل بسیاری ممکن است در این فرایند تصمیم گیری دخیل شوند. گاهی اوقات یکی از این عوامل شک و تردید، مخصوصاً شک و تردید به خود، ترس است.

شک یک واکنش طبیعی بدن به هر موقعیت ناآشنا است. اما شک به خود مربوط به خودمان است. شک به خود ترس از اشتباه کردن است.

شک و تردید به خود ریشه در یادگیریهای قبلی ما دارد. هیچکدام از ما با این فکر یا آگاهی به دنیا نیامده ایم که،

«من می توانم این کارو انجام بدم»
یا
«من نمی توانم این کارو انجام بدم»

وقتی بزرگتر شدیم، موقع تصمیم گیری، اطلاعاتی از محیط و اطرافیانمان دریافت کردیم. بعضی از این اطلاعات کمک و تشویقمان می کرد و بعضی از آنها اینطور نبود.

اینجاست که حس شک به خود و ترس از اشتباه کردن از انتظارات آدمها از ما و گاهی حتی انتقادات آنها درمورد ما بخاطر اشتباهاتمان نمودار می شود.

واکنشهای اطرافیانمان کمکمان می کرد، هنور هم می کند و خودآگاهی ما را شکل داده و ارتقاء می بخشد و بخشی از آن شامل تواناییهای تصمیم گیری ما می شود.

همه تصمیماتی که می گیریم تصمیمات خوبی از آب درنمی آیند. همه ما گاهی در قضاوتهایمان دچار اشتباه می شویم. از نظر انسانی غیرممکن است که همیشه تصمیمات درست را بگیریم.

اطلاعاتی که در یادگیری مان مفید و تشویق کننده نبوده اند ریشه تردید و شک ما به خودمان هستند. خیلی از ما، تاحدودی بخاطر واکنشهای خارجی که در طول زندگیمان دریافت کرده ایم، از اشتباه کردن در تصمیماتمان واهمه داریم.

وقتی اجازه می دهیم ترس در تصمیم گیری مان دخالت کند، به خود شک کرده و تصمیم گیری برایمان سختتر می شود.
چنین طرز تفکری ما را در راه شکست قرار می دهد. اما راههایی برای به حداقل رساندن یا حتی از بین بردن این شک و تردید به خود وجود دارد.

۱. اولین تصمیمی که می گیرید باید این باشد که تردید به نفس و ترس خود را بشناسید و تشخیص دهید. باید آن را همان که هست بنامید نه چیزی دیگر.
بعنوان مثال وقتی درمورد یک تصمیم ترسی دارید یا برچسب «نمی توانم» به آن میزنید و احساس اضطراب و عصبی بودن دارید، آن ترس است.

۲. دوم، وقتی ترس و تردید به خود را شناختید، باید آن را اندازه گیری کنید. برای این کار از خود می پرسید:

«برای این تصمیم چقدر احساس ترس و شک به خود دارم؟»

تعیین سطح این تردید نفس به شما برای درک سنگینی موقعیت کمک می کند.

۳. همین تشخیص شک و تردید به خود، به شما برای کنار آمدن با آن کمک می کند، زیرا وقتی بفهمید چیست، می توانید راههای عملی برای برخورد با آن پیدا کنید.

۴. چهارم، به بدترین سناریو ممکنی که امکان دارد درنتیجه تصمیمتان اتفاق بیفتد، فکر کنید.

اغلب بدترین سناریو خجالت کشیدن و تحقیر شدن درصورت شکست تصمیممان است.

تصور کردن بدترین نتیجه ممکن به شما کمک می کند همه چیز را از دید بهتری ببینید و ترس و تردید خود را کاهش دهید. میفهمید که قدرت کنار آمدن و مقابله با این تصمیم درصورت اشتباه بودن را دارید.

۵. سپس، حمایت اطرافیانتان را جمع کنید و اطلاعاتی جمع آوری کنید که در برخورد با بدترین سناریو بتواند کمکتان کند. با پشتیبانی و اطلاعات برای مقابله با درکتان از تصمیم مجهزتر خواهید بود.

با برخورد با موقعیت متوجه می شوید، ترس و تردید به نفستان از هم می پاشد و می فهمید اگر بدترین حالت ممکن اتفاق افتاد، چطور باید برخورد کنید.

بیشتر تردیدها و ترسها نسبت به تصمیم گیری هایمان در ادراکات خیالی ما هستند.

وقتی با پشتیبانی و اطلاعات با این ادراکات روبه رو میشویم، احتمال شکست خوردن تصمیماتمان کمتر خواهد شد. تنها کاری که باید بکنید این است که با این ترس و تردید روبه رو شوید و برای مقابله با آن وارد عمل گردید.



منبع :‌سايت مردمان ( پورتال جوانان ايراني )


موضوعات مرتبط: مقالات علمی
[ چهارشنبه یازدهم اردیبهشت ۱۳۹۲ ] [ 11:44 ] [ محسن احمديان ]


نفرت، ناامیدی، ناراحتی، طرد شدگی، عصبانیت، حسادت، پریشانی، ضعف، شکست، دلسرد شدن، افسردگی، انتقام، آزردگی ، ….


شما هم فقط به این دلیل که یک نفر پشت سرتان حرف زده است، دچار این احساسات شده اید؟ وقت آن رسیده که همه آنها را کنار بگذارید. ما به شما میگوییم چرا دیگران پشت سرتان حرف میزنند و برای کنار آمدن با آن چه میتوانید بکنید.
چرا آدمها پشت سرتان حرف میزنند؟
۱) شما فردی موفق هستید

در بسیاری از موارد، آدمها وقتی پشت سرتان حرف میزنند که شما به چیزی رسیده باشید که آنها قدرت آن را نداشته باشند. پیشرفتهای حسادت آور است که معمولاً جرقه شروع غیبت پشت سر شما میشود. کسانیکه خیلی موفق باشند معمولاً محبور میشوند پوسته هنجارهای اجتماعی و فرهنگی را بشکنند. این واقعیت دلیل غیبت کردن دیگران پشت سر شما است، چه در مدرسه، چه دانشگاه و چه محل کار.

خواننده ای مشهور بنام X را در نظر بگیرید. نمیخواهیم بحث کنیم که او خواننده خوبی است یا  نه. اما مطمئناً همه شما میلیونها «من از X متنفرم»هایی که در فیسبوک هست را دیده اید. دلیل آن ممکن است این باشد که X  بسیاری از هنجارهای سنتی موسیقی را شکسته است.
۲) به جنبه های خوب زندگی شما حسادت می کنند

بگذارید باز مثال بزنیم. آقای X در کمتر از ۶ ماه وارد شرکت ABC شده، ترفیع گرفته و مدیر میشود. آقای Y و خانم Z از دو سال پیش در آن شرکت مشغول به کار بوده و مشتاقانه منتظر ترفیع گرفتن به همان مقام بوده اند. اما این تازه وارد، آقای X، از آنها جلو زده است. آقای Y و خانم Z همه روز مشغول حرف زدن پشت سر او هستند.

ترفیع گرفتن در محل کار فقط یک نمونه بود. واقعیت سخت زندگی این است که وقتی به چیزی که به دست آورده اید یا انجام داده اید حسادت کنند، شروع به حرف زدن پشت سرتان خواهند کرد.
۳) کار بهتری برای انجام دادن ندارند

حرف زدن دیگران پشت سرتان به این معنی است که واقعاً کار بهتر و مفیدتری برای انجام دادن ندارند. مطمئناً همه ما میخواهیم که زندگی مفیدتری داشته باشیم، بسیار پرمفهوم تر از غیبت کردن و حرف زدن پشت سر این و آن. این فقط نشانگر یک واقعیت است: آنها افرادی بیچاره و قابل ترحم هستند.
وقتی دیگران پشت سرتان حرف میزنند چه بکنید ؟
۱) هیچ کاری نکنید

یکی از اولین کارهایی که باید بفهمید و درک کنید این است که هیچ کاری از دستتان برنمی آید. ممکن است بتوانید یک نفر که پشت سرتان حرف زده است که خاموش کرده یا توجیه کنید اما اینکار را درمورد چند نفر در دنیا میخواهید انجام دهید؟ آیا میدانستید که آدمی مثل استیو جابز هم منتقدان زیادی داشته که از شیوه مدیریت و بازاریابی او و حتی شخصیتش خوششان نمی آمده؟ نکته ای که میخواهیم عنوان کنیم این است که علیرغم هر کاری که در زندگیتان میکنید و میزان موفقیتتان، همیشه آدمهایی هستند که مخالف شما باشند و برای پایین کشیدن شما ممکن است پشت سرتان حرف بزنند.
۲) بفهمید که آنها هیچ اهمیتی ندارند

آدمهایی که پشت سر شما حرف میزنند، در زندگیتان اهمیتی ندارند. اگر واقعاً آدمهای مهمی در زندگی شما بودند، طرف شما بودند، درست است؟ شادی و خوشبختی واقعی شما به پیشرفت و سلامت خود و عزیزانتان بستگی دارد. هر چه که دیگران میگویند، احساس می کنند یا انجام می دهند نباید بر خوشبختی و طرزفکر شما اثر بگذارد. قبل از اینکه دیر شود این مسئله را درک کنید.
۳) وقتی از آنها می گذرید، با اعتماد به نفس لبخند بزنید

بدترین ضربه به کسی که پشت سر شما حرف میزند این است که ببیند با اعتمادبه نفس کامل به آنها لبخند میزنید؛ لبخندی که میگوید «من میدانم که پشت سرم حرف میزنید اما برایم مهم نیست!» وقتی از کنارشان عبور میکنید، طوری راه بروید که انگار خوشبختترین آدم روی زمین هستید.
۴) به حرفهایشان بخندید

یکی دیگر از بدترین ضربه هایی که میتوانید به کسانی که پشت سرتان حرف میزنند وارد کنید، شادی و خوشبختی شماست. این واقعیت که این کار آنها اهمیتی برای شما نداشته و اذیتتان نکرده است به معنی شکست آنهاست.
۵) احساس قربانی شدن نکنید

همانطور که احتمالاً تا حالا متوجه شده اید، موقعیتی که دیگران پشت سرتان حرف میزنند به موفقیت شما در چیزی که توسط آنها مورد حسادت واقع شده بستگی دارد. این فقط به یک واقعیت منتهی میشود: از همان ابتدا شما پیروز میدان بوده اید. نقشتان را بعنوان برنده، بازی کنید، جشن بگیرید و از این واقعیت که حتماً ارزشمند بوده اید که درموردتان حرف میزنند، لذت ببرید.
۶) دستگاه پشتیانی خودتان را داشته باشید

بله، همه ما دوستان و همکارانی داریم که مراقب ما هستند. اگر شما اینطور نیستید، دلیلی برای ترسیدن وجود ندارد زیرا همه ما باید از جایی شروع کنیم، درست است؟ با محبت کردن به اطرافیانتان شروع کنید. هر روز برای مهربان بودن تلاش کنید. با این روش طرفدارانی برای خودتان درست خواهید کرد. داشتن یک سیستم پشتیبانی سالها طول میکشد، پس صبور باشید و هر روز را یک چالش جدید ببینید.
۷) برای رویارو شدن با آنها خوب برنامه ریزی کنید

واکنش بد در چنین موقعیتی کمکتان نخواهد کرد. فقط این واقعیت را ثابت خواهد کرد که از نظر ذهنی تحت تاثیر آن حرفها قرار گرفته اید. آرام باشید و از این مهمتر نشان دهید که شایعاتی که درموردتان شکل گرفته است هیچ اهمیتی برایتان ندارد. اگر لازم است در موقعیتی مثل این برخورد کنید، باید خوب برنامه ریزی کنید. با این افراد پشت درهای بسته صحبت کنید تا کس دیگری از ماجرا باخبر نشوید.
چشمتان را باز کنید

حتماً بسیاری از افراد سرشناس و موفق را می شناسید که مورد انتقاد قرار گرفته اند و توسط کسانی که پشت سرشان حرف میزده اند مورد استهزاء قرار گرفته اند.

آنها چه وجه اشتراکی دارند؟ درکنار این واقعیت که توسط میلیونها نفر مورد انتقاد قرار گرفته اند، در کار خودشان بسیار موفق بوده اند. همه این افراد به آرزوهایشان رسیده اند. اینکه چطور به آرزوهایشان دست یافته اند یا مسیر درستی را برای آن انتخاب کرده اند یا نه بحث دیگری است که در اینجا به آن نمیپردازیم. نکته مهم موفقیت آنهاست.
تنها راه موفقیت

نه، با دعوا کردن با هر یک نفری که پشت سرتان حرف میزند، موفق نخواهید شد. با احساس ناامیدی و منزوی شدن هم همینطور. تنها راه موفقیت، جلو رفتن و ادامه دادن راهتان علیرغم حرف دیگران است. تنها راه موفقیت همین است!

موضوعات مرتبط: مقالات علمی
[ شنبه هفتم اردیبهشت ۱۳۹۲ ] [ 11:29 ] [ محسن احمديان ]



یکی از رموز اصلی رهبری میل به اقرار و پذیرفتن مسئولیت اشتباهاتتان است. رهبران موفق حتی اگر ۱۰٪ مشکل بخاطر آنها باشد، این کار را انجام می‌دهند. آنها حتی اگر علت اشتباه یک مشتری بهانه گیر و سمج باشد باز هم مسئولیت آنرا به عهده میگیرند؛ حتی اگر موقعیت‌هایی فرای کنترل آنها موجب این اشتباه شده باشد.


رهبران موفق به این دلیل این کار را انجام می‌دهند چون درست‌ترین کار است. آنها فقط بخاطر ارتباطات اجتماعی این کار را نمی‌کنند. این کار را می‌کنند چون نتوانسته‌اند استانداردهای اخلاقی و عملکردی بالای خود را به جا آورند.

چندی پیش، طوفان شدیدی در غرب و شمال‌شرق آمریکا وزید که سفرهای هوایی را دچار مشکل کرد. هزاران پرواز کنسل شده یا به تاخیر افتادند. شرکت هوایی JetBlue بدترین وضعیت را داشت طوریکه حتی تا یازده ساعت مسافران را در هواپیما نگه داشته بود. مشتریان واقعاً خسته و اذیت شده بودند.

این باعث شد دیوید نیل‌من، بنیان‌گذار و رئیس شرکت هواپیمایی JetBlue، متن زیر را به منظور عذرخواهی بنویسد:

مسافران محترم پرواز JetBlue،

ما واقعاً شرمنده و خجالت‌زده هستیم. عمیقاً شرمساریم.

هفته گذشته  بدترین هفته کاری ما طی هفت سال گذشته بود. بعد از طوفان شدید در شمال‌شرق، پروازهای مشتریان عزیزمان با تاخیرهای بسیار طولانی همراه شد، بسیاری از پروازها لغو شد، بارها مفقود شده و مشکلات بسیار زیاد دیگری نیز اتفاق افتاد. این طوفان حرکت هواپیما را مختل کرده و از این مهمتر حرکت خلبان و مهمانداران JetBlue که به آن هواپیماها برای رساندنشان به فرودگاه‌هایی که در آن در خدمت شما باشند نیاز داشتند، را نیز دچار مشکل کرده بود. با پیش رو بودن تعطیلات، فرصت رزرو دوباره اندک بوده و زمان وقفه بسیار طولانی شده و این تلاش‌های ما برای ساماندهی اوضاع را بی‌اثر می‌کند.

مراتب شرمساری خود بخاطر اضطراب و خستگی شما و ناکارامدی کار خود را نمی‌توانیم در قالب کلمات بیان کنیم. این بیشتر به این دلیل ناراحت‌کننده است که JetBlue با وعده برگرداندن انسانیت به سفرهای هوایی و تجربه سفری شاد و راحت برای همه بنیان‌گذاری شده است. می‌دانیم که هفته گذشته قادر به برآوردن وعده خود نبودیم.

ما به شما مشتریان باارزش خود، تعهد داریم و به دنبال اقدامات اصلاحی فوری برای برگرداندن این اعتماد از دست رفته هستیم. برنامه جامعی تهیه کرده‌ایم که اطلاعات دقیق‌تر، ابزارها و منابع بیشتری را در اختیار کارمندانمان خواهد گذاشت که بتوانند مشکلات عملکردی را در آینده بهتر برطرف کنند.  ما مطمئن هستیم که JetBlue دوباره به شرکت هوایی مطمئن تبدیل خواهد شد و شما مشتریان عزیز باز به ما اعتماد خواهید کرد.

از اینها مهمتر، ما قوانین مربوط به حقوق مشتری‌های  JetBlue را نوشته‌ایم--این تعهد قانونی ما به شما برای رفع وقفه‌هایی است که پیش می‌آید.

شما شایسته بهتر از این هستید--بسیار بهتر از این. هیچ چیز مهمتر از برگرداندن اعتماد شما نیست و همه ما امیدواریم این فرصت را به ما بدهید که دوباره از شما پذیرایی کنیم و تجربه بهتری را در JetBlue برایتان جایگزین کنیم.

ارادتمند شما

دیوید نیل‌من

دقت کنید که اقای نیل‌من در عذرخواهی خود هفت کار انجام داده است:
1. او عذرخواهی کرده است. حتی احساس خجالت و شرمساری خود را نیز مطرح کرده است. اما سعی نکرد که بد بودن آب و هوا را مقصر بشناسد. او تمام تقصیر را به طور کامل به گردن گرفت.
2. او با مشتریان خود همدلی کرد. او دقیقاً مشکلاتی که از دید مشتریان ایجاد شده بود را بین کرد. آنها «تاخیرهای غیرقابل‌قبول، لغو پرواز، گم شدن بارها» ، از این قبیل را تجربه کرده بودند. سپس بعد از توضیح مشکلات به وجود آمده، او این را تکرار می‌کند. به «اضطراب و خستگی مشریان و ناکارامدی کار خودشان» اشاره می‌کند.
3. توضیح می‌دهد که چرا آن مشکلات ایجاد شدند. اینها را بعنوان بهانه عنوان نمی‌کند، بلکه می‌خواهد کمک کند بفهمیم پشت صحنه آن اتفاقات چه رخ داده بوده است،
4. او آن اتفاق را به ماموریت خودشان مرتبط می‌کند. « JetBlue با وعده برگرداندن انسانیت به سفرهای هوایی و تجربه سفری شاد و راحت برای همه بنیان‌گذاری شده است.» او تایید می‌کند که نتوانسته‌اند وعده خود را عملی سازند.
5. تعهد خود به مشتریانش را تکرار می‌کند. از همین جا باید شروع شود. حق همیشه با مشتری است. هیچوقت نمی‌توانید شرکت بزرگ و موفقی را با ایجاد تجربیات بد در ذهن مشتریان بسازید.
6. توضیح می‌دهد که چطور می‌خواهد مشکل را برطرف کند. جزئیات غیرضروری زیادی را مطرح نمی‌کند، اما استاندارد را در قالب حقوق مشتری بیان می‌کند. حرف‌های او ضبط می‌شود و این شجاعت زیادی می‌خواهد. این حس به شما دست می‌دهد که کاملاً در حرف‌های خود جدی است.
7. میل خود به برگرداندن اعتماد مشتریانش را ابراز می‌کند. این دقیقاً نکته مهم کار است. وقتی مشتریان تجربه بدی داشته‌اند، اعتماد آنها خدشه‌دار شده است. برای ساخت اعتماد دوباره نیاز به تجربیات خوب دیگر است.

وقتی من خواندن این نامه را تمام کردم، واقعاً آماده بودم که یک بلیط از پرواز JetBlue رزرو کنم.  مطمئناً من اشتباهات زیادی را در شرکت مرتکب شده بودم، همینطور شرکتم. این نامه من را تشویق کرد که شانس دوباره‌ای به آنها بدهم.

این دقیقاً آن فرهنگی است که باید در شرکت خودتان ایجاد کنید. باید بتوانید مسئولیت کاستی‌ها و اشتباهاتتان را بپذیرید اشتباهاتتان را قبول کرده و عذرخواهی کنید. مطمئن باشید که با این روش هیچوقت دچار مشکل نخواهید شد.

آخرین باری که دیدید کسی مسئولیت اشتباهش را گردن کرفت کی بود؟ چه تاثیری روی شما گذاشت؟ ما را با نظراتتان خوشحال کنید.



منبع : سايت مردمان ( پورتال جوانان ايراني )

موضوعات مرتبط: مقالات علمی
[ شنبه سی و یکم فروردین ۱۳۹۲ ] [ 13:5 ] [ محسن احمديان ]


شروع گفتگو برای خیلی‌ها کار سختی است. برای اینکه یک مکالمه را راحت‌تر شروع کنید، توصیه‌هایی برایتان داریم:


۱) لبخند بزنید. می‌دانیم کار آسانی است اما لبخند قدرت فوق‌العاده‌ای دارد. وقتی غریبه‌ای به سمتمان می‌آید، ذهن ما از سیگنال‌های غیرکلامی مثل حالات چهره برای تحلیل اینکه فرد تهدیدی محسوب می‌شود یا خیر استفاده می‌کند. لبخند نشان می‌دهد که شما فردی بی‌خطر و صمیمی برای برقراری ارتباط هستید. این تکنیک غیرکلامی را دفعه بعدی که می‌خواهید به فردی غریبه برای شروع یک گفتگو نزدیک شوید تمرین کنید و مطمئن باشید نتیجه خواهید گرفت.۲) سوالات باز بپرسید. اگر نمی‌دانید سوالات باز چه سوالاتی هستند، باید بگوییم که این سوالات نیازمند پاسخی فراتر از بله یا خیر هستند. این سوالات حتی روی افراد خجالتی را هم باز می‌کند. برعکس سوالات بسته بله یا خیر، خیلی زودتر از آنچه متوجه شوید مکالمه را تمام می‌کند.
می‌توانید با فکر کردن به فضایی که طرف‌مقابلتان برای پاسخگویی به سوالتان دارد، سوالات باز خوبی بپرسید. سوالاتتان را با «چه» شروع کنید و خواهید دید که طرفتان خیلی راحت قادر به پاسخگویی خواهد بود. سوالاتی مثل: «چه چیز باعث شده اینجا بیایی؟» یا «از چه چیز این مهمانی تا اینجا خوشت آمده؟»
۳) شوخ‌ طبع باشید. قرار نیست کمدین شوید اما کمی شوخ‌طبعی جادوی هر مکالمه‌ای است. شوخ‌طبعی خیلی سریع شما را به فرد مقابل نزدیک می‌کند.
طنز مسئله‌ای ذهنی است اما کمک می‌کند که بدانید بیشتر طنزها در مکالمات اصلاً خنده‌دار نیستند. ببینید شما و بقیه آدمها به چه چیزهایی می‌خندید تا متوجه شوید که بیشتر آن چیزها اصلاً خنده‌دار نیست. اما چطور؟
ما بیشتر به خاطر خالی کردن فشار در مکالمات می‌خندیم. طنز یا شوخ‌طبعی یک احساس نیست بلکه روشی برای خالی کردن احساس است. ببینید چه چیزهایی برای شما خنده‌آور است، از آنها درس بگیرید و آن را تکرار کنید.
۴) موجبات راحتی افراد را فراهم کنید. لبخند شما، سوالات بازتان و شوخ‌طبعی‌تان  موجب راحتی فرد مقابل خواهد شد اما از این نکته چهارم برای نظم بخشیدن به سه نکته قبل استفاده کنید. با قصد فراهم کردن راحتی افراد وارد مکالمه شدن حس صمیمیتی در شما ایجاد خواهد کرد که برای دیگران خوشایند خواهد بود. توضیح آن کمی دشوار است اما هر چه از دستتان برمی‌آید برای از بین بردن ناراحتی افراد انجام دهید.

اگر به نظرتان می‌رسد که وقتی به کسی نزدیک شدید، احساس ناراحتی را در آن فرد ایجاد کرده‌اید، اصلاً نباید آن را نادیده بگیرید. آن را موضوعی برای شروع رابطه بدانید. درمورد آن نظر بدهید و از فرد مقابل سوال کنید که برای راحت‌تر کردن او چه کاری از دستتان برمی‌آید.

اینکه فقط به آن موضوع اشاره کنید ممکن است اوضاع را بدتر کند به جای اینکه مشکل را برطرف کند.

اگر با یک لبخند شروع کنید، یک سوال باز بپرسید، یک چیز خنده‌دار بگویید و موجبات راحتی طرف‌مقابلتان را فراهم کنید، از تاثیری که مهارت‌های اجتماعی‌تان بر فرد مقابلتان می‌گذارد متعجب خواهید شد.

بااینکه شروع یک مکالمه برای خیلی‌ها سخت است اما خوشبختانه می‌توانید برای این کار کمی جادو به کار ببرید. این توصیه‌ها کمکتان می‌کند گفتگوی موردنظرتان را بدون هیچ مشکلی آغاز کنید.



منبع : سايت مردمان ( پورتال جوانان ايراني )

موضوعات مرتبط: مقالات علمی
[ پنجشنبه بیست و نهم فروردین ۱۳۹۲ ] [ 12:55 ] [ محسن احمديان ]




يک روز، زنی با یک مجله در دست پیش شوهرش می‌آید و می‌گوید، «عزیزم، این مقاله فوق‌العاده است. یک فعالیتی را توضیح می‌دهد که هر دوی ما می‌توانیم برای بهتر کردنواجمان آن را انجام دهیم. موافقی امتحانش کنیم؟»

همسرش می‌گوید، «حتماً!»

زن توضیح می‌دهد، «این مقاله می‌گوید که یک روز هر کدام از ما یک لیست جداگانه از چیزهایی درمورد همدیگر که دوست داریم تغییر دهیم تهیه کنیم. چیزهایی که اذیتمان می‌کنند، اشکالات کوچک و از این قبیل. و بعد فردای آن روز این لیست را به همدیگر بدهیم، موافقی؟»

شوهر لبخند زده می‌گوید، «موافقم!»

آن روز مرد کاغذی برداشته و در اتاق نشیمن نشست. زن به اتاق خواب رفت و همان کار را کرد.

روز بعد، سر میز صبحانه، زن گفت، «شروع کنیم؟ اشکالی ندارد اگر من اول شروع کنم؟»

مرد گفت، «شروع کن.»

زن سه ورق درآورد. لیست بلندبالایی بود. شروع به خواندن لیستش کرد. «عزیزم اصلاً دوست ندارم وقتی…» و همینطور لیست را که از کارهای کوچکی درمورد همسرش که او را اذیت می‌کرد تشکیل شده بود، ادامه داد.

مرد احساس کرد خنجری به قلبش وارد شده است. زن متوجه این قضیه شد و پرسید، «دوست داری ادامه بدم؟»

مرد گفت، «اشکالی ندارد، ادامه بده، می‌تونم تحمل کنم.»

زن به خواندن ادامه داد.

آخر کار زن گفت، «خوب تمام شد. حالا تو شروع کن.»

مرد ورقی را از جیبش درآورد و گفت، «دیروز از خودم پرسیدم دوست دارم چه تغییراتی در تو ایجاد کنم. هر چقدر فکر کردم، حتی یک چیز به ذهنم نرسید.» بعد کاغذ که سفیدِ سفید بود را به همسرش نشان داد. بعد ادامه داد، «چون به نظر من تو در نقص‌هایت کاملاً بی‌نقصی. من تو را آنطور که هستی قبول کرده‌ام--با همه نقاط مثبت و منفی که داری. من کل این مجموعه را دوست دارم. تو آدم فوق‌العاده‌ای هستی و من واقعاً عاشقتم.»

زن ناراحت شد. سه ورق کاغذ را در دستانش مچاله کرد و محکم خود را به آغوش همسرش انداخت.

ما به این دلیل دوست داریم آدمها را تغییر دهیم، که دوستشان داریم. اما گاهی‌اوقات، انگیزه‌های ما خالص نیستند. گاهی وقت‌ها از روی خجالت دوست داریم که عزیزانمان را تغییر دهیم. از اینکه دیگران درمورد فرزندان، همسر، خواهر و برادرها و والدینمان چه می‌گویند، خجالت می‌کشیم. یک دلیل دیگر برای میل ما به تغییر آدمها این است که دچار بیماری مقایسه کردن هستیم. ازدواج کردن مثل رفتن به رستوران است؛ وقتی غذایتان را سفارش می‌دهید، می‌فهمید که میز بغلی هم چه غذایی سفارش داده است و یکدفعه از چیزی که سفارش داده بودید، پشیمان می‌شوید. این میل به مقایسه کردن، مایه بدبختی‌ بسیاری از زندگی‌های زناشویی است. اگر همیشه هیکل همسرتان را با جنیفرلوپز مقایسه کنید، مطمئناً او قادر به رقابت با آن نخواهد بود. یا اگر درآمد شوهرتان را با بیل‌گیتس مقایسه کنید، او هم توان رقابت نخواهد داشت. خیلی وقت‌ها، حتی همسرانمان را با کسی مقایسه می‌کنیم که اصلاً وجود ندارد. مثلاً درمورد یک ستاره هالیوودی خیالپردازی می‌کنیم که اصلاً واقعی نیست. چون همه نقص‌ها و عیب و ایرادهای آنها با فتوشاپ از بین می‌رود.

قبل از اینکه ازدواج کنید، برای ارزیابی همسر آینده‌تان باید خیلی دقیق باشید. همه چیز را بررسی کنید. ارزش‌ها، پیشینه، اولویت‌ها، واکنش‌ها، اعتقادات، همه چیز. اما وقتی ازدواج کردید، دیگر دست از ارزیابی کردن بردارید، از انتقاد کردن دست بکشید. دیگر وقت درست کردن طرف مقابل تمام شده است. باید بتوانید او را همانطور که هست تحسین کنید. از پشت میز قضاوت بیرون بیایید و حس نقاشی را پیدا کنید که می‌خواهد تصویری زیبا را نقاشی کند. یک هنرمند همه چیز را همانطور که هست قبول می‌کند. وقتی فرد مقابل را بپذیرید و تحسینش کنید، یک معجزه اتفاق می‌افتد: فرد مقابل یاد می‌گیرد خود را بپذیرد و درنتیجه زخم روی دلش التیام یافته و تغییرها شروع می‌شود.

چه چیزهایی را دوست دارید و چه چیزهایی را دوست ندارید؟ ممکن است یک چیز را هم دوست داشته باشید و هم نداشته باشید. مثلاً تلفن‌همراهتان. چرا دوستش دارید؟ چون هر زمان که خواستید می‌توانید به کسانیکه در دفترچه آن ذخیره هستند زنگ بزنید، مثل وقت‌هایی که مثلاً در خیابان پنچر شده‌اید، یا به دعا نیاز دارید یا هر چیز دیگر. چرا ممکن است دوستش نداشته باشید؟ اینکه آن تعداد آدم هم بتوانند هر زمان که دوست دارند به شما زنگ بزنند، حتی وقت‌هایی که دوست دارید استراحت کنید و برای خودتان وقت بگذرانید. خنده‌دار است اما درمورد روابط هم همینطور است.

چرا عاشق شدید؟ شوکه نشوید، اما همان چیزی که باعث شد عاشق یک نفر شوید، سال‌های بعد روی اعصابتان خواهد بود. شوخی نمی‌کنیم. اگر به این دلیل عاشق همسرتان شدید که وقتی در مهمانی او را دیدید بسیار خوش‌مشرب و بشاش به نظر می‌رسید، سال‌های بعد ملتمسانه دوست دارید زیپ دهان او را بکشید که دست از حرف زدن بردارد. اگر به این دلیل عاشق شوهرتان شدید که ساکت، قوی و جدی بود، امروز دوست دارید بخاطر سرد بودنش خفه‌اش کنید. اگر بخاطر زیبایی بی‌نظیرش عاشق همسرتان شدید، امروز وقتی مجبور می‌شوید سه ساعت در ماشین بنشینید تا برای بیرون رفتن آماده شود دوست دارید تک تک موهایتان را بکنید. یادتان باشد، هر نقطه قوتی یک ضعف دارد.

باز هم نکته‌مان را تکرار می‌کنیم: اگر می‌خواهید ازدواجی شاد و آرام داشته باشید، باید دست از اصلاح کردن همسرتان بردارید و شروع به تحسین کردنش کنید.

اینکه باید از اصلاح کردن همسرتان دست بردارید دو دلیل دارد:

اول اینکه نمی توانید.

دوم اینکه آدمها مثل خانه‌های قدیمی می‌مانند. اگر یک جای آنها درست شود، یک چیز دیگر در آنها خراب می‌شود.

یادتان باشد، هیچوقت نمی‌توانید کسی را درست کنید چون اصلاح کردن دیگران یک کار درونی است. هیچوقت از بیرون نمی‌توان به آن اجبار کرد. باید دیگران را تحسین و راهنمایی کنید. باید به آنها آموزش دهید. اما نباید اجبار کنید. تنها کاری که باید بکنید این است که همسرتان را دوست داشته باشید و به او برای اصلاح خودش فضا بدهید.


منبع : سايت مردمان ( پورتال جوانان ايراني )

موضوعات مرتبط: مقالات علمی
[ جمعه بیست و سوم فروردین ۱۳۹۲ ] [ 10:30 ] [ محسن احمديان ]




تصور می‌کنیم که وقتی چند روز پیش علی درمقابل همسرش سارا در یک مهمانی تولد  تسلیم شد ، می‌خواست اوضاع را آرام نگه دارد. دختر سه ساله آنها، دلسا، داشت با شادی اینطرف و آنطرف می‌پرید که یکدفعه به یک دختربچه دیگر برخورد کرد.

دختربچه بزرگتر زمین خورد اما دلسا با سرعت به سمت در آمد که پدرش آنجا با آغوش باز منتظرش بود. وقتی سارا که با یکی از دوستان مشغول صحبت بود دخترش دلسا را در آغوش علی دید، به سرعت به آنطرف رفت.

«اونو بده به من!»

«گفتم بدش به من، منو میخواد!»

علی طوری نگاه کرد انگار که می‌خواست چیز دیگری بگوید اما دلسا را به سارا تحویل داد و آنجا بود که دلسا شروع به گریه کرد.

چنین برخوردی تنها نشانه یک طلاق عاطفی بین دو طرف است.

طلاق عاطفی حتی باوجود انکار ما اتفاق می‌افتد و می‌تواند یک وضعیت جایگزین برای فلسفه آشنای ازدواج باشد:

ما بخاطر بچه‌ها با هم مانده‌ایم.

نمی‌توان گفت چه تعداد زوج این اعتقاد را دارند.

تحقیقات مختلفی درمورد تاثیرات طلاق انجام گرفته است و واقعیت این است که متغیرهای مختلفی وجود دارد--مسائل و مشکلات زناشویی مختلف، طریقه ارتباط برقرار کردن زوج با فرزندانشان، سن بچه‌ها و از این قبیل--که ارزیابی تاثیر طلاق را دشوار می‌کند.

اما اگر درون خودمان را جستجو کنیم، خیلی از ما در عمق وجودمان نگران این هستیم که طلاق تاثیر شدیداً مخربی بر فرزندانمان، مخصوصاً بچه‌های کوچکتر، بگذارد و به همین علت تصور می‌کنیم که با هم ماندمان بهتر است.

اما اینکه فقط ازدواجمان را حفظ کنیم به این معنی نیست که طلاق نگرفته‌ایم.

فقط اینکه رسماً و قانوناً ازدواجمان را باطل نکرده‌ایم به این معنی نیست که طلاق نگرفته‌ایم.

طلاق عاطفی می‌تواند تدریجی باشد یا ناگهانی اتفاق بیفتد. در هر دو حالت، یک ابزار فاصله است که به اندازه طلاق برای بچه‌هایمان، خودمان و رابطه‌مان به عنوان پدر و مادر مضر است.

چرا؟ چون وقتی طلاق می‌گیریم، مطابق با احساساتمان (یا احساسات همسرمان) رفتار می‌کنیم. این یعنی بین احساس و عمل ما ارتباط وجود دارد.

ممکن است آسیب‌هایی هم با طلاق برای بچه‌ها وجود داشته باشد--برحسب اینکه چطور درمورد همسر قبلی خود با آنها صحبت می‌کنیم، اینکه آنها را واسطه قرار می‌دهیم، اینکه چطور بعد از طلاق نقش هم پدر و هم مادر را برایشان ایفا می‌کنیم--اما حداقل تظاهر نمی‌کنیم که اوضاع رضایت‌بخش است درحالیکه نیست و تصور نمی‌کنیم که چون ازدواجمان را حفظ کرده‌ایم و طلاق نگرفته‌ایم، رابطه و فرزندانمان هیچ مشکلی ندارند.

درمقابل، طلاق عاطفی از یک حقیقت سطحی محافظت می‌کند--ازدواج ما دست‌نخورده می‌ماند زیرا هنوز متاهل هستیم--درحالیکه بر یک حقیقت عمیق‌تر تاکید می‌کند--خودداری و عدم ارتباط عوامل اصلی رابطه ما هستند. مطمئن باشید که این حقیقت بر فرزندانتان تاثیر می‌گذارد!

طلاق عاطفی می‌تواند به شکل‌های مختلف زیر باشد:

- مقاومت دربرابر حرف زدن درمورد موضوعات حساس با همسرمان
- گرفتن تصمیماتی که می‌دانیم موجب ناراحتی همسرمان می‌شود
- در میان نگذاشتن اهداف و آرزوها با همسرمان، معمولاً برای جلوگیری از انتقاد، عدم پشتیبانی یا بی‌احترامی از جانب او
- نادیده گرفتن یا تحقیر نظرات و تلاش‌های همسرمان
- استفاده از دوستان یا همکاران برای گرفتن مشورت‌هایی که سابقاً با همسرمان در میان می‌گذاشتیم
- خیالپردازی درمورد زمانی که از همسرمان جدا شویم
- ایجاد یا کشف دلایل دیگر برای ماندن در محل‌کار به جای گشتن به دنبال دلایلی برای زودتر به خانه رفتن
- روی آوردن به فرزندانمان برای پشتیبانی و محبت به جای همسرمان
- اصرار ورزیدن بر اینکه وقتی برای گذراندن با همسرمان نداریم، معمولاً به دلیل خواسته‌های واقعی یا تخیلی فرزندانمان

اگر حتی یکی از مواردی که در بالا ذکر شد، درمورد شما صدق می‌کند، از خودتان سوال کنید:

چه الگوی رابطه‌ای را دوست دارم به فرزندانم نشان دهم؟
آرزوی چه نوع رابطه‌ای را دارم؟
برای اینکه رابطه‌ای که من و فرزندانم مستحق آن هستیم را داشته باشیم، چه کارهایی حاضرم انجام دهم؟

بااینکه شدیداً باور دارم که با هم ماندن بخاطر بچه‌ها--یا صرف با هم ماندن--تلاش ارزشمند زوج‌هاست اما همه ما باید مراقب باشیم که طلاق رسمی را با طلاق عاطفی طاق نزنیم.

همه ما سزاوار روابطی کامل و رضایت‌بخش با همسر و فرزندانمان هستیم. بخاطر همین دوباره می‌پرسیم:

برای اینکه رابطه‌ای که شما و فرزندانتان مستحق آن هستید را داشته باشید، چه کارهایی حاضرید انجام دهید؟

هیچ پاسخ مشخصی برای این سوال وجود ندارد اما امیدواریم پاسخی را پیدا کنید که به شما برای مطابق کردن احساساتتان با رفتارهایتان کمک کند.


منبع : سايت مردمان ( پورتال جوانان ايراني )

موضوعات مرتبط: مقالات علمی
[ چهارشنبه بیست و یکم فروردین ۱۳۹۲ ] [ 10:20 ] [ محسن احمديان ]



خیلی از ما برای ارتقا بخشیدن به شخصیتمان تلاش زیادی می‌کنیم. دوست داریم همه  ظاهر و لباس پوشیدنمان را تحسین کنند. به همین دلیل است که خیلی‌ها پول زیادی را صرف رفتن به سالن‌های آرایشی و کلینیک‌های پوست و مو می‌کنند. شما دوست دارید دیگران را با طرزتفکر و طرز برقراری ارتباطیتان با آنها تحت‌تاثیر قرار دهید. بنابراین آنهایی که در روابط خود و مهارت‌های ارتباطی‌شان اعتمادبه‌نفس لازم را ندارند، برای بهتر شدن در آن و برقراری رابطه اجتماعی با دیگران تلاش زیادی می‌کنند.

خیلی از ما بی‌اندازه نگران احساس دیگران نسبت به خودمان و اینکه درمورد شخصیتمان چه می‌گویند هستیم. در ارتقای شخصیتمان، جنبه‌های مختلفی از شخصیت انسانی وجود دارد که می‌توانیم روی آنها تمرکز کنیم. گفته می‌شود که یک شخصیت تاثیرگذار و بانفوذ از مجموعه‌ای از ویژگی‌های ذهنی، فیزیکی، احساسی، معنوی و سلامت‌عمومی تشکیل می‌شود.

1) از نظر ظاهری جذاب باشید

خصوصیات ظاهری ما یکی از جنبه‌های شخصیت ماست. به این دلیل که ظاهر ما می‌تواند تا حد زیادی نشان دهنده شخصیت درونی ما باشد. معمولاً با کمک ظاهر بیرونی است که می‌توانید در ابتدا روی دیگران تاثیر بگذارید. برای بهبود شخصیتتان، باید مطمئن شوید که ظاهرتان با طرز لباس پوشیدن، آرایش کردن، مدل مو و ... به اندازه کافی جذاب باشد. لزوماً به این معنی نیست که باید لباس‌های خیلی زرق و برق‌دار بپوشید یا موهایتان را تابلو درست کنید که نظر دیگران را جلب کنید. معنای آن این است که باید برحسب موقعیتی که می‌خواهید در آن ظاهر شوید، تمیز، مرتب، خوش‌فرم، و خوش‌لباس باشید.

2) همه به کسانیکه مرتب و خوش‌لباس هستند جذب می‌شوند.
وقتی می‌خواهید از خانه خارج شوید، مطمئن شوید که موهایتان را به خوبی شانه زده باشید و ناخن‌هایتان مرتب باشد. هر روز دوش بگیرید تا همیشه شاداب به نظر برسید. قبل از بیرون آمدن از در، دوباره به خودتان در آینه نگاه کنید تا چیزی را از قلم نینداخته باشید. با سالم نگه داشتن بدنتان باید از آن مراقبت کنید. ورزش منظم باعث می‌شود از نظر جسمی فعال بمانید.

3) گستره دانش و اطلاعاتتان را افزایش دهید

برخوردهای روزانه ما با موقعیت‌های مختلف و انواع مختلف آدمها عوامل مهمی در شکل‌گیری شخصیت ما هستند. باید تا می‌توانید تجربه کسب کنید. از طریق این تجربیات است که می‌فهمیم واقعاً که هستیم و در برخورد با موقعیت‌های غیرآشنا چطور رفتار می‌کنیم.

4) برای یاد گرفتن چیزهای جدید تردید نکنید. اینکار افق دید شما را گسترده‌تر کرده و مهارت‌های کشف‌نشده‌ای را در شما تقویت می‌کند. به محیط‌اطرافتان علاقه‌مند شوید و به همه چیز توجه کنید.

5) به آدم‌ها علاقه نشان دهید و بفهمید که چه خواسته‌هایی دارند.
 
اولویت‌ها، علایق، اعتقادات و رفتارهای آنها را کشف کنید. در مراسم‌های اجتماعی و گردهمایی‌ها شرکت کنید تا بتوانید با افراد جدیدی آشنا شوید. زیاد مسافرت کنید. مسافرت کردن اطلاعات و تجربه شما را به شدت بالا می‌برد.

6) رفتار و شخصیتی دوست‌داشتنی داشته باشید

اگر می‌خواهید کاری کنید که دیگران دوستتان داشته باشند، باید اول یاد بگیرید خودتان را دوست داشته باشید و دوست‌داشتنی باشید. وقتی شخصیتی خوب برای خود ایجاد کردید، آدمها خیلی راحت تحسینتان کرده و دوستتان خواهند داشت. به چیزهایی درمورد خودتان که دوست دارید و دوست ندارید فکر کنید. نقاط مثبت و منفی خود را یادداشت کنید. رفتار و منشی برای خود ایجاد کنید که دیگران را تحت‌تاثیر قرار دهد. در ایجاد شخصیتتان بسیار بیشتر از ظاهرتان تاثیر‌گذار خواهد بود.

خیلی مهم است که یاد بگیرید ضعف‌ها و نقص‌هایتان را بپذیرید و برای اصلاح آنها تلاش کنید. هیچوقت به خودتان نگویید که همین است که هستید و نمی‌توانید کاری برای درست کردن عیب‌هایتان بکنید. همیشه برای تغییر فرصت هست.


منبع : سايت مردمان ( پورتال جوانان ايراني )


موضوعات مرتبط: مقالات علمی
[ دوشنبه نوزدهم فروردین ۱۳۹۲ ] [ 10:11 ] [ محسن احمديان ]



«اگر یاد بگیریم دلمان را باز کنیم، هر کسی، حتی آنهایی که دیوانه‌مان می‌کنند، می‌توانند معلم ما باشند.» ــــ پما چادرون (Pema Chodron)


هر فردی که می‌بینید چیز خاصی برای ارائه به شما دارد--البته به شرط اینکه برای گرفتن دستتان باز باشد.

هر برخورد با نشان دادن چیزهایی درمورد خودتان که قبول می‌کنید و قبول نمی‌کنید، هدیه خودآگاهی عظیم‌تری را برایتان به همراه خواهد داشت. یک نگاه صادقانه به شما نشان می‌دهد که واکنش‌های شما نسبت به دیگران، اطلاعات بیشتری درمورد خودتان به شما می‌دهد.

هیچوقت نمی‌توانید با قطعیت بدانید که چه چیز به دیگران انگیزه می‌دهد. اما می‌توانید چیزهایی در خودتان که می‌پذیرید یا قضاوتشان می‌کنید را دریابید.

بعنوان مثال، اگر کسی نظری درموردتان می‌دهد که درمورد چیزی است که خودتان هم در خودتان انتقاد می‌کنید، ممکن است آسیب ببینید. اما اگر خودتان درمورد آن اظهارنظر خودتان را نقد نکنید، ممکن است اصلاً ناراحتتان نکند.

واکنش ما به اظهارنظرهای دیگران همیشه به قضاوت شخصی ما از خودمان و احساس کمبود یا قدرت شخصی‌مان بستگی دارد، نه فرد مقابل.

اکثر قضاوت‌های دیگران از یکی از سه علت زیر ریشه می‌گیرد:

۱. آن رفتار و خصوصیت‌تان برای خودتان هم قابل تحمل نیست.

بعنوان مثال، ممکن است خجالتی باشید و با فردی بسیار اجتماعی برخورد کنید. قضاوت شما چیزی شبیه به این خواهد بود: چقدر خودنما، خیلی پرسروصدا و آزاردهنده است. چون خودتان نمی‌توانید آنطور رفتار کنید، به کسی که اینطور هست کینه می‌ورزید.

این نوع قضاوت مشخص می‌کند که شما به طور کامل خودتان را بروز نمی‌دهید و درنتیجه از کسانیکه اینکار را می‌کنند نفرت دارید، حتی اگر اینکار غیرعمدی باشد.

آگاه شدن از واقعیت این واکنش و تلاش برای ابراز احساساتتان باعث می‌شود بسیار بهتر خود را بروز دهید.

۲. شما همان رفتار را نشان می‌دهید و از آن آگاهی ندارید، به همین علت وقتی آن را در کسی می‌بینید دوست ندارید.

همه ما با این وضعیت روبه‌رو شده‌ایم. یک نفر درمورد یکی از دوستان یا آشنایان شکایت می‌کند و شما با خودتان فکر می‌کنید، «خنده‌دار است، اون خودش همین رفتاری که فکر می‌کنه اشتباهه رو انجام میده!».

نگاهی صادقانه به خودتان بیندازید شاید خیلی از خصوصیاتی که در دیگران دوست ندارید، در خودتان باشد. اگر اینطور بود ممکن است باعث تعجبتان شود و به این ترتیب خود را بهتر پذیرفته و احساس درک و دلسوزی بیشتری نسبت به دیگران پیدا خواهید کرد.

۳. فردی حسود هستید و به همین دلیل به داشته های دیگران حسد می ورزید و آنها را قضاوت می‌کنید.

کسیکه در زمینه‌ای به موفقیت رسیده باشد ممکن است شما را یاد عدم موفقیت خودتان در آن زمینه بیندازد. به موفقیت بالاتر او حسادت کرده و بعد سعی می‌کنید اشکالی در او پیدا کنید تا حس کمبود خودتان را جبران کنید.

ازآنجاکه الگوگیری انگیزه‌ بسیار قوی‌تری است تا رقابت، اگر سعی کنید به جای اینکه وقتتان را برای پیدا کردن عیب و ایراد در آن فرد تلف کنید، آن فرد را الگوی خود قرار دهید، موفق‌تر خواهید بود.

بیشتر قضاوت‌ها و انتقاداتی که از دیگران می‌کنیم، استراتژی‌های ذهن برای جلوگیری از  بروز احساسات ناراحت‌کننده است. اما اگر ندانید این احساسات از کجا ناشی می‌شوند، ممکن است موجب ناراحتی بسیار بیشتر شود.

آگاه شدن از ذات این انتقادها به این معنی نیست که دیگر هیچ اولویتی ندارید، هنوز هم ممکن است متوجه برخی رفتارهای خاص که برایتان نامطلوب است، بشوید.

اما با درک درست و کمی تلاش، بصیرت و تمایز گذاشتن جای قضاوت و انتقاد را می‌گیرد و باعث می‌شود برای دیگران احساس دلسوزی و شفقت کنید، حتی اگر علاقه چندانی به آن رفتار نداشته باشید.

حداقل آن این است که بی‌تفاوت خواهید بود.

بصیرت، آگاهی و درک بدون واکنش احساسی است. قضاوت‌هایی که موجب واکنش‌های احساسی می‌شوند کلید راهنما برای کمک به شما برای پیدا کردن بینش فردی است.

وقتی به جای قضاوت کردن دیگران، اعتقادات و تصورات آنها را کشف کنید، دری برای گستردن خودآگاهی و پذیرش خود باز خواهید کرد.

به جای اینکه اسیر دام نفس برای قضاوت دیگران شوید، اجازه بدهید واکنش‌ها و قضاوت‌هایتان برای دست یافتن به خودآگاهی بیشتر کمکتان کند و بنابرآن به خوشبختی و موفقیت بیشتری دست خواهید یافت.

وقتی از قضاوت خود از دیگران بعنوان آینه‌ای برای نشان دادن عملکرد ذهنتان استفاده کنید، انعکاس هر فرد می‌تواند هدیه‌ای ارزشمند برایتان باشد و هر فردی که با او برخورد می‌کنید را به معلمی برایتان تبدیل خواهد کرد.


منبع : سايت مردمان ( پورتال جوانان ايراني )

موضوعات مرتبط: مقالات علمی
[ شنبه هفدهم فروردین ۱۳۹۲ ] [ 11:30 ] [ محسن احمديان ]



رقابت سالم در برنامه سلامت سازمان‌ها، رویکردی ضروری نه تنها برای سالم نگه داشتن نیروی کار بلکه برای بالا بردن بازده کار می‌باشد. برنامه سلامت سازمان چیزی است که از نیروی کار شرکت سرچشمه می‌گیرد. این وظیفه کارمندان است که سلامت سازمان را حفظ کرده و رویکردی مثبت داشته باشند. این برنامه، موفقیت زیادی به همراه خواهد داشت و اخلاقیات و منابع انسانی سازمان ترقی خواهد کرد. سلامت عمومی آنها تقویت شده و درنتیجه آن کارمندان با نهایت تلاش خود به کار ادامه می‌دهند.


چه باید بکنید؟

بعد از مدتی کوتاه، برای پرانگیزه و علاقه‌مند نگه داشتن کارمندان، برنامه سلامت نیاز به تقویت و  بازسازی دارد. درصورتیکه سازمان به بخش‌ها و گروه‌های مختلف تقسیم شده باشد، یک راه مورد تایید برای حفظ جذابیت برنامه، به چالش کشیدن و روبه‌رو کردن همه گروه‌ها و بخش‌های شرکت برای برآوردن اهداف شرکت است. بعنوان مثال، اگر سازمان، باشگاه ورزشی در اختیار کارمندان خود قرار می‌دهد، می‌توانید برای آنهایی که بالاترین میزان کالری را روی دستگاه تردمیل یا الیپتیکال می‌سوزانند، پاداشی در نظر بگیرید. این پاداش می‌تواند خیلی ساده باشد، یک کارت هدیه ساده برای هر عضو از هر گروه مناسب نخواهد بود. علاوه‌براین، چند ساعت مرخصی هم می‌تواند پاداش مناسبی باشد.

از چالش می‌توانید در جایی که رویدادهای مختلفی به طور همزمان در حال انجام هستند نیز استفاده کنید. به برنده می‌توان جایزه‌ای مثل تی‌-شرت یا سوی‌-شرتی که نشاندهنده موفقیت آنها باشد، اهدا شود. در یک روز خاص از هفته، هر بخش یا دپارتمان  باید یک نوع غذای سالم تهیه کند. این می‌تواند آگاهی کارمندان درمورد تغذیه سالم را نیز افزایش دهد.

از طرف دیگر رقابت  به طور منظم می‌تواند به شدت مفید باشد. سازمان می‌تواند هدایا و پاداش‌هایی برای ایجاد تغییرات سالم در سبک‌زندگی مثل ترک سیگار در نظر گیرد. می‌توانید از کارمندان بخواهید که اهداف خود را مثل اینکه چند روز می‌توانند بدون سیگار کشیدن در محل‌کار بگذرانند، اعلام کنند. به محض اینکه بتوانند به هدفشان دست پیدا کنند، پاداش خود را دریافت کرده و هدفشان را گسترده‌تر می‌کنند، مثل به طور کل سیگار نکشیدن در طول روز.


نتیجه‌گیری


ایجاد رقابت‌های سالم می‌تواند یکی از بهترین راه‌ها برای تقویت اخلاقیات و سلامت نیروی کار باشد که در نتیجه آن موفقیت کار شرکت نیز بالا خواهد رفت. درصورتیکه خود سازمان پشت این برنامه‌ها باشد نشاندهنده این است که شرکت اهمیت زیادی به ارتقای سلامتی کارمندان و نیروی کار خود می‌دهد.

منبع : سايت مردمان ( پورتال جوانان ايراني )

موضوعات مرتبط: مقالات علمی
[ جمعه شانزدهم فروردین ۱۳۹۲ ] [ 11:0 ] [ محسن احمديان ]



مقاله امروزمان برای آنهایی است که صبح از خواب بیدار می‌شوند و با خودشان می‌گویند، «وای! اصلاً دوست ندارم امروز برم سر کار.» ممکن است گاهی‌اوقات کار چندان لذت‌بخش به نظر نرسد اما داشتن رویکرد مثبت در محل‌کار، فواید بسیار زیادی دارد که اینجا به شش مورد آن اشاره می‌کنیم.

کار. این کلمه تصورات مختلفی را در ذهن ایجاد می‌کند: از نشستن پشت میز گرفته، خیره شدن به کامپیوتر، ایستادن پشت یک کانتر، یادداشت برداری، دستور گرفتن، مورد اذیت کارفرما قرار گرفتن، نوشتن و نوشتن، بلند کردن، حمل کردن، بسته‌بندی کردن، تخلیه کردن و خیلی وقت‌ها سردرد گرفتن و حتی داد کشیدن. یک چیزی که اکثر افراد هیچوقت درمورد کار تجسم نمی‌کنند، محیطی آرام است که تمام روز آرام و شاد هستید، بدون استرس به خانه برمی‌گردید و با شوق و هیجان فردا صبح برای رفتن دوباره به سر کار از خواب بیدار می‌شوید. اما احتمالاً تعجب می‌کنید اگر بفهمید که چطور تغییر رویکردتان برای رسیدن به شغل رویایی‌ شما می‌تواند همه چیز را برایتان عوض کند. اشتباه نکنید. مثبت‌اندیشی یک انتخاب است؛ چیزی که خیلی از ما هر روز و هر ساعت برای به دست آوردن آن به چالش می‌افتیم. اما داشتن رویکرد خوب در محل کار دلایل مختلفی دارد.

۱. استرس کمتر.
همه چیز برای خودتان و اطرافیانتان سالم‌تر خواهد شد. تحقیقات بسیار زیادی نشان می‌دهند که استرس مشکلات بسیار زیاد جسمی و روحی مثل بی‌خوابی، خستگی و نداشتن تمرکز تا مشکلات و بیماری‌های جدی‌تر مثل افسردگی حاد، دردهای جسمی، فشارخون بالا، مشکلات گوارشی و حتی حمله‌قلبی و سکته را به دنبال خواهد داشت.۲. همکاران شاد. چه به دلیل پریشانی حواس شما برای فرستادن یک ایمیل باشد یا خستگی و عصبانیت مفرط‌تان در محل‌کار،  سطح استرس‌تان مطمئناً بر اطرافیانتان اثر می‌گذارد. تقویت رویکردتان تاثیر بسیار مثبتی بر تمام کسانیکه در محل‌کار با شما در تماس هستند خواهد داشت.۳. امنیت شغلی. داشتن رویکرد منفی (و عوارض جانبی ناشی از آن) ممکن است باعث اخراج شدن شما شود پس این را یک تذکر اساسی بدانید، یک نفس عمیق بکشید ، قبل از اینکه عذرتان را بخواهند، رویکردتان را تغییر دهید.
 
۴. مرزها. داشتن رویکرد مثبت نه فقط برای ارتقای سلامتی‌تان (و ثبات کاری‌تان) مهم است، برای لذت بردن از زندگی هم اهمیت دارد. اما برای رسیدن به نقطه خوشبختی باید مراحلی را رد کنید. ممکن است شغلتان چیزی نباشد که همیشه آرزویش را داشته‌اید. اکثر ما آخر کار شغلی که از بچگی می‌خواستیم را انتخاب نمی‌کنیم اما نباید روی نقاط منفی این مسئله تمرکز کنیم. به خاطر داشته باشید که شما برای پول درآوردن کار می‌کنید. نه بیشتر، نه کمتر. مجبور به انجام کار یا ارائه خدماتی بیشتر از آنچه برایش استخدام شده‌اید نیستید، به همین دلیل ایجاد مرز و محدودیت به شما کمک می‌کند رویکرد بهتری در محل‌کار پیدا کنید.۵. افزایش قدرت. نباید بگذارید کسی تحقیرتان کند. مطمئناً زمان‌هایی خواهد بود که مجبورید کارهایی انجام دهید که از آن لذت نمی‌برید، ضرب‌العجل‌های مسخره و تقاضاهای مفرط، همکاران یا کارفرمایان پررو و پرتوقع. یک راه عالی برای غلبه بر اینها این است که با «نه» گفتن قدرت خودتان را بالا ببرید. وقتی نمی‌خواهید یا نمی‌توانید کاری را انجام دهید، خیلی راحت بگویید «نه». آسان نیست اما مطمئن باشید احساس بسیار خوبی به شما خواهد داد.۶. کنترل. شما زندگیتان، راهتان و تصمیماتتان را کنترل می‌کنید (حتی گاهی اوقات حس و حالتان را). پس از اینکه کارتان را ترک کنید و به دنبال کاری بهتر باشید نترسید. در مواجهه با مشکلاتی که با دیگران در محل‌کارتان دارید، سعی کنید منطقی و روراست رفتار کنید. افراد زیادی هستند که دوست دارند استاندارد رفتارهایشان را بدانند و خوشحال می‌شوند شما رفتارهای نادرستشان را به آنها گوشزد کنید.

تنها چیزی که باید به ذهن داشته باشید این است که قدرت دست خودتان است. این شما هستید که انتخاب می‌کنید رویکردی مثبت به زندگی داشته باشید، نقاط مثبت اتفاقات و موقعیت‌ها را ببینید و برای حل مشکلات و اختلافات به طریقی منطقی و بدون استرس تلاش کنید. و بدانید که هر زمان که خواستید می‌توانید از کارتان بیرون بیایید یا همانجا بمانید. پس برای مسائل و مشکلات کوچک اعصاب خودتان را خرد نکنید. چانه‌تان را بالا نگه دارید، تاجاییکه می‌توانید لبخند بزنید و به خودتان یادآور شوید که زندگی به اندازه‌ای خوب است که خودتان بخواهید.

منبع : سايت مردمان ( پورتال جوانان ايراني )

موضوعات مرتبط: مقالات علمی
[ چهارشنبه چهاردهم فروردین ۱۳۹۲ ] [ 9:0 ] [ محسن احمديان ]

 

بهترین دوستتان عاشق فوتبال است. خیلی هم خوب بازی می‌کند و به نظر می‌رسد یک روز بتواند آن را در سطح حرفه‌ای انجام دهد. برعکس شما اصلاً بازی‌تان خوب نیست. هیچ لذتی هم از این ورزش نمی‌برید اما بخاطر علاقه دوستتان آن را ادامه می‌دهید. او برای کمک به شما هر چه از دستش برمی‌آید انجام می‌دهد اما هرچقدر هم که سعی می‌کنید اصلاً پیشرفت نمی‌کنید.

چه باید بکنید؟


حدود 99.9% از افرادبه شما توصیه خواهند کرد که آن کار را رها کنید و چیز دیگری را امتحان کنید. به نظر منطقی می‌رسد، درست است؟ استعداد شما در این ورزش نیست. شاید باید بسکتبال، والیبال یا تنیس را امتحان کنید؟ اما چرا اطرافیانتان تشویقتان می‌کنند که ورزشی را امتحان کنید که هیچ علاقه و استعدادی در آن ندارید؟

به این دلیل این مسئله را مطرح کردیم که به نظر می‌رسد خیلی‌ها خودشان (و دیگران) را با مجبور کردن به انجام کاری که به دردشان نمی‌خورد، اذیت می‌کنند. دلیل آن این کلمه است: "باید." هیچکس باور ندارد که برای اینکه یک فرد باارزش در دنیا باشید باید فوتبال بازی کنید. اگر باشید خوب است، اگر نباشید هم مشکلی ندارد. اما در مقابل کارهایی مثل سخنرانی‌ها، نوشتن گزارشات، توانایی فروش، توانایی رهبر تیم بودن یا ترفیع گرفتن، رویکرد دیگری دارند.

از دوران مدرسه شروع می‌شود. باید در ریاضی—زبان، علوم یا هر درس دیگری—خوب باشید. اگر نباشید، دانش‌آموز خوبی نیستید. باید خودتان را جمع کنید، بیشتر تلاش کنید. بعد به زندگی کاری شما هم کشیده می‌شود. باید بتوانید قاطع‌تر، خلاق‌تر، سازمان‌یافته‌تر  و منظم‌تر باشید. مطمئناً باید جاه‌طلب‌تر باشید تا بتوانید ترفیع بعدی را مال خود کنید. اگر نباشید، "فرد مناسب" نیستید. بقیه توانایی‌ها و استعدادهایتان مهم نیست. اگر نتوانید با کلیشه "کارمند نمونه" جور باشید، پس حتماً کارمند خوبی نیستید. و مطمئناً مورد انتقاد و تحقیر زیادی قرار می‌گیرید.

چرا همه اینها پوچ است؟


واقعیت اینجاست. بعضی آدمها در بعضی کارها خیلی خوب هستند، بعضی دیگر نیستند...اما همه ما بالاخره در کاری خوب هستیم، فقط کارهایمان با هم فرق دارد. و این چیز خوبی است. اگر همه آدمها فقط در یک چیز خوب بودند، مشکلات زیادی به وجود می‌آمد.

تصور کنید که یک بخش از شرکت پر از آدم‌هایی داشتید که همه در امر فروش خوب بودند. فروش شرکت فوق‌العاده می‌شد...تازماینکه می‌فهمیدید که هیچکس در تولید محصول مهارت ندارد، هیچکس توانایی ارائه خدمات پس از فروش را ندارد، حسابداری‌هایتان همه برهمریخته بود و هیچ برنامه‌ریزی هم برای آینده وجود نداشت.

اگر احساس می‌کنید که با تصویر کلیشه‌ای "کارمند خوب" نمی‌خوانید، یک چیز دیگر وجود دارد که می‌تواند آرامتان کند: اکثر سرمایه‌گذاران و کارفرمایان خوب هم هیچوقت با این تصویر جور نبوده‌اند. به همین دلیل است که کار خودشان را شروع کرده‌اند. آیا می‌توانید استیوجابز را بعنوان یک کارمند ساده در یک شرکت عادی تصور کنید؟

آیا رئیس شرکت می‌توانست انبوه ایده‌های نو او را به خاطر اینکه نتوانسته بود در کارهای گروهی شرکت کند رد کند؟ یا ارزیابی ریچارد برانسون درمقابل تصویر کلیشه‌ای از فرد بلندپرواز چطور؟ آیا می‌توانید تصور کنید که او را متقاعد کنید وقت کمتری را سر ایده‌های بازاریابی صرف کند و وقت خود را در کلاس‌های حسابداری بگذراند؟

خودتان باشید و با احساس گناه خداحافظی کنید

هیچکس تابحال از ضعف‌های طبیعی خود یا کاری که واقعاً با توانایی‌های او جور نبوده است قادر به ایجاد یک زندگی رضایتمند نشده است. هیچکس از اینکه هر روز کاری که در آن هیچ استعداد و مهارتی ندارد را انجام دهد، لذت نمی‌برد. اما چرا خیلی آدمها این کار را می‌کنند؟ چون احساس گناه می‌کنند؟ چون متقاعد شده‌اند که باید در آن کار بهتر شوند و پیشرفت کنند.

ما خیلی راحت اجازه می‌دهیم که دیگران استانداردهای زندگیمان را تعیین کنند. ما می‌خواهیم که دیگران کاری که انجام می‌دهیم را دوست داشته باشند و تایید کنند و به همین دلیل خودمان را برای انجام آن کار به زحمت می‌اندازیم. بگذارید واضح بگوییم. داشتن ضعف در استعدادهایمان بخشی از انسان بودن است. همه ما اینطور هستیم. هیچ مسئله پیچیده‌ای نیست. چیزی که مهم است این است که با استعدادهایی که داریم چه کاری انجام دهیم نه با استعدادهایی که نداریم.

ضعف‌ها دو دسته هستند:

• آنهایی که می‌توانید کاری برایشان بکنید.
• آنهایی که نمی‌توانید کاری برایشان بکنید.

دلیل برای احساس گناه نیست. گناه یکی از بی‌دلیل‌ترین و بیهوده‌ترین احساسات انسانی است. اگر می‌خواهید چیزی درمورد خودتان را تغییر دهید (و این تغییر ممکن است)، انجامش دهید. اگر نمی‌خواهید آن را تغییر دهید (هر چه هم که دیگران بگویند)، یا آن تغییر ممکن نیست، فراموشش کنید و روی چیزی که می‌توانید تمرکز کنید. همین.

اگر کاری را امتحان کرده‌اید و به نظرتان با شما جور نیست—اگر انجام آن واقعاً برایتان سخت است و به نظر می‌‌رسد همه تلاش‌هایتان بیهوده است—به این معنی نیست که هر کار دیگری هم همینطور خواهد بود. ممکن است آن کار، کار فوق‌العاده و باارزشی باشد اما به درد شما نمی‌خورد. راه خوبی برای گذراندن وقتتان با آن نیست. هیچکس نباید در کاری که هیچ استعدادی در آن ندارد بخاطر حرف یا تشویق دیگران تلاش بیهوده کند—حداقل اگر دوست دارد در زندگی احساس خوشبختی و رضایت کند.

وقتی خودتان و توانایی‌هایتان را بشناسید، موفقیت ساده‌تر خواهد شد. و اگر نگران باشید که آدمها کارتان را دوست نخواهند داشت، برایتان مهم نباشد. به همان میزان ممکن است شما کار آنها را دوست نداشته باشید.

 

منبع : سايت مردمان ( پورتال جوانان ايراني )


موضوعات مرتبط: مقالات علمی
[ چهارشنبه پانزدهم شهریور ۱۳۹۱ ] [ 15:19 ] [ محسن احمديان ]

 

یکی از دشوارترین چالش هایی که هر کس ممکن است در محل کار خود با آن روبرو شود، این است که بدون اعمال هیچ گونه قدرتی، پروژه ای را مدیریت نمایید. در دنیای سازمان یافته امروزی که معمولا شرکت ها کارهای خود را به تیم های همه کاره واگذار می کنند، احتمال برخورد با یک چنین شرایطی چندان دور از تصور نیست؛ اما آیا امکان پیروزی تحت این شرایط هم به همان اندازه راحت می باشد.

چه یکی از کوچکترین افراد تیم باشید چه یک مقام ارشد، نباید فراموش کنید که در هر زمان می توانید تاثیر بسزایی بر روی کاربری گروه داشته باشید. همیشه به خاطر داشته باشید که بدون توجه به سمت فعلی، کاری کنید که چشم مقامات ارشد به شما خیره شود. همچنین با تلاش فراوان مرزها را پشت سر بگذارید و به جلو پیش روی کنید.

در این قسمت باید اشاره کرد که حتی با رضایت مقامات بالا، مدیریت بدون وجود اختیار و قدرت کار آسانی نخواهد بود. همیشه مقوله هایی نظیر انگیزه و برخورد ارزش های افراد می تواند به راحتی مشکلاتی را برای شما ایجاد کنند. اما راههایی وجود دارد که از طریق آن "شخصی نگری" از میان برداشته می شود و شما را در راه انجام یک پروژه موفق و کامل راهنمایی می کند.

حال به راستی چه چیز می تواند موفقیت را از شکست جدا کند؟ چگونه می توانید مطمئن شوید که تعداد بردهایتان از باخت ها بیشتر است؟ به جای اینکه آخر و عاقبت کارهایتان را به بخت و اقبال واگذار کنید، می توانید با بهرگیری از روش های زیر، امر مدیریت بدون وجود سیطره قدرت را به راحتی هدایت کنید.

ایجاد اعتماد و ارزش

در موقعیت هایی که 1) با افراد نا آشنا کار می کنید 2) هیچ سلطه مشخصی بر روی کارکنان ندارید 3) خطر تغییر ناگهانی وجود داشته باشد: اهمیت دارد تا شما فضایی از اعتماد و احترام و ارزش به وجود آورید.

زمانی که با افراد نا آشنا کار می کنید، و یا در زمان بروز مشکلات، این تنها اعتبار است که به کمک شما می آید. همانطور که می دانید افراد در این حالت تمایل دارند تا پیش داوری هایی در مورد خلق و خو و عادات شغلی شما داشته باشند. در این حالت باید تا آنجایی که می توانید تلاش کنید تا افکار نا مناسب و برداشت های منفی دیگران نسبت به شما از بین برود.

با برگزاری جلسات هماهنگ از روند کاری گروه با خبر شوید. پیشنهاد های جدیدی که به ذهنتان خطور می کند را در این جلسات مطرح کنید و اجازه دهید که تیم به طور دسته جمعی در آن مورد نظر داده و جمعا به نتیجه برسند. با برقراری ارتباط متقابل و ایجاد فضای روشن، دیگر هیچ جایی برای بروز عناد باقی نمانده و هیچ کس بهانه ای برای به وجود آوردن مشکل، پیدا نمی کند.

یکی از بهترین راهها برای شروع، این است که اولین پیشنهاد از جانب خودتان مطرح شود و اجازه دهید تا دیگر اعضای تیم به طور آزاد به انتقاد نظریات شما بپردازند. برای مثال اگر پیشرفت گروه روند کندی دارد، اجازه دهید تیم نظر شما را در این مورد بداند، از این طریق خیلی راحت تر راهکارهایی برای پیشرفت به وجود خواهد آمد. اجازه دهید تا آنها تجزیه تحلیل شما را تصدیق و یا رد کنند، و نظرات و عقاید شخصی شان را نیز بازگو نمایند.

حسن نیت خود را به همه ثابت کنید. در غیر اینصورت دیگران می توانند با مشاهده یک اشتباه و یا شکست در کارهایتان از شما انتقاد کنند. منعکس کردن "چهره نورانی" باعث می شود تا دیگران، تنها خصوصیات مثبت را به شما نسبت دهند و صرفا جنبه های مثبت اخلاقیاتتان را در نظر بگیرند. به همین دلیل لازم است که همواره تعهدات خود را، هر چند خیلی کوچک باشند، عملی کنید. ( به عنوان مثال اگر می گویید تماس می گیرید، حتما باید این کار را انجام دهید).

خصوصیات و علایق شخصی

شما نمی توانید کسی را مجبور کنید که متعهد باشد. میزان انرژی و تلاشی که هر یک از افراد در کارها از خود بروز می دهند، نشان دهنده میزان علاقه آنها به موفقیت پروژه می باشد.

حتی اگر شما در سمت مدیریت قرار دارید، باز هم باید کاری کنید تا آنها احساس کنند شما هم پا به پای آنها در گیر کارها هستید. اگر به آنها با دیده حقارت بنگرید، چیزی نمی گذرد که دیواری از مخالفت در برابر عقاید شما به وجود می آید.

در مقابل هر چه بر روی همکاری و اشتراک بیشتر بر روی تصمیم گیری ها پافشاری کنید، تعهد کارکنان نیز بالاتر می رود. از این گذشته در هنگام بروز مشکل و یا اشتباه تمام انگشت ها بر روی یک فرد بخصوص نشانه نمی رود. به همین دلیل سعی کنید تا مدت زمانی را بر روی تصمیم گیری های دسته جمعی صرف کنید تا همه راضی باشند.

همچنین برای رسیدن به موفقیت بیشتر و متقاعد کردن تمام افراد، از کارمندان با سابقه و با تجربه دعوت کنید تا در حضور همگان دلیل انتخاب پیشنهادی خاص را توضیح داده و تشریح کنند. اگر کسی نظر بهتری داشت این اجازه را بدهید تا او هم در بحث شرکت کرده و عقاید خود را با ارائه مدرک و دلیل در اختیار دیگران قرار دهد. این کار انگیزه آنها را بالا برده و روند پیشبرد پروژه را نیز تا حد بسیار زیادی تسریع می بخشد.

در آخر همواره بر روی رفتار و خوصوصیات خودتان نیز دقت لازم را مبذول فرمایید. حضور تمام افراد گروه در پروژه دلیل خاصی دارد.

امتیازهای انحصاری برای اعضای تیم در نظر بگیرید

به آنها نشان دهید که برایشان ارزش قائل هستید. مدیران و یا سرگروههایی که حاضرند کارهایی را در قبال وظیفه شناسی اعضای گروهشان انجام دهند، ثابت می کنند که خودخواهی های خود را کنار گذاشته و به ترقی گروه فکر می کنند.

یکی از راههای اثبات حسن نیت به اعضای گروه این است که اگر اشتباهی از یکی از افراد تیم سر زد، با جرات تمام در مقابل دیگران بایستید و مسئولیت آنرا به عهده بگیرید.

در یک چنین موقعیت های استرس زایی، تعلل در به عهده گرفتن اشتباه، و یا تمایل به خودمحوری، باعث می شود تعهد، انسجام و اتحاد گروه که یک عمر برای رسیدن به آنها زحمت کشیده اید، از بین برود. اعضای تیم باید به شما به عنوان یک راهنما و رهبر اعتماد داشته باشند و باورتان کنند. آنها باید بتوانند به راحتی به شما اطمینان کنند. اگر چنین اتفاقی نیفتد به کندی از شما پیروی خواهند کرد و پایشان در انجام کارهایی که از جانب شما تعیین می گردد، می لرزد.

فداکاری های شخصی به راحتی دشمنی، عناد و مخالفت را خلع سلاح می کند. با این کار هم گروهی های شما متوجه می شوند که رسیدن به موفقیت برایتان از منافع شخصی ارزشمند تر است. همچنین احتمال اینکه تصور شد درگیر سیاست های کاری هستید به صفر می رسد.

نمونه کامل یک مدیر باشید

در بسیاری از سازمان ها تمام افراد به دنبال یک "قهرمان" و یا " اسوه" ای هستند که در هنگام بروز مشکلات، سختی ها، تغییرات و سایر موارد اینچنینی از او پیروی کنند و دست کمک به سوی او دراز کنند. این امر در پروژه های کوچک تر نیز به همین منوال است. رعایت یک یا دو اصل اخلاقی معمولا شما را به صورت اسطوره و الگویی برای دیگران تبدیل می کند.

از خود چهره ای بسازید که دیگران در جستجوی آن باشند و از آن الگو برداری کنند. موفقیت های فردی یا گروهی را جشن بگیرید و آنها را تشویق کنید تا انگیزه ای برای تلاش بیشتر پیدا کنند. کاری کنید تا دیگران متوجه شوند که خودشان هم می توانند با رسیدن به موفقیت، از چنین لذت هایی برخوردار شوند.

بسیاری از سازمانهای بزرگ تجاری برای فروشندگان کارامد خود جشن می گیرند و از آنها قدردانی می نمایند، از این طریق نظر کارکنان دیگر هم جلب شده و تلاش می کنند تا کارهایی انجام دهند که روزی از خودشان تشویق به عمل آید. شما نیز باید در داخل گروه خود کار مشابه را انجام دهید. اگر فرد خاصی باعث شد تا گروه به موفقیت چشمگیری دست پیدا کند باید این مطلب در پیش روی همگان اعلام شده و از او تشکر و قدردانی به عمل آید.

به منظور حفظ سرعت و توجه باید نسبت به کوچکترین موفقیت ها نیز از خود خوشحالی نشان دهید. ترقی های اینچنینی به اعضای تیم اعتماد به نفس خاصی اضافه می کنند.

پیشرفت بدون اعمال قدرت

مدیریت بدون سلطه گرایی، امر ساده ای نیست. اما دشواری این مقوله هیچ چیز را عوض نمی کند و شما باید همواره آمادگی برخورد با موقعیت هایی که مشمول این شرایط می شوند را داشته باشید.

اگر با چنین شرایطی مواجه شدید – و مطمئنا هم مواجه خواهید شد- باید به خاطر داشته باشید که تمام مدت متواضع و فروتن باقی مانده و از افراد متخصصی که اطرافتان هستند تشکر کنید. زمان بروز چنین شرایطی تنها پیروی از دیپلماسی است که می تواند شما را به موفقیت نزدیک کرده و وقوع آن را تضمین کند.

تمام شیوه های ذکر شده را به عنوان تکلیفی برای ارتقای سمت شغلی فعلی خود، تمرین کنید. به هر حال موقعیت هایی پیش می آید که مجبور هستید عکس العمل نشان دهید و هیچ چیز بهتر از آمادگی نیست .

منبع : سايت مردمان ( پورتال جوانان ايراني )


موضوعات مرتبط: مقالات علمی
[ یکشنبه پانزدهم مرداد ۱۳۹۱ ] [ 15:0 ] [ محسن احمديان ]

تعریف واژگان
یک تعریف از عدالت "دادن به هرکس آنچه که مستحق آن است" می‌باشد. مشکل اینجاست که بدانیم "مستحق" به چه چیزی تعبیر می شود.

از نظر عملی، عدالت دسته‌ ای اصول جهانی است که افراد را صرفنظر از فرهنگ و اجتماعی که در آن هستند، در قضاوت آنچه درست و آنچه غلط است هدایت می‌کند. عدالت یکی از چهار "فضایل کاردینال"، درکنار شجاعت، خودداری و احتیاط، از فلسفه اخلاقی کلاسیک است (ایمان، امید و نیکوکاری سه فضیلت مذهبی هستند). فضایل یا عادات خوب به افراد کمک می‌کنند تا قابلیت‌های انسانی خود را به بهترین شکل رشد دهند و درنتیجه بتوانند به علایق شخصی خود دست یافته و با هماهنگی در کنار دیگران کار کنند.
هدف غایی و نهایی همه فضایل ارتقاء حیثیت و حاکمیت انسان است.

تمایز بین عدالت و نیکوکاری
عدالت و نیکوکاری که معمولاً با هم اشتباه گرفته می‌شوند، معانی متفاوت دارند. نیکوکاری، روح عدالت‌خواهی است. عدالت پایه و بنیاد مادی نیکوکاری است.

عدالت که با قوانین و ماده برای هدایت روابط عادی  و روزمره انسان‌ها سروکار دارد، نیکوکاری با روح روابط انسانی و موارد خاصی که کاربرد سخت قوانین درست یا کافی نیست، سروکار دارد. نیکوکاری در زمان سختی‌ها، مصلحت‌هایی دارد. نیکوکاری ما را وادار می‌کند تا به انسان‌های نیازمند کمک کنیم. بالاترین هدف نیکوکاری همان بالاترین هدف عدالت است: ارتقاء هر فرد به جایی که نیازی به نیکوکاری نداشته باشد و بتواند خود فردی نیکوکار شود.

در نیکوکاری واقعی بخشش باید بدون انتظار برگشت باشد. اما برای عدالت جایگزین نیست.

تعریف عدالت اجتماعی
عدالت اجتماعی عدالت اقتصادی را نیز در بر می‌گیرد. عدالت اجتماعی فضیلتی است که ما را در خلق روابط منظم انسانی که ما آنها را نهاد می‌نامیم، هدایت می‌کند. درعوض، نهادهای اجتماعی اگر به درستی سازماندهی شوند، دسترسی به آنچه که برایمان خوب است، چه از نظر فردی و چه در رابطه با دیگران، را فراهم می‌آورد. عدالت اجتماعی مسئولیتی شخصی به هرکدام از ما وارد می‌کند که برای طراحی و تکمیل نهادهایمان بعنوان ابزاری برای رشد فردی و اجتماعی، با هم همکاری کنیم.

تعریف عدالت اقتصادی
عدالت اقتصادی که هم بر فرد و هم نظم اجتماعی اثر دارد، اصول اخلاقی که ما را در طرح نهادهای اقتصادیمان هدایت می‌کنند را در بر می‌گیرد. این نهادها تعیین می‌کنند که هر فرد چطور امرارمعاش می‌کند، وارد قراردادها می‌شود، با دیگران مبادله کالا و خدمات می‌کند و بطور متفاوت پایه و بنیاد مادی مستقلی برای معاش اقتصادی خود فراهم می‌کند. هدف اصلی عدالت اجتماعی آزاد گذاشتن افراد برای تعامل خلاقانه در کارهای نامحدود فراتر از اقتصاد، یعنی از ذهن و روح، می‌باشد.

سه اصل عدالت اقتصادی
عدالت اقتصادی نیز مانند هر سیستم دیگری شامل درون‌نهاد، برون‌گذاشت و بازخورد برای ایجاد هماهنگی و توازن بین درون‌نهاد و برون‌گذاشت می‌باشد. در سیستم عدالت اقتصادی آنطور که توسط لوئیس کسلو و مورتیمر آدلر تعریف می‌شود، سه اصل ضروری و مستقل وجود دارد: اصل شرکت، اصل توزیع و اصل هماهنگی. درست مثل پایه‌های یک سه‌پایه، اگر هریک از این سه اصل ضعیف شده یا وجود نداشته باشد، سیستم عدالت اقتصادی فرو خواهد ریخت.

 

اصل شرکت
اصل شرکت توضیح می‌دهد که چطور فرد برای امرارمعاش خود در فرایند اقتصادی درون‌نهاد خواهد داشت. نیاز به فرصت برابر در دسترسی به مالکیت خصوصی در دارایی‌های تولیدی و همچنین فرصت برابر در شرکت در کار پربازده دارد. اصل شرکت هیچ نتیجه برابری را تضمین نمی‌کند اما مستلزم این است که هر فرد توسط نهادهای اجتماعی حق برابر برای شرکت مفید در اقتصاد، چه از طریق کار خود (بعنوان کارگر) و چه از طریق سرمایه تولیدی خود (بعنوان مالک) داشته باشد. درنتیجه این اصل امتیازات انحصاری، امتیازات ویژه و سایر موانع احتماعی انحصارگرا برای اقتصادی خوداتکا را رد می‌کند.

اصل توزیع
اصل توزیع حق برون‌گذاشت یک سیستم اقتصادی را هماهنگ با کار و درون‌نهاد سرمایه هر فرد توصیف می‌کند. از طریق ویژگی‌های توزیعی مالکیت خصوصی در بازار آزاد، عدالت توزیعی اتوماتیک‌وار با عدالت شرکتی و درآمدها با کمک‌های تولیدی مرتبط می‌شوند. اصل عدالت توزیعی شامل حرمت دارایی و قرارداد است. بعنوان دموکراتیک‌ترین و عینی‌ترین راه برای تعیین قیمت عادلانه، دستمزد عادلانه و سود عادلانه، به بازار آزاد رجوع می‌کند نه به دولت.

بسیاری اصول توزیعی را با نیکوکاری اشتباه می‌گیرند. نیکوکاری یعنی "بخشش به هر فرد براساس نیازهای او" اما عدالت توزیعی یعنی "بخشش به هر فرد براساس کار و کمک او". اشتباه گرفتن این دو اصل موجب کشمکش و کمبود دائمی خواهد شد که دولت را مجبور خواهد کرد بیش از اندازه برای حفظ نظم اجتماعی مداخله کند.

عدالت توزیعی از عدالت شرکتی تبعیت می‌کند و وقتی به همه افراد فرصت برابر برای دستیابی به محصول دارایی‌های درآمدزا داده نشود، فرو می ریزد.

اصل هماهنگی
اصل هماهنگی شامل بازخورد یا اصل متوازن‌کننده لازم برای تعیین تحریفات اصول درون‌نهاد و برون‌گذاشت و ایجاد اصلاحات لازم برای ایجاد نظم متعادل و عادلانه برای همه می‌شود. این اصل توسط موانع ناعادلانه برای شرکت، توسط امتیازات انحصاری یا آنهایی که از دارایی‌های خود برای ضربه زدن یا آسیب‌رساندن به دیگران استفاده می‌کنند، نقض می‌شود‌.

هماهنگی اقتصادی اینطور در لغت‌نامه آکسفورد معنی می‌شود: "قوانین تعدیلات اجتماعی که تحت آن علاقه شخصی فردی یا گروهی از افراد، اگر آزاد گذاشته شود، نتایجی در بر خواهد داشت که بالاترین سود را برای دیگران و اجتماع به طور کل به همراه دارد. این اصل رهنمودهایی برای کنترل امتیازات انحصاری، ایجاد توازن در نهادهای اجتماعی و هماهنگ‌سازی دوباره توزیع (برون‌گذاشت) با شرکت (درون‌نهاد) ارائه می‌دهد. دو اصل اول عدال اقتصادی از جستجوی ابدی انسان برای عدالت به طور کل سرچشمه می‌گیرد که اتوماتیک‌وار نیازمند ایجاد تعادل بین درون‌نهاد و برون‌گذاشت است و از طرف دیگر، منعکس‌کننده جستجوی انسان برای سایر ارزش‌های مطلق ازجمله حقیقت، عشق  و زیبایی می‌باشد.

شایان ذکر است که کلسو و آدلر اصل سوم را "اصل محدودیت" نامیدند زیرا محدودیت بر توانایی و تمایل انسان نسبت به حرص و امتیاز انحصاری است که موجب بیرون راندن و تخریب دیگران می‌شود. باتوجه به هم‌افزایی‌های بالقوه ذاتی در عدالت اجتماعی دنیای تکنولوژیک امروز، به نظر می‌رسد که واژه "هارمونی"  یا "هماهنگی" برای توصیف جزء سوم عدالت اجتماعی مناسب‌تر و بهتر از "محدودیت" باشد. از این گذشته، "هماهنگی" با این واقعیت که جامعه‌ای که به دنبال آرامش و صلح است باید ابتدا به دنبال عدالت باشد، مطابقت بیشتری دارد.

منبع : سايت مردمان ( پورتال جوانان ايراني )


موضوعات مرتبط: مقالات علمی
[ چهارشنبه یازدهم مرداد ۱۳۹۱ ] [ 13:40 ] [ محسن احمديان ]

 

یک عامل اجرایی کسی است که انتظار نتیجه داشته باشد. شما تا میزانی یک عامل اجرایی هستید که نتیجه از شما توقع می‌رود. برای مدیر یا مجری بودن نیازی به داشتن دفترکار و پرسنل نیست. کاری که باید بکنید این است که فردی باشید که مسئولیت انجام یک کار را در یک محدوده زمانی مشخص و طریقی قابل سنجش قبول کنید.

برای یک عامل اجرایی، توانایی اصلی، حل مشکلات و تصمیم‌گیری است. درواقع، از زمانیکه صبح از خواب بیدار می‌شوید تا زمانیکه شب به خواب می‌روید، مدام در حال دریافت اطلاعات، تحلیل اطلاعات، حل مشکلات برحسب آن اطلاعات، و گرفتن تصمیماتی که به اعمالی از جانب خودتان و دیگران ناشی می‌شود، هستید. می‌توان گفت کیفیت تصمیم‌گیری و حل مشکل شما، کیفیت زندگی شما را تعیین می‌کند. اگر می‌خواهید آینده‌تان بهتر از زمان حال باشد، باید بتوانید کیفیت فکر کردن‌تان را ارتقاء داده و تصمیمات بهتری بگیرید. باید بتوانید یک حلال مشکل خلاق باشید.

ایجاد قدرت ذهنی خلاق، درست مثل ساختن قدرت عضلانی می‌ماند که هرچقدر فشار بیشتری به مغزتان بیاورید، قوی‌تر خواهد شد. و می‌توانید با استفاده از دو راهکار برای بالا بردن توانایی حل مشکل خلاقانه، قدرت مغزتان را بالا ببرید.

اولین روش "طوفان ذهن" نام دارد. برای روش طوفان ذهن که روش 20 ایده هم نامیده می‌شود، به تنها چیزی که نیاز دارید یک خودکار و یک تکه کاغذ است. با نوشتن یک هدف مشخص یا یک مشکل خاص روی کاغذ شروع کنید.

بعنوان مثال اگر می‌خواهید تا سال آینده درآمدتان را تا 50 درصد افزایش دهید، می‌توانید بنویسید، "برای بالا بردن درآمدم تا 12 ماه آینده تا 50 درصد چه می‌توانم بکنم؟"

حتی می‌توانید با نوشتن مقداری که دوست دارید درآمدتان بالا برود، هدف دقیق‌تری برای خود انتخاب کنید. مثلاً بنویسید، "برای این تا 12 ماه آینده درآمدم را تا دو میلیون تومان بالا ببرم، چه می‌توانم بکنم؟"

هر چه سوالتان دقیق‌تر و مشخص‌تر باشد، کیفیت پاسخ‌هایتان به مراتب بیشتر خواهد بود. پس ننویسید، "برای اینکه تا 12 ماه آینده خوشحال‌تر باشم چه می‌توانم بکنم؟" این نوع سوال برای مغزتان بسیار مبهم و گیج‌کننده است. سوالتان را مشخص، دقیق و با جزئیات انتخاب کنید و خواهید دید که به پاسخ‌هایی عملی و موثر دست پیدا خواهید کرد.

وقتی سوال را یادداشت کردید، 20 پاسخ برای آن جمع کنید. بگذارید ذهنتان آزادانه به جریان درآید. هر پاسخی که به ذهنتان می‌رسد را یادداشت کنید. به این فکر نکنید که درست است یا غلط، هوشمندانه است یا احمقانه، ممکن است یا غیرممکن. تنها 20 جواب برای سوالتان پیدا کنید.

مثلاً می‌توانید با "بیشتر کار کردن" یا "طولانی‌تر کار کردن" یا "تندتر کار کردن" به آن سوال پاسخ دهید. در آخر به پاسخ‌هایی عمیق‌تر مثل "عوض کردن کار" یا "معرفی یک محصول یا خدمات جدید" یا "شروع کار مخصوص خودتان" برسید.

هر چه که می‌نویسید مهم نیست اما باید تا جایی پیش بروید که 20 جواب پیدا کرده باشید. اگر بعد از نوشتن پاسخ‌های مشخص و بدیهی چیزی به ذهنتان نرسید، راهکارهای برعکس را بنویسید. از مسخره کردن و شوخی کردن واهمه نداشته باشید. خیلی وقت‌ها پاسخ‌های مسخره و احمقانه می‌توانند محرک خوبی برای راهکارهایی عالی باشند.

بعد باید دوباره به سراغ پاسخ‌ها بروید و موردی را انتخاب کنید که در آن لحظه برای شما مناسب‌ترین به نظر می‌رسد. خیلی وقت‌ها نسبت به یک پاسخ خاص انرژی خوبی می‌گیرید و به علتی آن پاسخ برایتان جذاب می‌شود.

وقتی بهترین پاسخ را انتخاب کردید، با این روش می‌توایند تاثیر آن را دوچندان کنید: پاسخ را به بالای یک صفحه جدید منتقل کنید و بعد برای اجرای آن در زندگیتان 20 ایده و راهکار بنویسید. از رسیدن به ایده‌ها و فکر‌هایی عالی و خلاق خودتان بهت‌زده خواهید شد.

دومین روش حل مشکل خلاق طوفان مغزی نامیده می‌شود. این نوعی طوفان ذهن است که در گروه انجام می‌شود. در این روش نیز شما با یک مشکل یا سوال شروع می‌کنید اما اینبار شما افراد زیادی مربوط به آن راهکار دارید.

رمز طوفان مغزی بسیار ساده است. اول اینکه آن مشکل یا سوال باید ابتدا بسیار واضح و مشخص مطرح ‌شود تا کلیه شرکت‌کنندگان گروه متوجه شوند.برای بحث درمورد سوالات کمی وقت بگذارید و بعد آن را روی یک تخته‌سیاه بنوسید. این می‌تواند تا حد زیادی کیفیت سوالات را بالا ببرد.

هدف یک جلسه طوفان مغزی باید ساختن بیشترین ایده‌های ممکن طی یک بازه زمانی مشخص باشد. یک جلسه موثر بین 15 تا 45 دقیقه طول می‌کشد و 30 دقیقه معمولا ایدآل است.

تعداد ایدآل شرکت‌کنندگان یک جلسه طوفان مغزی بین 4 تا 7 نفر است. با کمتر از 4 نفر ممکن است به تحریک و انگیزش لازم نرسید. و بیشتر از 7 نفر، فرصت لازم برای مشارکت در جلسه برای تک تک افراد وجود نخواهد داشت.

هر جلسه طوفان مغزی به یک لیدر یا رهبر نیاز دارد. نقش رهبر این است که تلاش کند آزادانه بودن جریان پاسخ‌ها را حفظ کند. لیدر باید تحریک‌کننده ایده باشد و هر شرکت‌گننده را برای حرف زدن و مشارکت در جلسه ترغیب کند.

مهمترین نقش طوفان مغزی جلوگیری از ارزیابی ایده‌ها طی فرایند است. تمرکز باید بر روی کمیت باشد نه کیفیت. ارزیابی و بحث درمورد ایده‌های مطرح‌شده در یک جلسه جداگانه انجام خواهد شد.

یک نفر باید در هر جلسه مسئول ثبت و نوشتن تک‌تک ایده‌ها باشد تا در آخر بتوان لیست نهایی را تایپ کرده و در زمانی جداگانه بین افراد پخش کنید.

نکات نهایی برای یک جلسه وفان مغزی موفق داشتن احساسات و روحیه مثبت، خنده، ایده‌های مسخره، و نبود هرگونه انتقاد، می‌باشد. لیدر باید مطمئن شود هیچ کس حرفی نزند که ایده‌های دیگران را تمسخر کند.

وقتی زمان ارزیابی ایده‌ها در یک جلسه جداگانه رسید، بد نیست که یک گروه کاکلاً متفاوت جمع کنید. این افراد بدون غرض ایده‌ها را بررسی می‌کنند. درنتیجه می‌توانند از دریچه‌ای انتقادی‌تر ایده‌ها را ارزیابی کنند.

مسئله جالب درمورد طوفان ذهن و طوفان مغزی این است که تقریباً هرکس می‌تواند یا استفاده از یکی از این دو روش، به تعداد بیشماری از ایده‌ها دست پیدا کند. و هیچ کس هم نمی‌تواند بگوید کدامیک از آن ایده‌ها قرار است راه‌حل مشکل باشد. پس به دنبال تعداد باشید زیرا هر چه ایده‌هایی که تولید می‌کنید بیشتر باشد، احتمال پیدا کردن ایده درست و مناسب بیشتر خواهد بود.

با شرکت منظم در جلسات طوفان ذهن و طوفان مغزی می‌توانید به مجموعه‌ای از ایده‌ها دست پیدا کنید که کمکتان می‌کند بسیار سریعتر از آنچه باور داشتید، به اهدافتان برسید. امروز که عصر اطلاعات است، ایده‌ها باارزش‌ترین ابزار تولید هستند. و ازآنجاکه توانایی ساختن ایده‌های خلاقانه و موثر نامحدود است، آینده شما نیز نامحدود و بیکران خواهد بود.

منبع : سايت مردمان ( پورتال جوانان ايراني )

موضوعات مرتبط: مقالات علمی
[ دوشنبه نهم مرداد ۱۳۹۱ ] [ 13:31 ] [ محسن احمديان ]

 

همه جا شنیده‌ایم که بهترین کارها و بیزنس‌ها با یک ایده عالی شروع می‌شوند. این تا حدی درست است. نیمی از موفقیت بیشتر بیزنس‌ها، ایده عالی اولیه است و نیم دیگر آن داشتن یک برنامه مناسب است.

تا امروز هزاران مقاله و مطلب درمورد موفقیت کاری خوانده‌اید که شاید توانسته باشند تا حدی در پیشبرد اهداف شغلی کمکتان کنند. در این مقاله نیز قصد داریم به پنج نکته برای طرح‌ریزی یک برنامه موفق اشاره کنیم.

1. چرا به برنامه‌ نیاز دارید

یک برنامه بیزنس سند بازاریابی است که داستان شرکت شما را عنوان می‌کند: هدف آن، دستاوردها و اهداف. یک برنامه بیزنس به شما کمک می‌کند سرمایه به دست آورید. در حالت ایدآل، برنامه بیزنس شما باید 25-15 صفحه بوده و برحسب پیچیدگی بیزنس موردنظر و هدف برنامه، یک خلاصه اجرایی 4-2 صفحه‌ای داشته باشد که به دو سوال مهم که هر سرمایه‌گذار باتجربه‌ای می‌پرسد، پاسخ دهد:

• گزاره‌های ارزش بیزنس شما به بازار موردنظر چیست؟
• یک سرمایه‌گذار چطور برگشت سرمایه خود را دریافت می‌کند؟

برنامه بیزنس شما باید شامل یک برنامه اجرایی نیز باشد. برنامه اجرایی علاوه بر سایر مولفه‌ها، حاوی مراحلی است—لیستی از اهداف بیزنس که قرار است شرکت شما سر یک تاریخ مقرر به آن دست یابد.

2. تحقیق، تحقیق، تحقیق


کارآفرینان عزیز، تکلیفتان را انجام دهید. سرمایه‌گذارانی که برنامه بیزنس شما را می‌خوانند می‌خواهند ببینند که درمورد قول‌هایی که به آنها می‌دهید، خوب فکر و تلاش کرده‌اید. پشتکار و کوشش شما باید بتواند این سوالاتی که سرمایه‌گذران احتمالی از خود و از شما می‌پرسند را پاسخگو باشد:

• رقبای شما چه کسانی هستند؟
• مشتریان شما چه کسانی هستند؟
• چه شرکت‌هایی در زمینه کاری شما موفق بوده یا شکست خورده‌اند؟
• چرا باید الان و نه یک سال آینده در شرکت شما سرمایه‌گذاری کنند؟

نکته اینجاست: اگر برنامه بیزنس شما تحقیقات کافی برای معرفی بیزنس شما به طور واضح و کامل به سرمایه‌گذارارن احتمالی را در خود نداشته باشد، چرا باید دیگران به شما اعتماد کرده و پولشان را دستتان بدهند؟

3. بینش سرمایه‌گذار: تجربه برعلیه سرعت

گذشته را به خاطر دارید که تصور می‌رفت هر که برای اولین بار کاری را آغاز کند در آن موفق خواهد بود. اما این روزها ثابت شده است که اولین نفر بودن برای شروع کاری به معنی بهترین بودن در آن نیست.

سرمایه‌گذاران بسیاری این روزها دوست دارند سابقه‌ای از شما ببینند—مثلاً تاریخچه مشتریان و سود شرکت را. آیا مدت زیادی است که شرکت را بر پا کرده‌اید یا اینکه شرکتتان هنوز فقط ایده‌ای عالی است که به دنبال سرمایه‌گذار می‌گردد؟ این تغییر در استراتژی سرمایه‌گذاران چرخه دریافت بودجه را طولانی‌تر خواهد کرد: دوره بین ارائه برنامه بیزنس‌تان به سرمایه‌گذاران احتمالی و دریافت پول و سرمایه. طولانی‌تر بودن چرخه دریافت بودجه برای آندسته از کارآفرینانی که دوست دارند زودتر به پول برسند طاقت‌فرسا خواهد بود.

4. به دنبال کمک متخصصین باشید.

آیا درآمد سالانه شرکت شما بالای 50 میلیون تومان در سال است؟ آیا شرکتتان در مراحل ابتدایی است یا هنوز به مرحله سوددهی نرسیده است؟ سرمایه‌گذاران بسیاری به دنبال شرکتی مثل شرکت شما هستند. نکته مهم کمک گرفتن از متخصصین برای طرح‌ریزی برنامه بیزنس‌تان است.  یا از کارگاه‌های برنامه‌ریزی کاری استفاده کنید و یا متخصصی را استخدام کنید که در طرح برنامه بیزنس کمکتان کند تا مطمئن شوید تعیین بودجه و امور مالی به درستی صورت گرفته و هیچ شکاف و اشتباهی در آن وجود ندارد.

5. مشاوران عالی داشته باشید—و به حرفشان گوش دهید.

برنامه بیزنس شما باید تحت نظارت یک بورد مشاوره طرح‌ریزی شود. بورد مشاوره گروهی از متخصصین هستند که در فعالیت‌ها و عملکردهای روزانه شرکت نقشی ندارند. یک بورد مشاوره خوب به شما کمک می‌کند تیم کاری خود را دائماً در جهت رسیدن به اهداف ذکر شده در برنامه بیزنس خود نگه دارید و تغییرات و فرصت‌های ایجاد شده در بازار موردنظر را به شما گوشزد می‌کنند.

 

منبع : سايت مردمان ( پورتال جوانان ايراني )

 


موضوعات مرتبط: مقالات علمی
[ جمعه ششم مرداد ۱۳۹۱ ] [ 13:24 ] [ محسن احمديان ]

 

دموکراسی به شهروندان فعال بستگی دارد و بچه‌ها باید عادت شهروندی دموکراتیک را درست همانطور که مسواک زدن را یاد می‌گیرند، آموزش ببینند.

از کودکی شروع کنید

سالهای دوران ابتدایی زمانی مناسب برای کمک به بچه‌ها برای یادگیری اصول و قواعد دموکراسی مثل همکاری، عدالت و نیاز به وجود قانون و مقررات، می‌باشد. در این سن، بچه‌ها شدیداً به عدالت علاقه‌مندند و زمان زیادی را وقف بازی، کار و تصمیم‌گیری گروهی می‌کنند. حول و حوش سال سوم ابتدایی، بچه‌ها هوشیاری و آگاهی بیشتری نسبت به خودشان بعنوان بخشی از یک اجتماع بزرگتر پیدا می‌کنند. اتفاقات و رویدادهای روز کشور در مدرسه بیشتر مطرح می‌شود، مهارت‌های خواندن آنها قوی‌تر شده و دسترسیشان به روزنامه‌های مجلات و رسانه‌های تصویری و الکترونیکی بیشتر می‌شود.

نگرش و رویکردهای سیاسی در کودکی شروع به شکل‌گیری می‌کنند. فعالیت ما بعنوان والدین در امور اجتماعی، علاقه‌مندی ما به دنیای اطرافمان و میزان مشارکتمان در دموکراسی از طریق رای دادن و فعالیت اجتماعی می‌تواند الگوی فرزندانمان باشد. پیوستگی سیاسی ما هرچه که باشد، باید به فرزندانمان کمک کند شهروندانی فعال و دموکراتیک و مفید برای خانواده و آینده کشورشان شوند.

چه می‌توانید بکنید

• بی‌تفاوتی به شرکت‌ در رای‌گیری‌ها، یک علامت هشدار است. می‌توانید با بردن فرزندانتان همراه خود به حوزه‌های رای‌گیری، عادت رای دادن را در آن‌ها پایه‌گذاری کنید. حتی بچه‌های خیلی کوچک هم از این کار لذت خواهند برد. با بزرگ‌تر شدن بچه‌ها، می‌توانید درمورد مسائل سیاسی و انتخاب‌هایشان برای رای دادن با آنها صحبت کنید.


• همه تصمیمات خانوادگی قابل بحث نیستند، اما خیلی از آنها هستند. بچه‌ها را تشویق کنید در تصمیمات خانوادگی درمورد فیلم‌هایی که می‌بینید، بازی‌هایی که انجام می‌دهند یا سایر فعالیت‌های خانوادگی شرکت کنند. شرکت دادن آنها در تصمیم‌گیری‌ها به آنها کمک می‌کند مهارت‌های لازم برای دموکراسی مثل همکاری، مصالحه، بحث و تبادل‌نظر و ایجاد توافق را یاد بگیرند.

• حس عدالت‌خواهی بچه‌ها را با حرف زدن درمورد بی‌عدالتی‌هایی که در زندگی روزمره می‌بینند و بیان احساستان در آن مورد، ترغیب کنید. کشف عدالت و بی‌عدالتی در خانواده می‌تواند کمک خوبی است که یاد بگیرند برای عدالت و عدالت‌خواهی ارزش قائل شوند.

• بیش از یک منبع برای کسب اطلاعات و اخبار روز در خانه داشته باشید. به دست آوردن اخبار روز جهان از بیش از یک منبع مثل روزنامه، تلویزیون، مجلات، رادیو و اینترنت به بچه‌ها کمک می‌کند یاد بگیرند نظرات را از واقعیات متمایز کنند و این مهارتی مهم برای یک اجتماع دموکراتیک است.

• بحث و مناقشه یکی از مهمترین مولفه‌های دموکراسی است. حرف زدن، بحث و تبادل‌نظر را سر میز شام تشویق کنید و از آنها بخواهید عدم موافقت خودشان را درمورد موضوعات مختلف ابراز کنند. حتی از بچه‌های خیلی کوچک می‌توانید بخواهید که نظراتشان را درمورد جهان پیرامونشان مطرح کنند. احترام گذاشتن به نظرات فرزندانمان و مخالفت محترمانه با آنها، راه‌هایی خوب برای کمک به آنها برای گسترده‌تر کردن افق دیدشان، یاد گرفتن دفاع از ایده‌ها و نظرات خودشان و استقبال از اطلاعات و ایده‌های تازه است.

منبع : سايت مردمان ( پورتال جوانان ايراني )


موضوعات مرتبط: مقالات علمی
[ جمعه شانزدهم تیر ۱۳۹۱ ] [ 17:25 ] [ محسن احمديان ]

 

منظور از یک سخنرانی خیلی کوتاه چیست؟

تعریفی است از شغل شما و آنچه انجام می دهید و اینکه چرا یک نفر باید با شما همکاری کند در کمتر 30-60 ثانیه. این سخنرانی اصطلاحا "سخنرانی آسانسوری" نیز نامیده می شود وعلت نامگذاری آن این است که اگر دست تقدیر شما را با شخصی که همیشه آرزوی مذاکره و همکاری با وی را داشتید در یک آسانسور قرار داد چگونه بتوانید در آن زمان کوتاه  در مورد کسب و کارتان برای او توضیح دهید و وی را برای همکاری در زمینه کالا و یا خدمات خود ترغیب نمایید.

در این مقاله به بیان نکات مهم در ارتباط با یک "سخنرانی آسانسوری" پرداخته می شود و به شما در چگونگی عملی کردن آن کمک می کند.

چرا اینکار خیلی مهم است؟

زیرا شما همیشه در اولین برخورد فقط 30-60 ثانیه وقت دارید که تاثیرگذار باشید. چون بازه توجه در افراد قبل از اینکه ذهن آنها منحرف شود به طور متوسط 30 ثانیه است.

دلیل دیگر این است که امروزه مردم وقت کمی دارند و شما یا باید آنها را به سرعت جذب کنید و یا آنها را برای همیشه از دست بدهید.

نکات مهم برای یک سخنرانی آسانسوری تاثیر گذار

1. مختصر و مفید سخن بگویید.
صحبت های شما نباید بیش از 30 تا 60 ثانیه طول بکشد.

2. واضح صحبت کنید. به گونه ای سخن بگویید که همه بتوانند منظور شما را درک کنند. فکر نکنید که اگر از کلمات سخت استفاده کنید باعث می شود باهوش تر به نظر برسید بلکه باعث میشود که شنوندگان شما را درک نکنند و شانس خود برای جذب آنها را از دست بدهید.

3. با قدرت وارد عمل شوید. از کلمات محکم و تاثیرگذار استفاده کنید. از تمام توان، قدرت و تجربه خود استفاده کنید تا بتوانید توجه شان را جلب کنید.

4. تصویرسازی کنید. از کلماتی استفاده کنید که باعث ایجاد تصویر در ذهن شنوندگان شود.

5. شغل خود را درقالب یک داستان تعریف کنید. یک داستان کوتاه بگویید. این داستان باید به گونه ای باشد که کار شما و آنچه انجام میدهید را برای دیگران روشن کند.

6. هدف داشته باشید. یک سخنرانی آسانسوری وقتی عالی است که برای شنوندگان خاصی ترتیب داده شود. اگر اهداف شما کسانی هستند که خیلی با یکدیگر متفاوتند میتوانید برای هرکدام سخنرانی جداگانه ای داشته باشید.

7. هدف گرا باشید.  یک سخنرانی آسانسوری خوب با در نظر گرفتن نتیجه دلخواهی که در ذهن دارید آماده می شود. نتیجه مورد علاقه شما چیست؟ ممکن است شما سخنرانی های متفاوت در مورد موضوعات مختلف داشته باشید. برای مثال بخواهید کالایی بفروشید، آینده نگری کنید و مشتریان احتمالی را پیدا کنید، برای ایده خود حمایت دیگران را جلب کنید وغیره.

8. تله بگذارید. تله عاملی است که عملا علاقه شنوندگان را تحریک میکند و باعث میشود آنها بخواهند بیشتر بدانند. چیزی مثل یک کلمه یا یک عبارت که تلنگری به تارهای ذهن آنها می زند.

چگونه سخنرانی آسانسوری خود را آماده کنید.


• آنچه که باید بگویید را یادداشت کنید. آنچه باید گفته شود را به روش های مختلف و حداقل در 10-20 روش گوناگون بنویسید. اصلاً خودتان را محدود نکنید. بعداً متن را ویرایش خواهید کرد. این مرحله برای خلق ایده است و این ایده ها میتواند مضحک، جدی، با نمک و یا محافظه کارانه باشند. مهم نیست هدف این است که تا جای ممکن ایده هایتان را روی کاغذ بنویسید.

• یک داستان خیلی کوتاه بنویسید که آنچه شما انجام می دهید را به تصویر بکشد. اگر لازم است داستان می تواند طولانی تر شود. بعدا روی آن کار خواهید کرد. به کلمات خود آب و رنگ بدهید تا افراد بتوانند آن را تجسم کنند.

• هدف یا مقصود خود را یادداشت کنید.  آیا قصد فروش محصولی را دارید، آیا در جستجوی مشتریان احتمالی هستید  ومیخواهید آینده نگری کنید و یا به دنبال جلب حمایت دیگران از ایده خود هستید و یا هر چیز دیگر.

• اهدافتان را در 10- 20 جمله بنویسید. این جملات یا سوالات باعث می شود فعالیت شما از مسیر هدفتان منحرف نشود.

• صدای خود را ضبط کنید. برای اینکار از ابزار گوناگونی میتوانید استفاده کنید نزدیک ترین وسیله به شما تلفن همراهتان است.

• بررسی کنید. همان روز و یا روز دیگر به نوشته های خود برگردید و با حوصله وتوجه  آن ها را بررسی کنید.

• نکات مهم را برجسته کنید. آنچه را که نوشته یا ضبط کرده اید بررسی کنید. و سپس زیر جملاتی که شما را با کلمات واضح و محکم خود میخکوب میکند برجسته کنید و یا خط بکشید. مطمئنا تمام کلمات در این دسته قرار نمی گیرند. شما به کلماتی برای ربط دادن این جملات به هم نیاز دارید اما این کلمات باید حداقل ممکن باشند.

• بهترین قسمت ها را کنار هم بگذارید. دوباره باید نسخه های متعددی از این سخنرانی کوتاه  بنویسید.

• آخرین ویرایش را انجام دهید. هرچه میتوانید کلمات غیر ضروری را کم کنید. کلمات و جملات را تا زمانی که به نظرتان عالی رسید جابه جا کنید. یادتان باشد که هدف فقط 30-60 ثانیه است.

• تمرین کنید. سخنرانی خود را نزد هر تعداد افرادی که ممکن است اجرا کنید بازخورد آن را از همکاران، مشتری هایی که به آنها اطمینان دارید، دوستان و خانواده جویا شوید.

• کار را تمام کنید. سخنرانی سریع خود را بنویسید به خاطر بسپارید و آنقدر آن را تمرین کنید تا زمانی که به صورت طبیعی بر زبان شما جاری شود.

• در حال پیشرفت باشید. همیشه گوش بزنگ باشید و عبارات جدیدی که فکرمی کنید می توانید با استفاده از آنها سخنرانی خود را روشن تر و تاثیر برانگیزتر کنید به کار ببرید. هر از گاهی خوب است که دوباره از اول شروع کنید زیرا همه چیز در حال تغییر است: شما، شغل شما، اهداف شما و البته نیازهای مشتریان.

.

مترجم: زهرا شریعتی

منبع : سایت مردمان ( پورتال جوانان ایرانی )


موضوعات مرتبط: مقالات علمی
[ دوشنبه بیست و نهم خرداد ۱۳۹۱ ] [ 12:29 ] [ محسن احمديان ]

 

شاید اگر بخواهیم به مهمترین مهارت موفقیت در کار اشاره کنیم، غلبه بر احساسات و خصوصیات و عادات اخلاقی منفی باشد. اما مهارت‌های دیگری نیز هست که با یادگیری آن می‌توانید به موفقیت‌های قابل‌توجه‌تری در زندگی شغلی خود دست پیدا کنید. در زیر به 5 مورد از مهمترین آنها اشاره می‌کنیم:

1. برای انجام کارها کمک بگیرید

یاد گرفتن مرز ظریف بین هدایت کردن و محول کردن کارها یکی از سخت‌ترین مهارت‌هاست. میل طبیعی بسیاری از ما این است که می‌خواهیم همه کارها را خودمان انجام دهیم که مطمئناً غیرممکن است.

باید مدام خودتان را چک کنید. مطمئناً خیلی از ایدآل دور هستید. وقتی از چند نفر دیگر در کارتان کمک می‌گیرید، موفقیت بیشتری در انتظارتان خواهد بود. همانطور که از قدیم می‌گویند: یک دست صدا ندارد.

تصویر زیر را همیشه به ذهن داشته باشید.

 







2. تدریجی پیشرفت کنید

افکار و اعتقادات زیادی درمورد رشد و پیشرفت فردی وجود دارد. بعضی از آن مکتب‌های فکری اعتقاد دارند که یا باید کاری را بزرگ شروع کنید، یا اصلاً شروع نکنید.

شاید راحت‌ترین رویکردی که بتوانید در زندگی الگو قرار دهید، این باشد که محصولات و خدمات خود را به صورت تدریجی و با پیشرفت تدریجی ایجاد کنید.

کوچک شروع کنید و تاجاییکه ممکن است کم‌ هزینه کنید و خواهید دید که خیلی زود موفقیت نصیبتان می شود. اما خیلی زود باید چیزهایی که به دردتان نمی‌خورد را از کارتان بیرون کنید.

اگر این رویکرد را انتخاب کنید، احتمال و خطر اینکه راه اشتباه را بروید و وقت و هزینه زیادی را صرف آن راه اشتباه بکنید کمتر خواهد شد.

همچنین با این روش می‌توانید در مدت زمان انجام کار وقت برای تحقیق بیشتر داشته باشید. یاد می‌گیرید که مشتری شما چه می‌خواهد و همان‌ها را وارد کارتان خواهید کرد.

3. شب‌ها قبل از خواب به مشکلات کاریتان فکر کنید

خیلی وقت‌ها توصیه‌هایی را می‌شنوید که می‌گوید باید مشکلاتتان را دور از ذهنتان نگه دارید، مخصوصاً شب‌ها که می‌خواهید استراحت کرده و کمی بخوابید. اما برای حل مشکلات کاری، خلاف این موثر است. سعی کنید 15 دقیقه قبل از اینکه وارد رختخواب شوید، پشت میز کارتان بنشینید و به مشکل کاریتان فکر کنید. بعد از اینکه فکر کردنتان تمام شد، آنوقت به رختخواب بروید.

ذهن ناخودآگاه در زمان خواب فعال است. فکر کردن به یک مشکل کاری قبل از خواب، باعث می‌شود ذهن ناخودآگاهتان را مجبور کنید به آن مشکل فکر کند.

گاهی‌اوقات وقتی صبح از خواب بیدار می‌شوید، راه‌حل آن مشکل در ذهنتان خواهد بود.


4. با سیستم کامپیوترتان مثل یک خط تولید کارخانه رفتار کنید

برای میلیون‌ها نفر در سراسر جهان، کامپیوتر بزرگترین تجهیزات موجود برای کار آنهاست. بدون یک سیستم کامپیوتر، خیلی از کارها قابل انجام نیستند.

اما چرا باز هم خیلی از ما با کامپیوترهایمان درست برخورد نمی‌کنیم؟ بیشتر وقت‌ها فراموش می‌کنیم از اطلاعاتمان کپی بگیرید. به تعمیرات آنها رسیدگی نمی‌کنیم. قابل‌هایمان به هم ریخته و نامنظم هستند. معمولاً تازمانیکه مشکلی ایجاد نشده، سیستم کامپیوترمان را نادیده می‌گیریم و آنوقت است که آن مشکل به یک بحران حل‌نشدنی تبدیل می‌شود.

مسئله‌ای که باید به خاطر داشته باشید این است که تعمیرات و رسیدگی منظم سیستم کامپیوتری، تولید شما را مرتب‌تر و بیشتر خواهد کرد.


5. وانمود کنید یک بخش حسابداری دارید

هرکسی در بیزنس این توصیه را بارها و بارها شنیده است که باید حساب و کتابتان دقیق باشد. متاسفانه، ارائه این توصیه آسان و عمل کردن به آن دشوار است.

یکی از دلایل اینکه خیلی از کسانیکه به تازگی کار یا بیزنسی را شروع می‌کنند از حسابداری کتبی وضعیت کارشان خودداری می‌کنند این است که فکر می‌کنند ممکن است اعداد به دست آمده از حساب‌هایشان جور نباشد یا سود خوبی را به آنها نشان ندهد.

اما این آمار و ارقام و حساب و کتاب‌ها هیچوقت بهتر نمی‌شود مگراینکه شهامت لازم برای مواجه شدن با آنها را داشته باشید.

بزرگترین چالش شما ممکن است گذشن از سد احساسی باشد. برای غلبه بر آن سد، می‌توانید وانمود کنید یک بخش حسابداری دارید و خودتان نیستید که مستقیماً به حساب و کتاب‌ها رسیدگی می‌کنید. یعنی اگر شکست و ضرر و اشتباهی را متوجه شدید، حس کنید تقصیر شما نبوده است.

رسیدگی به حساب و کتاب‌ها یکی از مشخص‌کننده‌ترین فعالیت‌هاست. با آن کار می‌توانید چیزهایی را در کارتان ببینید و متوجه شوید که قبلاً نمی‌دیدید و روی سوددهی خود تمرکز کنید.


منبع : سایت مردمان ( پورتال جوانان ایرانی )

موضوعات مرتبط: مقالات علمی
[ پنجشنبه بیست و پنجم خرداد ۱۳۹۱ ] [ 12:47 ] [ محسن احمديان ]

 

۱)یک برنامه کاری داشته باشید:

شما علاقه‌ای دارید که می‌خواهید آن را به کارتان تبدیل کنید. هرچقدر هم که درمورد این کار کوچکتان اشتیاق داشته باشید، اگر برنامه درست و مناسب برای شروع و اجرای آن نداشته باشید، موفق نخواهید شد.

مهم نیست که برنامه‌تان چقدر باشد یا چه جزئیاتی را در بر داشته باشد، فقط باید چند نکته کلی را شامل شود. بیشتر تجارت‌های کوچک برای موفقیت باید تحلیل سود و زیان، پیشبینی کاهش سود و تحلیل جریان نقدی را در خود داشته باشد. تحلیل جریان نقدی اهمیت ویژه‌ای دارد زیرا ممکن است محصولاتی را بفروشید که برای شش ماه چیزی دریافت نکنید، آنوقت همه پولتان را از دست خواهید داد و مجبورید درهای مغازه را ببندید.

یک برنامه تجاری واقعاً لازم است زیرا قبل از شروع کار، استراتژی کارتان را در آن روی کاغذ می‌آورید.

۲)ببینید چطور می‌خواهید سود کنید:

سود هدف نهایی هر کار است. باید هزینه‌های کارتان (اجاره، مواد اولیه، حقوق کارمندان و از این قبیل) را بررسی کنید و بعد ببینید چقدر باید بفروشید تا آن هزینه‌ها را پوشش دهد و شروع به سود‌دهی کنید. این نحلیل سود و زیاد نام دارد.

۳)با هر چقدر که پول در دست دارید شروع کنید:

خیلی تجارت‌های کوچک هزینه‌های اولیه خود را کلاً با وام پوشش می‌دهند، با این انتظار که با سودی که دریافت می‌کنند وامشان را پرداخت می‌کنند. کارهای کوچک ممکن است ماه‌ها یا سال‌ها طول بکشد تا شروع به سوددهی کند، آنوقت پرداخت‌های وام برایتان مصیبت خواهد شد.

اگر بتوانید پول شروع کار را خودتان از قبل پس‌انداز کنید، آنوقت مطمئن می‌شوید که وام‌ها به شما فشار نخواهند آورد.

۴)از خودتان محافظت کنید:

بیشتر کارهای کوچک مالکیتی یا شراکتی هستند. بااینکه شکل دادن بعضی کارها خیلی ساده و جالب است اما مالکشان را مسئول بدهی‌های کاری و قضاوت قرار می‌دهد. وقتی پول کار تمام شود، طلبکاران و بستانکاران پشت دارایی‌های شخصی مالک، مثل حساب پس‌انداز و خانه، قرار می‌گیرند.

بااینکه بیمه می‌تواند این مسئولیت را کاهش دهد اما بهتر است که یک شرکت یا شرکت با مسئولیت محدود شکل داده شود. این ساختارهای تجاری مالکان را از بار مسئولیت شخصی رها کرده اما قوانین و مسئولیت‌های دیگری را شامل حال آنها می‌کند.

۵)با کم شروع کنید:

همه می‌خواهند که کارشان گرفته و موفق شوند، شعبات زیاد دایر کنند، کارمندان زیادی داشته باشند و درآمدشان هم روز به روز بالاتر رود. اما باید قبل از اینکه بتوانید بدوید، راه رفتن را یاد بگیرید. نباید اول کار هزینه‌های زیادی برای خودتان درست کنید، مخصوصاً اگر لازم است کمی زمان بگذرد تا درآمدتان بالا رود.

با کم شروع کردن مطمئن می‌شوید که می‌توانید از موانع بر سر راه اداره یک تجارت کوچک عبور کنید. آن سرمایه‌گذارانی که با سرمایه کم شروع می‌کنند می‌توانند بدون اینکه لازم باشد بدهی زیادی بپردازند، از اشتباهاتشان درس بگیرند. کم شروع کردن به کارتان کمک می‌کند تا به یک سرمایه‌گذاری موفق تبدیل شود.

۶)قراردادهایتان را کتبی کنید:

بااینکه خیلی خوب است با یک دست دادن دوستانه کار کنید، اما هیچ جاگزینی بهتر از قرارداد کتبی برای آن نیست. درواقع بسیاری از قراردادها تازمانیکه به شکل کتبی درآیند معتبر نیستند.

بااینکه شفاهی بیان کردن یک قرارداد هم ممکن است بااعتبار باشد اما اثبات آن بسیار دشوار است. مطمئن شوید که همه توافق‌ها و قراردادهایتان به صورت کتبی نوشته شوند—اینکار از سردردهای بعدی جلوگیری کرده و ممکن است کارتان را نجات دهد.

۷)بازار را در دست بگیرید:

راه‌های زیادی برای به دست آوردن بازار در صنعتتان است: باید محصولی بهتر، فرایند تولید یا توزیع کارآمدتر، محلی مناسب‌تر، خدمات مشتری بهتر و درک بهتری از تغییر بازار داشته باشید.

بهترین راه برای در دست داشتن بازار این است که اسرار کاریتان را فقط برای خودتان نگه دارید. این اسرار همان اطلاعاتی هستند که بقیه از آن خبر ندارند و به شما در عرصه رقابت مزایایی می‌دهد. اسرار کاری انواع مختلف دارند و تازمانیکه صاحبان آن، برای سری نگه داشتن آن اقدام کنند محافظت قانونی نیز شامل آنها می‌شود. این اقدامات هر چیزی می‌تواند باشد، از علامت زدن اسناد محرمانه تا قرارداد بستن با شرکاء و کارمندان برای محرمانه نگه داشتن اسرار کاری.

راه دیگر برای در دست داشتن بازار این است که پیشقدم باشید. اگر می‌دانید که قرار است کارتان با چالش یا تجاوز رقبا روبه‌رو شود، نباید منتظر بمانید تا واکنش دهید. از قبل برنامه ریزی کنید و جلوتر باشید.

۸)افراد مناسب استخدام کنید:

اولین نفری که برای کار پیش شما آمد را استخدام نکنید. دنبال کسی باشید که انگیزه، خلاقیت و شخصیت مناسب داشته باشد و به درد کار شما بخورد. وقتی آن افراد را پیدا کردید، با آنها به درستی رفتار کنید، آنها را در کار درگیر کنید و اطمینان یابید که محیطی برایشان فراهم کنید که تمام تلاششان را برای موفقیت تجارتتان به کار گیرند.

۹)روابط مناسبی با کارمندان داشته باشید:

بیشتر تجارت‌ها سعی می‌کنند برای صرفه‌جویی در هزینه‌ها به جای کارکندان تمام‌وقت، از پیمانکاران مستقل استفاده کنند. دولت جرایم سنگینی برای کارفرمایانی که هزینه بیمه و مالیات‌های مربوط به کارمندان تمام‌وقت خود را پرداخت نمی‌کنند را قرار داده است. برای اینکه مشخص شود یک کارمند، کارمند تمام‌وقت یک شرکت است یا یک پیمانکار مستقل ملاک‌های زیر در نظر گرفته می‌شود:

  • کارمند کارهایی را انجام می‌دهد که برای کار شما ضروری باشد.
  • کارمند فقط در شرکت شما به کار مشغول است.
  • کارمند 40 ساعت در هفته یا حدوداً 40 ساعت در هفته کار می‌کند.
  • کارمند دستورالعمل‌ها و آموزشات لازم را فرا گرفته و شما بر نحوه انجام کار او نظارت دارید.

۱۰)مالیات‌ها،قبوض و صورتحساب‌ها را سروقت پرداخت کنید:

لازم به ذکر نیست که باید برای آنچه که مالک آن هستید هزینه پرداخت کنید. اگر مالیات‌ها را به موقع تصفیه نکنید، مطمئناً دولت اموال شما را ضبط خواهد کرد.

همچنین خیلی مهم است که صورتحساب‌های خود را به طور منظم و سروقت پرداخت کنید. اگر همیشه بدهکار باشید، اعتبار خود را از دست خواهی داد. اما اگر بدهی‌های خود را همیشه سروقت پرداخت کنید، اگر سروقت چند بدهی همزمان برسد، از مشکلات جریان نقدی دور می‌مانید.

 

 

منبع : سايت مردمان ( پورتال جوانان ايراني )


موضوعات مرتبط: مقالات علمی
[ شنبه بیست و پنجم تیر ۱۳۹۰ ] [ 19:13 ] [ محسن احمديان ]

 

همه ارتباط برقرار می‌کنند اما اینکه یاد بگیرید چطور خوب ارتباط برقرار کنید نیازمند داشتن مهارت است. برای اینکه در کار و تجارت موفق شوید (یا هر عرصه دیگر از زندگی)، باید بتوانید مهارت‌های ارتباطی را خوب یاد بگیرید. برای بعضی‌ها ارتباط برقرار کردن ساده است. بعضی‌‌ها ذاتاً استاد ارتباط برقرار کردن‌ هستند و اعتمادبه ‌نفس بسیار زیادی برای اینکار دارند. اما بقیه چطور یاد می‌گیرند که با دیگران ارتباط برقرار کنند؟ در اینجا به 7 راهکار برای ایجاد ارتباط موفق اشاره می‌کنیم.

اعتماد به ‌نفس

مهارت‌های مردمی خوب با اعتماد به‌ نفس شروع می‌شود. وقتی کسی اعتمادبه ‌نفس داشته باشد خیلی خوب معلوم می‌شود. اعتمادبه ‌نفس مثل آهن‌ربایی بقیه را به سمت شما می‌کشاند و رفتارهایتان نشان می‌دهد که ارزش صرف وقت و تلاش را دارید. وقتی حس قوی نسبت به خودتان داشته باشید، خیلی سریع از گپ کوتاهی که با کسی دارید گذشته و فرصتی در اختیارتان قرار می‌دهد که بتوانید بدون اتلاف وقت به قلب رابطه دست یابید.

وقتی می‌خواهید رابطه‌ای موثر داشته باشید، یکی از مهمترین قوانینی که باید رعایت کنید این است که مستقیم به چشم‌های طرف مقابل نگاه کنید. کسانیکه اعتمادبه ‌نفس کافی ندارند از ارتباط چشمی خودداری می‌کنند. خودداری از ارتباط چشمی نشان دهنده عدم علاقه یا بدتر از آن عدم صداقت است. وقتی دو نفر با هم ارتباط چشمی برقرار می‌کنند، ارتباطی موثر شکل می‌گیرد. ارتباط چشمی با حرف‌هایی که می‌زنید هم اعتبار می‌بخشد.

علاقه نشان دهید

خیلی‌ها مرتکب این اشتباه می‌شوند که زیاد درمورد خودشان حرف می‌زنند. هیچ‌ چیز بدتر از لاف زدن درمورد خود، یک ارتباط را خراب نمی‌کند. یکی از بهترین راهکارها برای اینکه یاد بگیرید چطور با مردم ارتباط برقرار کنید این است که به جای اینکه آنها را مجبور کنید به حرفهایتان گوش دهند، از آنها بخواهید درمورد خودشان حرف بزنند. این باعث می‌شود طرف مقابل احساس راحتی بیشتری کرده و اعتمادبه ‌نفسش بالا رود. همچنین موقعیتی ایجاد می‌کند که فرد مقابل هم همین کار را برای شما بکند و به حرفهایتان گوش دهد.

هنرمندانه سوال بپرسید

یکی از سریع‌ترین راه‌ ها برای شکستن قفل سکوت پرسیدن سوال‌هایی است که بتوان آنها را خیلی راحت با بله یا خیر جواب دارد. با پرسیدن سوالی که به یک جواب با جزئیات بیشتر نیاز هست، فرد مقابل باید توضیح بیشتری بدهد و اطلاعاتی که دارد را در اختیارتان بگذارد.

بخشی از ارتباط موفق یاد گرفتن این است که سوالاتی را مطرح کنید که فرد مقابل را به فکر کردن وا دارد. یک چیز به دیگری منتهی می‌شود و در مدت کوتاهی داستان‌هایی بین دو طرف منتقل می‌شود و یخ رابطه می‌شکند.

آب ‌و هوا را فراموش کنید و بحث را از سیاست و مذهب هم دور کنید. درمورد لباسی که طرف مقابلتان پوشیده است نظری بدهید. البته باید سعی کنید که طرفتان را با سوالاتتان بمباران نکنید. این باعث می‌شود فرد معذب و خسته شود. یادتان باشد مکالمه را نباید به بازجویی تبدیل کنید.

وقتی می‌خواهید اسم کسی را بپرسید، فوراً آن را تکرار کنید. بلند گفتن یک اسم کمک می‌کند بهتر در خاطرتان بماند. از اسم طرف مقابلتان در طول مکالمه استفاده کنید و لبخند زدن هم فراموشتان نشود.

دو بار گوش کنید، یک بار حرف بزنید

می‌گویند به یک دلیلی خدا دو گوش و یک دهان به شما داده است. دلیل آن این است که باید دوبرابر آنچه که حرف می‌زنید، گوش دهید. درارتباط با مهارت‌های مردمی، این یعنی وقتی فرد مقابلتان صحبت می‌کند، باید همه توجهتان را به او بدهید. نباید غرق این فکر شوید که بعد از آن شما چه باید بگویید یا بعداً چه اتفاقی می‌افتد یا هر فکر بی ارتباط دیگری. تمرکز کنید، اطلاعاتی که ارائه می‌شود را جذب کرده و راهی برای دنبال کردن صحبت او با پرسیدن یک سوال مرتبط با موضوع پیدا کنید.

در چیزهایی که طرف مقابلتان علاقه دارد، علاقه نشان دهید و اگر موضوع بحث چیزی است که هیچ از آن نمی‌دانید، می‌توانید از آن به نفع خودتان استفاده کنید. اطلاعات بیشتر درمورد آن موضوع کسب کنید. اعتراف کنید که برایتان موضوع آشنایی نیست و از او بخواهید که بیشتر درمورد آن با شما حرف بزند. مردم دوست دارند چیزهایی که می‌دانند را با بقیه درمیان بگذارند و این اعتمادبه ‌نفس آنها را خیلی بالا می برد. وقتی موضوع مورد علاقه طرف مقابلتان را پیدا کردید، دیگر هیچ مشکلی وجود نخواهد داشت.

توانا بود هرکه دانا بود

ارتباط موثر و موفق با دانش شروع شده و خاتمه می‌یابد. کسانیکه مسافرت می‌کنند، مطالعه می‌کنند یا از جریانات روز باخبرند برای هم‌صحبتی فوق ‌العاده‌اند. هرچه فردی تجربیات بیشتری از زندگی داشته باشد، بهتر می‌تواند با دیگران ارتباط برقرار کند.

کسانیکه مسافرت می‌کنند توانایی این را دارند که فرهنگ‌ها و مردمان دیگر را بهتر درک کنند و آنهایی که زیاد مطالعه می‌کنند، درمورد همه موضوعات اطلاعات کافی برای بحق کردن دارند و می‌توانند خود را با هر مکالمه ‌ای تطبیق دهند. شخصی که در فعالیت‌های مختلف شرکت دارد، مطمئناً می‌تواند با افراد دیگر وجه اشتراک پیدا کرده و مکالمه را به جریان بیندازد.

ریسک کنید

عزت نفس هم معنای اعتمادبه‌ نفس است و حتی با وجود طرد شدن، عزت نفس یک شخص هیچ تغییری نمی‌کند. بیشتر وقت‌ها افراد بخاطر اینکه از طرد شدن واهمه دارند، از فرصت‌ها استفاده نمی‌کنند. طرد شدن باعث می‌شود فرد احساس حقارت کند. در واقعیت، طرد شدن عزت نفس فرد را تغییر نمی‌دهد. شما همان فرد باقی می‌مانید، به همان اندازه ارزشمند و مهم که قبل از شروع مکالمه بودید.

هیچکس نمی‌‌تواند عزت نفس شما را بگیرد. فقط خودتان هستید که می‌توانید اینکار را بکنید. طرد شدن تازمانیکه اتفاق نیفتاده است یک توهم است. چرا باید وقتتان را نگران اینکه اگر این اتفاق بیفتد یا آن اتفاق بیفتد هدر دهید؟ از فرصت استفاده کنید و برای آنچه که می‌خواهید دست به تلاش بزنید. تنها راه یاد گرفتن ارتباط با دیگران از طریق تمرین کردن میسر است.

کم‌کم شروع کنید

یاد گرفتن اینکه چطور با آدم‌ها ارتباط برقرار کنید زمان می برد و هرکس با سرعت مخصوص خودش پیشرفت می‌کند. کم‌کم شروع کنید؛ سعی کنید هربار با یکی از این نکات آشنا شوید. در پایه، یک ارتباط خوب با اعتماد به نفس شروع می‌شود و این رشته‌ ای است که همه چیز را به هم وصل می‌کند. هر آشنایی کمک می‌کند اعتمادبه‌ نفستان بالاتر رود و تجربیاتتان متفاوت‌تر شود. یک جای خوب برای تمرین کردن این مهارت‌های مردمی محل کار است. وقتی صحبت کردن با همکارانتان راحت‌تر شد، سعی کنید با افرادی از رتبه‌های بالاتر مثل مدیرانتان صحبت کنید. در زمان کوتاهی، مهارت‌هایی که یاد گرفته بودید در شما نفوذ کرده و دیگر نیاز به فکر کردن هم ندارد.

هیچکس تابحال نگفته است که حرف زدن با آدم‌ها کار ساده‌ای است. برای بعضی‌ها، به دست آوردن اعتمادبه ‌نفس لازم برای شروع مکالمه، قدم بزرگی است. این ممکن است سخت‌ترین مرحله کار باشد اما وقتی اولین قدم را برداشتید، بقیه آن راحت‌تر خواهد شد. به خودتان ایمان داشته باشید و بدانید که شما به اندازه طرف مقابلتان باارزش هستید. ارتباط موفق و موثر مهارتی است که همه باید داشته باشند زیرا رمز رسیدن به موفقیت و پیشرفت در جوانب مختلف زندگی است.


موضوعات مرتبط: مقالات علمی
[ چهارشنبه بیست و پنجم خرداد ۱۳۹۰ ] [ 10:26 ] [ محسن احمديان ]

 

ماندانا کارمندی است که فاقد "برخورد صحیح" می باشد. اخلاقش خوب نیست، به دیگران بی احترامی می کند، و همکارانش دائماً از او شکایت می کنند؛ اما از سوی دیگر در کارش تواناست و شایستگی های فراوانی دارد.

مسئول قسمتی که ماندانا در آن مشغول به کار است تصور می کند که مسئله ماندانا یک مشکل حل نشدنی است. به هر حال همیشه در هر اداره یا شرکتی شخصی وجود دارد که ساز مخالف می زند و با سایر کارمندان همگام نیست. تصور سرپرست بخش این است که تا وقتی ماندانا کار خود را به نحو احسن انجام می دهد، وی نمی تواند کاری در مورد او انجام دهد! توجه داشته باشید که این نگرش به عنوان اولین منبع بروز اشتباه شناخته می شود.

مشکلات رفتاری در محیط کار باید بلافاصله ردیابی شوند و متعاقباً واکنش مناسبی نسبت به آنها نشان داده شود تا رضایت مراجعین، همکاران، مشتری ها، فروشندگان، و تولیدگنندگان محفوظ نگه داشته شود. در این مقاله نحوه صحیح انجام این کار را به شما آموزش می دهیم.

مدیران زمانیکه متوجه می شوند می توانند با درایت خاص کلیه رفتارهای پرسنلشان را کنترل کنند، خودشان هم شگفت زده می شوند. برای موفقیت در حوزه مدیریت رفتاری پرسنل می بایست دو بعد بنیادین را مد نظر قرار دهیم: 1- هدف اصلی شرکت انجام چه کاری است؟ و 2- این کار باید چگونه انجام شود؟ بله، در مثال فوق ماندانا کار خود را به خوبی انجام می دهد، اما رفتار این خانم به گونه ای است که سبب می شود سایر کارکنان بازده خوبی نداشته باشند.

 از جمله گام های پایه ای در اصلاح رفتاری کارمندان این است که مدیران بررسی دقیقی بر روی داده های ورودی و خروجی داشته باشند. عموماً همه کارفرمایان بیشتر به نتیجه کار توجه دارند و از کارکنان خود انتظار دارند که بازده بالایی داشته باشند. این مسئله بدون بازبینی دقیق داده های ورودی میسر نخواهد شد چراکه همین داده های ورودی – مانند رفتار خدمه-  هستند که سازمان را به سوی نتایج دلخواه نهایی رهنمون می سازند. ممکن است یک فروشنده که در مرکز خریدی بزرگ مشغول به کار است اطلاعات دقیقی از کل فروش مغازه های اطراف خود نداشته باشد چراکه این مسئله به فاکتورهایی نظیر قیمت، تبلیغات، و مسائل دیگر مربوط می شود، اما می تواند بر روی رفتار فردی و به مثابه آن میزان فروش خودش کنترل داشته باشد.

او به خوبی می داند که چه رفتاری در مقابل مشتری ها دارد. چگونه با آنها سلام و احوالپرسی کرده و به آنها خوش آمد می گوید ، چگونه به مشتری سرویس می دهد، مشکلات آنها را برطرف می کند، و به سوالاتشان پاسخ می دهد. همه این موارد در رده داده های فروش قرار می گیرند. اگر این داده ها مطابق بر استانداردهای از پیش تعیین شده شرکت نباشند، بازده کار کاهش می یابد. وظیفه مدیر عامل در صورت مشاهده چنین وضعیتی تذکر و اصلاح آن است.

در هر حال نیکوست که ارگان ها و سازمان ها پیش از رسیدن به نقطه اصلاح خدمه، یکسری فاکتورهای هسته ای اولیه را تعیین کنند، آنها را به کارکنان خود آموزش داده و پرسنل را مجاب کنند که رفتاری منطبق بر آن اصول داشته باشند. شرکت ها و ادارات در صورتی به موفقیت می رسند که از همان ابتدا برای اجرای استانداردهای رفتاری کارمندان خود فرهنگ سازی داشته باشند و موارد حائز اهمیت در تجارت نظیر: نوآوری، انعطاف پذیری، مشتری مداری، سوددهی و ... را برای کارکنان به خوبی توضیح دهند.

البته ممکن است اهداف مدیران بی شمار باشد. اما اگر خدمه یاد بگیرند که با تک تک مشتری ها رفتاری مطابق با آنچه از قبل تعیین شده است را داشته باشند و هر روز در کار خود استانداردهای رفتاری هسته ای را تمرین و تکرار نمایند، آنوقت تصویر متفاوتی ظهور می کند و مجموعه به کلیه اهداف خود می رسد.

پس اینکه پرسنل با بستر کاری خود آشنا شدند، وقت آن می رسد که کارفرما توضیح و تفصیل بیشتری در مورد استانداردهای رفتاری با توجه به اهداف شرکت در اختیار آنها قرار دهد. به عنوان مثال می تواند تعریف مورد نظر خود از "انعطاف پذیری" را برای آنها شرح دهد.

اما کارمندان چگونه می توانند این استانداردهای رفتاری را در برخوردهای روزمره خود منعکس کنند؟ برای درک صحیح نگرش های ایده آل رفتاری ابتدا باید توضیح قابل فهمی در مورد آنها ارائه شود، سپس کلیه خدمه به تمرین و تکرار آن بپردازند و همچنین آنرا به عینه مشاهده کنند تا هر چه بیشتر تشویق به انجام آن شوند.

به عنوان نمونه  فاکتور "کار گروهی" را در نظر می گیریم. کار گروهی به این معناست که افراد تشکیل دهنده یک تیم با میل ذاتی کلیه ی اطلاعات و توانایی های فردی خود را در اختیار سایر اعضای گروه قرار دهند و موفقیت تک تک اعضا تفاوتی با موفقیت کل گروه نداشته باشد. حال اگر از ابتدا مقوله "کار گروهی" برای پرسنل به درستی تشریح شود، پس از مدتی شاهد موفقیت اعضای گروه خواهیم بود. مثال دیگر "هدف مداری" است. کسیکه هدف مدار است، برای خود اهداف روشن و قابل اندازه گیری معین می کند، هم در محیط کار و هم خارج از آن. با پذیرش فرهنگ هدف مداری کلیه پرسنل نتایج بهتری در زندگی فردی و اجتماعی خود می گیرند.

زمانیکه این رفتارها به روشنی توضیح داده شود و در محیط کار به مرحله اجرا درآیند، احتمال موفقیت کارمندان و به مثابه آن کل سیستم افزایش پیدا می کند. هنگامیکه به خوبی برای پرسنل توضیح داده شود که تنها راه رسیدن به موفقیت پیروی از الگوهای رفتاری مطرح شده است، مطمئن باشید که با میل و رغبت بالا از آن استقبال می کنند و رفتار خود را مطابق با آن تعدیل می نمایند.

یک سیستم مدیریتی زمانی در امور اجرایی موفق است که مقیاس دقیقی از این امر که چه کاری باید انجام شود و اینکه چگونه باید انجام پذیرد داشته باشد و کارکنان را به درستی متوجه آن کند.

از نظر اصولی معمولاً باید اینچنین باشد که شرکت ها کارمندان را به دلیل کارهایی که می توانند انجام دهند استخدام کنند و آنها را به دلیل نامناسب بودن نحوه انجام کارها اخراج نمایند. متاسفانه مدیران این روزها توجهی به این موضوع ندارند و گاهی به طور کلی از این مطلب بی خبر هستند که کارمندانشان کارها را چگونه انجام می دهند. برخورداری از الگوهای رفتاری و صلاحیت های مورد نیازی که به درستی شناخته شده و اجرا شوند، فشار کاری را سبکتر کرده و کنترل و اداره کارها را آسانتر می کند. همچنین خریداران و فروشندگان دیگر هم متوجه تمایز شما با سایرین می شوند و می دانند که: "شما کارها را چگونه انجام می دهید."

 

 

منبع : سایت مردمان ( پورتال جوانان ایرانی )


موضوعات مرتبط: مقالات علمی
[ چهارشنبه چهاردهم اردیبهشت ۱۳۹۰ ] [ 6:28 ] [ محسن احمديان ]

 

"حتی برترین آدم ها هم نیاز به کمک و حمایت دارند. تقاضای کمک از دیگران هیچ جای خجالت ندارد. غرورتان را کنار گذاشته و به یاری و مساعدت دیگران احترام بگذارید.

و به خاطر داشته باشید که یک دست هیچ وقت صدا ندارد: وقتی از کمک دیگران در کارهایتان استفاده کنید، خودتان، هم گروهی ها و حامیانتان را با سرعت بیشتری به جلو سوق می دهید."

یک دنیا کار سرتان ریخته و استرس دارید؟ اگر اینطور است شاید بد نباشد که کمی در وظایفی که به دیگران محول می کنید تجدیدنظر کنید.

اگر برای خودتان کار می کنید، هرچقدر هم که تلاشتان زیاد باشد، باز هم کار زیادی را نمی توانید به انجام برسانید. می توانید فقط ساعات زیادی را در روز کار کنید. کارهای زیادی را در این ساعات انجام دهید. به افراد زیادی با انجام این کارها کمک کنید. و چون تعداد افرادیکه می توانید به آنها کمک کنید محدود است، موفقیتتان هم محدود می شود.

اما اگر در کارتان استاد باشید، مردم انتظار بیشتری از شما خواهند داشت.

و همین باعث می شود حجم کارتان خیلی زیاد شده و استرستان بالا رود. دیگر قادر نخواهید بود همه کارهایی که از شما خواسته می شود را انجام دهید و به این ترتیب باعث می شود همیشه استرس داشته باشید، از کارتان رضایت نداشته و تصور کنید که نتوانسته اید خواسته های دیگران را جوابگو باشید.

اما اگر از جنبه مثبت به قضیه نگاه کنید، اگر بتوانید راهی برای از میان برداشتن این محدودیت ها پیدا کنید، فرصت خارق العاده ای نصیبتان خواهد شد. اگر این فرصت را دریابید، صد در صد موفق خواهید شد.

یکی از متداولترین راهها برای غلبه بر این محدودیت ها این است که یاد بگیرید چطور برخی از کارهایتان را به دیگران محول کنید. اگر اینکار را به درستی انجام دهید، می توانید به سرعت یک گروه کاری قوی و موفق بسازید و از عهده همه تقاضاها برآیید.

این مهارتی بسیار مهم است که حتماً باید یاد بگیرید.

چرا مردم کارهایشان را به دیگران نمی سپارند

برای اینکه ببینید چطور باید کارها و وظایف را به دیگران محول کنید، باید اول بفهمید که چرا خیلی از افراد از این کار سر باز می زنند. خیلی ساده است، اکثر مردم اینکار را نمی کنند چون پیدا کردن شخص مناسب زمان زیادی می برد.

از این گذشته، کدام ساده تر است: طرح کردن و نوشتن مفاد یک بروشور که یک کار جدید را که خودتان شروع کرده اید معرفی می کند یا اینکه اجازه بدهید سایر اعضای تیمتان اینکار را بکنند؟

شاید هیچکس به اندازه خودتان با نکاتی که باید در بروشور نوشته شود آشنا نباشد و هیچکس مثل خودتان نتواند مطالب را واضح و روشن برساند. حتی یکنوع تفریح و تنوع هم می تواند برایتان باشد. اما سوال اینجاست: آیا با اینکار استفاده درستی از زمانتان کرده اید؟

بااینکه در ظاهر ممکن است به نظر ساده تر برسد که خودتان اینکار را انجام دهید تااینکه بخواهید راه و روش انجام آنرا به کس دیگری توضیح دهید اما دو دلیل وجود دارد که ثابت می کند محول کردن اینکار به دیگران بهتر است:

1) اول اینکه اگر شما توانایی راه انداختن یک شرکت جدید را دارید پس احتمالاً مهارتها و استعدادهای بسیار بالایی دارید که می توانید از آن برای ساخت ایده های جدید استفاده کنید. وقتی اینکار را خودتان انجام دهید استفاده خوبی از زمانتان نکرده اید.

2) دوم اینکه وقتی دیگران را در انجام کار سهیم می کنید، توانایی ها و مهارت های آنها را نیز تقویت می کنید و درنتیجه دفعه بعد که پروژه یکسانی پیش آمد آنوقت با خیال راحت و اطمینان کامل کار را به فرد مورد نظر می سپارید.

محول کردن کارها به سایرین این امکان را برایتان فراهم می کند که از زمان و مهارتهایتان بهترین استفاده را کنید و در عین حال به سایر افراد تیم هم کمک کنید که رشد کنند و تواناییهایشان را ارتقاء دهند.

چه زمان کارها را محول کنیم؟

محول کردن کارها به دیگران اگر به درستی انجام شود همیشه موفقیت به همراه خواهد داشت اما این به آن معنا نیست که هر کاری را می توانید به دیگران بسپارید. برای اینکه بفهمید چه زمان مناسبترین زمان برای محول کردن کارها به دیگران است، باید این 5 سوال کلیدی را از خود بپرسید:

·         آیا کس دیگری هست که اطلاعات و تخصص مرتبط برای انجام اینکار را داشته باشد؟ آیا این کاری است که کسان دیگر هم می توانند از پس آن برآیند یا فقط خودم باید آنرا به انجام برسانم؟

·         آیا این کار فرصت رشد و ترقی را برای افراد دیگر فراهم می کند؟

·         آیا اینکار ممکن است در آینده نیز مجدداً پیش آید؟

·         آیا وقت دارم که کار را به درستی به کسی محول کنم؟ باید برای آموزشات لازم، پرسش و پاسخ ها، بررسی روند کار و ... وقت کافی وجود داشته باشد.

·          آیا اینکار را باید به کس دیگری محول کنم؟ کارهایی که مربوط به موفقیت طولانی مدت می شوند به توجه خود شما نیاز دارند.

اگر پاسخ شما به چند مورد از این سوالات مثبت بود، پس ارزش محول شدن به کس دیگری را دارد.

سایر عوامل مربوط به محول کردن کار به دیگران عبارتند از:

1. فرجه و ضرب العجل پروژه

·      برای انجام اینکار چه میزان زمان وجود دارد؟

·      آیا برای انجام دوباره کار درصورت درست انجام نشدن در مرتبه اول، زمان کافی وجود دارد؟

·      انجام ندادن بموقع کار چه نتایجی در بر دارد؟

2.  انتظارات و اهداف شما برای آن پروژه:

·         چقدر اهمیت دارد که نتیجه کار در بالاترین کیفیت ممکن باشد؟

·         آیا یک نتیجه نسبی و متوسط کافی است؟

·         آیا شکست لازم است؟

·         شکست در این پروژه چه تاثیری بر سایر مسائل خواهد داشت؟

شایان ذکر است که حتی درصورتی که تمام این شرایط نیز مهیا باشد باز نمی توان ضمانت کرد که کار محول شده به درستی کامل انجام شود. اینکه کار را به چه کسی می سپارید هم اهمیت زیادی دارد.

کار را به چه کسی محول کنید؟

نکاتی که باید در این زمینه در نظر داشته باشید عبارتند از:

1. تجربه، علم، و مهارتهای فردی که می خواهید کار را به او محول کنید.

·         فرد مورد نظر چه مهارت ها، ویژگی ها و دانشی دارد؟

·         آیا زمان و منابع کافی برای آموزش او در اختیار دارید؟

2. سبک کاری مورد علاقه فرد مورد نظر:

·         استقلال فرد در چه حد است؟

·         از کارش چه می خواهد؟

·         اهداف و علایق بلند مدت او چیست؟

3. حجم کاری فعلی او:

·         آیا فرد وقت کافی برای شروع کار جدید را دارد؟

·         آیا محول کردن این کار جدید به او مستلزم این است که فرد در برنامه های خود تغییر ایجاد کند؟

وقتی برای اولین بار شروع به محول کردن کاری به فرد دیگری می کنید، متوجه می شوید که او زمان بیشتری برای انجام آن کار صرف می کند تا خودتان. این به آن دلیل است که شما در آن کار خبره هستید و فردی که کار را به او محول کرده اید هنوز مشغول یادگیری است. صبور باشید: اگر فرد مناسبی را انتخاب کرده باشید، و کار را هم درست محول کرده باشید، خواهید دید که او نیز خیلی زود در آن زمینه توانا شده و می توانید به او برای انجام کارهای مشابه اطمینان کنید.

کار را چطور محول کنید؟

برای موفقیت در محول کردن کارها به اصول و نکات زیر توجه کنید:

1. نتیجه دلخواه را در ذهنتان تجسم کنید. با این هدف در سر کار را شروع کنید و نتیجه مورد نظر را مشخص کنید.

2. محدودیت ها و موانع کار را مشخص کنید. آیا فرد مورد نظر باید:

·         منتظر بماند تا به او گفته شود که چه بکند؟

·         سوال کند که چه باید بکند؟

·         خودش پیشنهاد دهد که چه کاری باید انجام شود و بعد وارد عمل شود؟

·         اقدام کند و بعد نتیجه را بلافاصله گزارش دهد؟

·         اقدام کند و بعد مرحله به مرحله گزارش دهد؟

3. درصورت امکان از کسان دیگری هم در روند تحویل کار استفاده کنید. به اندازه ای به آنها قدرت دهید که تصمیم بگیرند چه کارهایی و چه موقع باید محول شود.

4. میزان مسئولیت را با میزان قدرت تطابق دهید.

5. کسانیکه به کار نزدیکتر هستند بهتر از عهده انجام آن برمی آیند و دانش بیشتری از جزئیات عمل دارند. اینکار کارایی شرکت را نیز بالا می برد و به دیگران فرصت رشد و پیشرفت می دهد.

6. حمایت خود را دریغ نکرده و برای پاسخگویی به سوالات حاضر باشید. با گفتگو و ارتباط مداوم با مسئول مورد نظر، از موفقیت پروژه اطمینان یابید.

7. روی نتیجه کار متمرکز شوید. به این فکر کنید که چه کارهایی انجام شده است نه اینکه کار چطور باید انجام شود. راه و روش شما برای انجام کار لزوماً بهترین روش نیست.

8. اگر مشکلی پیش آمد اجازه ندهید که فرد کار را دوباره به خودتان برگرداند. از خود فردب خواهید که راه حلی برای حل مشکل پیشنهاد دهد و خودتان راحت پاسخ کار را به او نگویید.

9. تعهد و انگیزه ایجاد کنید. برای فرد مورد نظر توضیح دهید که چطور موفقیت در کار برای او پاداش، فرصت های عالی در آینده، دانش و تجربه بیشتر را به همراه خواهد داشت.

10. کنترل امور را در دست گیرید.

·         درمورد فرجه و ضرب العجل کار توضیح دهید.

·         درصورت نیاز تنظیماتی انجام دهید.

·         برای بررسی کار انجام شده زمان بگذارید.

با رعایت این نکات قبل و حین انجام پروژه خواهید دید که موفق می شوید.

حفظ کنترل

وقتی نکات و توضیحاتی که در بالا ارائه کردیم را خوب بررسی کردید، اطمینان یابید که آگاهی لازم و کافی را به اعضای تیم خود بدهید. وقت گذاشته و برایشان توضیح دهید که چرا برای آن کار انتخاب شده اند، در طول پروژه چه انتظاری از آنها می رود، پروژه چه هدفی رادنبال می کند، زمان و فرجه کار به چه صورت است، و به چه منابعی دسترسی دارید.

در آخر مطمئن شوید که اعضای گروه می دانند که باید همه مشکلات کار را با  شما در میان بگذارند و می توانند هر سوالی داشتند از شما بپرسند.

بعنوان یک مدیر حتماً می دانید که نباید در همه جزئیات هم مدیریت کنید اما این به آن معنا نیست که باید کنترل امور را به کل واگذار کنید. باید بتوانید متعادل عمل کنید تا هم افراد بتوانند از مهارتها و تواناییهایشان استفاده کنند و هم امور شرکت به خوبی پیش رود.

اهمیت قبول صددرصد

وقتی کار محول شده به شما تحویل داده می شود، برای بررسی و بازبینی آن وقت بگذارید. درصورت امکان فقط کار باکیفیت و کامل را تحویل بگیرید. اگر کاری را که از آن رضایت ندارید قبول کنید، افراد تیم یاد نمی گیرند که کار را درست انجام دهند. از این بدتر اینکه بااینکار کاری را قبول کرده اید که برای تمام کردن آن باید باز خودتان وقت بگذارید. اینکار نه تنها حجم مسئولیت های خودتان را بالا می برد بلکه به این معناست که خودتان وقت کافی برای انجام درست کار را ندارید. همچنین وقتی کار خوب به شما برگردانده می شود، حتماً قدردانی کرده و به مسئول آن پاداش بدهید. شما بعنوان مدیر باید یاد بگیرید که از کار خوب تقدیر کنید. با این روش اعتماد به نفس اعضای گروه را بالا برده و کارایی آنها را تقویت می کنید.

نکات مهم؛

در نکاه اول محول کردن کارها بیشتر از آنچه ارزشش را داشته باشد سخت و پیچیده به نظر می رسد اما اگر کار را به درستی محول کنید می توانید به میزان قابل توجهی بازده کاری شرکت را بالا ببرید.

در تنظیم برنامه کارها، سعی کنید فقط کارهایی را برای خود نگه دارید که بالاترین اولویت را دارند و سایر امور را به افراد دیگر بسپارید تا موفقیت بیشتری کسب کنید.

برای محول کردن موثر کارها باید کارهای مناسب را انتخاب کرده و آن را به شخص مناسب به روش مناسب محول کنید. شاید کمی ست به نظر برسد اما مطمئن باشید که ارزشش را دارد.

 

 

 

منبع : سایت مردمان ( پورتال جوانان ایرانی )


موضوعات مرتبط: مقالات علمی
[ سه شنبه سیزدهم اردیبهشت ۱۳۹۰ ] [ 9:22 ] [ محسن احمديان ]
.: Weblog Themes By Iran Skin :.

درباره وبلاگ

محسن احمدیان
دانشجوی دکتری تخصصی PhD مدیریت دولتی گرایش مدیریت منابع انسانی دانشگاه تهران
( مدرس و پژوهشگر مدیریت )
لینک های مفید
امکانات وب

.

نیت کنید و اشاره فرمایید


فال انبیاء

فال انبیاء

Online User
تماس با ما

آپلود نامحدود عکس و فایل

آپلود عکس